گفته بودی تا ابد پیشَت ، کنارت با تواَم
کِی ابد آمد که تو رفتی و من تنها شدم ؟
چنان در قلبِ من جا دادهای خود را که انگاری
تو اینجا خانهات بودهوُ من یك دل بنا کردم . .
کار دستم داد آخر قلب ناپاکم ، حسین (ع) !
اربعین ، پای پیاده ، رفت از دستم که رفت ...
تو را از دور دیدن هم مرا آرام خواهد کرد
کسی جز آنکه دلتنگ است حالم را نمیفهمد...
تو غزل خواندی و حافظ به جنون آمد گفت؛
از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر . . .
هرچه به جز خیال او قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو، از دَرِ دل، برانمش . . .
چشم بستم بر تو تا شاید فراموشت کنم ،
هرچه کمتر دیدمت ، شد اشتیاقم بیشتر ..
طبیبا درد سر کم کن که من بیمار هجرانم ،
به دارو احتیاجم نیست ز درد عشق مینالم !
بیش از این دیوانه ها را محو لبخندت نکن ؛
گونه ات با این وجاهت چال می خواهد چیکار ؟
فکرو ذکرو همهیِ هوش و حواسم شده ای
کاش بودی كه ببینی چه بساطی شدهای...!
دلمراهیچکسماننداونخواهدبرد...
خودشهمخوبمیداندکسیبااوبرابرنیست!