کافـری؟ یا قٰـاتلی؟ یا از وجـودم خسته ای؟
روسری با رنگِ قرمز ؛ تازه کج هم بستـه ای!
تٰارِ مـویِ تو گـره خورده به بنـدِ دلِ مـن
مو بپوشان ك دلـم باز به مویی بند است .
فکر کردم بوسـه می دُزدد زِ من ؛ بوسیدمـش
ما قصـاصِ بوسـه را قبل از جنـایت می کنیم .
آمـدم خیـرسرم درس بخـوانم ساعـتی ؛
چشمِ مشـکیِ تو برتخته نمیذارد مرا . .
هِی نوشتیم زِ حُسن و لـب و خال و وَجَناتت '
کاش میشد که دو واحد عمـلی پاس کنیم . .
دلم میخواست تا یك شب بگویم 'دوستت دا...' نه ؛
اَمـان از عقلِ مغـروری ك مارا تا جنـون برده . .
میکنی آخـر مرا درگیرِ بیماریِ قنـد '
جانِ هرکس دوست داری انقدر شیرین نخند .
با لطفِ شما هیچ شبی خواب نداریم ؛
ای عـــشق ! بفرما '
شبِ عالی متعالی . .
تا خـرخره از حـرف پُرم ؛ با کـه بگویم ؟
این شهر پُر از کور و کَر و لال و نفهم است .
شبکنارِبالشممـویِشـماجاماندهبود ؛
تارِمـوییازسـرتکمشد،خدامـرگمدهد .