دنیا مشتش را باز کرد
شهدا گل بودند ما پوچ
خدا آن ها را برد
زمان ما را
@ganjinehayejang
نام کتاب : آن روز سه شنبه بود " روایت حماسه شهید حسن ترک "
مولف : بهناز ضرابی زاده
ناشر : صریر
نوبت چاپ : اول 1385
شمارگان : 3000 نسخه
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
گرماے خونه هامون
توے این روز هاے سرد
ازسوختن نفت و گاز نیست
این گرما را
مدیون مردانے هستیم
ڪه براے ما سوختن....
#یادشان_گرامی_باد 🌷
#باذکرصلوات
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#بهناز_ضرابی_زاده
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
زندگی شهید در یک نگاه :
در حاليكه روح ا... كبير در تدارك قيام عظيم خويش بود نوزادي پا به عرصه دنيا گذاشت كه بعداً مصداق عيني كلام خميني گرديد، كه فرمود سربازان من اكنون در گهوارهاند، سردار رشيد دين خدا شهيد حسن ترك همان نوزادي بود كه در سال 1341 از شهر تهران به ياري امام خود چشم بر جهان گشود . و در اين راه از همان طفوليت كوشش خستگي ناپذيري را آغاز نمود، دوران تحصيل را با موفقيت پشت سر گذاشت كه خرمن وجودش با آتش مقدس انقلاب زبانه كشيد، در كنار شهيدان ميرزايي و كيانيان رشد كرد، آگاهي يافت و مطالعه نمود تا قويتر و مقاوم تر مقابل انديشههاي التقاطي منافقان، چپها و عناصر ليبرال بايستد و با منطق ايماني همان سربازي باشد كه امام به او دل بسته بود. پس از اخذ ديپلم در سال 1360 از دبيرستان ابن سينا با عضويت در سپاه پاسداران فصل نويني در راه پر مخاطره و سخت مبارزه را بر خويش گشود. ابتدا مسئول پذيرش سپاه گرديد، اما عشق به جهاد در ميدان بلا ، او را از شهر به جبهه كشانيد و رفت تا مردانگي را در عمل نشان دهد. عليرغم ميل فرماندهان، در عمليات فتح المبين سرافرازانه شركت كرد و اين در حالي بود كه تنها طعم شيرين جهاد مي توانست روح بي قرار او را آرامش دهد و جز اين به چيزي تن نميداد. به دليل لياقت و كارايي، در عمليات مسلم بن عقيل فرماندهي گردان كميل به او واگذار شد كه منجر به مجروح شدن وي گرديد. در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر(1) با سمت دستيار محور حضور يافت كه پس از سه روز مقاومت بر اثر تركش خمپاره از ناحيه كتف و فك آسيب ديد. در عمليات والفجر (2) سمت معاون مسئول محور و در عمليات والفجر (4) مسئوليت تيپ عمار را بر عهده داشت، او در عمليات والفجر (5) در چنگوله مسئول محور بود و سرانجام آخرين حضور او در محفل عشق بازي والفجر (8) بود كه در اين عمليات مسئوليت طرح و عمليات تيپ انصارالحسين (ع) را بر عهده گرفت و با پرواز عاشقانهاش بر آرمانهاي مقدس انقلاب صحه نهاد و به مأواي خويش رسيد.
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
🌹🌹واگویه های شهید :
آمال و آرزوهای انسان نشان دهندۀ انگیزه های کار و عمل اوست . بیایید آمال و آرزوهایمان را خدایی کنیم .
خدایا ! در این دنیای بزرگ سرگردان و حیرانم . مرا آن گونه که خود می خواهی تکامل ده .
خدایا ! آن چه که برای قرب تو لازم است عطایم کن ! این بندۀ گنهکارت را یاری کن !
بارالها! دلم سخت به حال کسانی می سوزد که تو را نشناختند و به خطا رفتند . این ندای پشیمانی را به آن ها برسان و کاری کن که هر چه می خواهند از تو طلب کنند و تو خود سرپرستی شان را بپذیر و مراقب رفتارشان باش !
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
🌹🌹از یادداشت های شهید :
باید حتما " سری به تو بزنم . گفته بودی برای انجام هر کاری اول هدفت را مشخص کن . خودت این کار را انجام دادی . نشستی و فکر کردی و گفتی : « من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . هدفم را باید تعریف کنم . حداقل برای خودم ! »
نشستی و ساعت ها فکر کردی و عاقبت گفتی : « هدفم را انتخاب کردم . شهادت بزرگترین آرزو و مهمترین هدف من است . »
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
محمد سعید بیات :
آرامش ات زبان زد بود . خیلی بر اعمالت مسلط بودی . کم حرف بودی . به جا حرف می زدی و اغلب مشغول ذکر گفتن بودی . سوال که می پرسیدند ، جواب می دادی و دوباره ذکرهایت را از سر می گرفتی . می گفتی از فرصت ها خوب استفاده کنید . یک بار گروهی داشتیم به جبهه می رفتیم . گفتی بیایید با هم سوره صف را حفظ کنیم . به مقصد که رسیدیم همه آن سوره را حفظ کرده بودیم .
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
از یادداشت های شهید :
مراقبه را از نوجوانی آموختی و تمرین کردی . در پایان هر روز می نشستی و اعمالت را بررسی می کردی . روی یک کاغذ می نوشتی تا یادت نرود .
« امروز دروغ نگفتم ، غیبت نکردم ، اما عصبانی شدم . مخصوصا" در انجمن موقع در آوردن کتم عصبانیت را نشان دادم . چقدر بد شد! باید از بچه ها حلالیت بخواهم . »
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
مادر شهید :
خیلی دوستش داشتم . همه اهل خانه دوستش داشتند . همه از قول من به او می گفتند داداش حسن ! هر وقت که به جبهه می رفت از زیر قرآن ردش می کردم و می نشستم برایش دعا می خواندم . از خدا می خواستم بچه ام را سالم نگه دارد . یک بار که به مرخصی آمد گفتم : « حسن جان ! شب و روزم شده دعا کردن برای سلامتی ات »
لبخند زد . مثل همیشه ملیح و نمکین . سرش را پایین انداخت و گفت : « پس مامان جان همه اش زیر سر شماست . چند بار می خواستم شهید شوم اما نشدم . خیلی عجیب بود . » سرش را که بالا گرفت ، چشم هایش نمناک بود . صدایش می لرزید . گفت : « مامان جان از این پسرت بگذر ! دعا کن شهید شوم . تو راضی شوی برگه عبورم را می دهند ! دعا کن به آرزویم برسم ! »
داشت به من التماس می کرد . بغض کردم ! فهمید ناراحت شدم . خواست از دلم در بیاورد . نگاه کرد توی چشم هایم و با خنده گفت : « اگر زحمتی نیست ، دعا کن اسیر نشوم ! »
دیگر برای سلامتی اش دعا نکردم . انگار از ته دل راضی شده بودم . راضی به رضای خدا ! پسرم بود ؛ جگر گوشه ام ؛ پارۀ تنم ، اما هر وقت می خواستم دعایش کنم یاد لحن صدایش می افتادم و تصویر چشم های نمناکش می نشست توی خانۀ چشم هایشم . آن وقت زیر لب می گفتم : « خدایا ! بچه ام به اسارت عراقی ها در نیاید ! »
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
مادر شهید
آن روز سه شنبه بود . آمدند و گفتند چهارشنبه مراسم شهید برگزار می شود ، بروید فرزند شهیدتان را ببینید . من که برای حسن می مُردم ، خدایی بود که سکته نکردم . ما را بردند بالای سر حسن . با همان لباس پاسداری اش خوابیده بود . صورتش سرخ و سفید بود . نمی دانم چطور شد تا دیدمش گفتم : « حسن جان ! خوش به حالت مادر جان ! به آرزویت رسیدی ؟! مبارکت باشد ! »
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
صدایت در گوشم می پیچد : « خدایا ! تنها تو را می خواهم . می خواهم با تو تنهای تنها باشم . فقط با تو . »
چشم می دوزم به تو و سنگ مزارت که بوی گلاب می دهد .
فزت و رب الکعبه
آرامگاه ابدی سردار شهید حسن ترک
فرزند علی ، فرمانده طرح و عملیات لشگر 32 انصارالحسین "ع" و فرمانده محورهای عملیاتی غرب کشور . استاد علوم قرآنی
متولد 1341 تهران
تاریخ شهادت : 2/12/1364 فاو
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
قسمتي از وصيت نامه شهيد:
برادران و خواهران توصيه شديد ميكنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است اين غنچههاي نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد ميتوانيد بزرگان فردا را بسازيد از اين زمينههاي مناسب براي رشد كه شكل نگرفته استفاده كنيم و طبق احكام خدا شكل دهيم، پدران و مادران در آشنايي فرزندانشان با قرآن و جلسات و برنامه هاي مذهبي بكوشيد و تشويقشان كنند و اما پدر و مادر گراميم اميدوارم كه دراين مدتي كه در خدمت شما بودهام از من راضي باشيد هرچند در لحظات آخر فرصت خدا حافظي نبود ولي وعده ملاقات انشاءالله با روي گشاده و خندان نزد زهرا(س) و پيامبر خدا(ص) در كنار حوض كوثر.
حسن ترك
#شهید_حسن_ترک
#کتاب_آن_روز_سه_شنبه_بود
#بهناز_ضرابی_زاده
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
نام کتاب : مشهور خوبان
" نگاهی کوتاه به زندگی مداح شهید سید رضا حسینی "
گردآوری و مصاحبه : محمد حدادی و رضا عنبری
انتشارات : سازمان بسیج مداحان سپاه انصارالحسین"ع" استان همدان
و
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
سال چاپ : پاییز 1391
#شهید_سید_رضا_الحسینی
#کتاب_مشهور_خوبان
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang
خواستگاری
سال 56 بود که سید تازه از سربازی برگشته بود تو آبادان خدمت می کرد چند سالی بود که خانواده ی دو طرف همدیگرو می شناختیم ؛ قرار و مدار گذاشته شد و سید اومد خواستگاری ام ، یادمه یکی از چیزهایی که عنوان کرد این بود که من مانع رفتنش نشم ؛ البته این رو هم گفت که سعی می کنم هفته ای بیشتر از یک شب نباشه، خودش هم خیلی رعایت می کرد که خانواده رو تنها نذاره . صفا و صمیمیت تو چشماش موج می زد ، با تمام وجود بله رو گفتم . مهریه مون هم فقط 20 هزار تومان بود ! خرید ازدواج هم خیلی ساده صورت گرفت . البته اغلب خرید ها رو هم بزرگترهامون انجام دادن ...
همسر شهید
#شهید_سید_رضا_الحسینی
#کتاب_مشهور_خوبان
🌹کتابخانه تخصصی دفاع مقدس همدان🌹
@ganjinehayejang