یک دم از یاد تو فارغ نشود خاطرِدل
جایِ خون در رگِ ما ، عشقِ تو جریان دارد.
نازنین یک لحظه در فکرم کمی آرام گیر
خسته ام از بس نمازم را از اول خوانده ام؛
گفتا که میبوسم تو را، گفتم تمنا میکنم
گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا میکنم.
مطمئنم گفته بودی با تو ام تا روز مرگ
من فقط شک میکنم گاهی ؛ مبادا مُرده ام . .
گفتی که جبران میکنی گویم کدامین درد را
این بی کسی ها ،این جفا، یا آن نگاه سرد را؟
دیرآمدی عمرمرا ، غم ها به غارت برده اند
بر عمر رفته میتوان زد، کلمۀ برگرد را ...؟!
گریهام پرسید از دلتنگیام: تکلیف چیست؟
گفت: خوب است انتظار، اما بمیری محشر است.
قصههایم را اگر یک شب بخوانی قبل خواب
تا ابد خوابت شبیه من پریشان میشود . . !
من هر نفسم بر نفس ِناز ِتو بند است ؛
من مشتريم قيمت ِلبخند ِتو چند است ؟
برایم دلنشینی، دلبری، آنقَدْر دلخواهی...
که من حتی در آغوش تو، دلتنگ تواَم گاهی!؛