11.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🔻بزرگترین جاسوس اسرائیل که در بدنه حزب الله نفوذ کرده بود، که بود؟
🔹هیثم محمد شوربه رئیس گارد حفاظت از سیدحسننصرالله و فرمانده واحد ۹۱۰ حزبالله، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل در سال ۱۳۹۳ دستگیر شد.
#سید_حسن_نصرالله
#جاسوسی #نفوذ
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاندو
.قسمت 9 در مرکز موساد و دقیقا در بخشی که در حال تمرکز روی مرتضی بودند ولولهای شد. آنها چندین نفر
.
قسمت دهم/
جلسه ی مهمی در بیروت در حال برگزاری بود که باید راس ساعت ۲۱ و سی دقیقه برگزار میشد.
از مسیری که به اعضایی که قرار بود حاضر شوند اطلاع داده شده بود، و در راه لو رفته بود. موساد اشراف دقیقی داشت به حاضرین؛
مرتضی هم قرار بود یکی از حاضرین باشد و ماجد برای ترور مرتضی مامور شده بود.
به ماجد اطلاع دادند که باید عملیات را به هر شکل ممکن انجام دهد و سپس از لبنان خارج شود.
در آخرین جلسهای که بین شیخ صالح و مرتضی برگزار شد شیخ اطلاعاتی درباره ی ماجد به مرتضی داد. به او توضیح داده شد که ماجد معمولا در چه زمان از روز در کجاها حضور دارد و چگونه باید عملیات انجام شود.
ساعت ۲۱:۵۰ دقیقه بود.
جلسه ی ۵ نفره ی مقاومت هنوز شروع نشده بود. جلسه در یک واحد مسکونی که خانهی امن مقاومت به حساب می آمد برگزار میشد. از خیلی قبل تر طبقه ی بالای ساختمان توسط موساد اجاره شده بود.
ماجد مأمور بود موادی را که برای از بین بردن حاضرین در جلسه از قبل داخل اتاق کار گذاشته بودند، فعال کند.
به ماجد سپرده بودند تا ساعت ۲۱:۴۵ دقیقه یک ساک ورزشی پر از مواد اشتعال زا را جلوی واحد مسکونی محل جلسات و یکی را هم جلوی درب ورودی قرار دهد تا تحت هیچ عنوان امکان زنده خارج شدن هیچکس از ساختمان وجود نداشته باشد.
یک به یک گام ها توسط ماجد برداشته شد و حدود ساعت ۲۱:۵۰ او از ساختمان خارج شد تا برای خروج از لبنان آماده شود.
شاید ۵ دقیقه از خروج ماجد گذشته بود بومممممم....
صدای مهیب انفجار توجه همه را به محل حادثه جلب کرد. ده دقیقه بعد رسانه های عبری خبر شهادت مرتضی را اعلام و عکس او را هم روی چارت سازمانی مقاومت منتشر کردند. جمعیت بسیار زیادی جلوی درب ورودی ساختمان جمع شده بود تا ببیند ماجرا چیست و چه کسانی کشته شده اند.
کمی آنسو تر هم فردی در یک ساختمان مسکونی به دنبال ماجد میگشت. در اتاقی که آدرس داده بودند نبود. او شروع کرد به زدن درب خانههای اطراف و از ماجد پرسیدن، باز هم خبری نشد. به اطراف رفت و افراد را یک به یک خوب زیر نظر گرفت. هیچکس شبیه ماجد نبود جز یک مغازه دار جوان کچل! کمی نگاه کرد.
میخواست جوان را خلاص کند. بعد دوباره خوب در ذهنش مرور کرد. قدش و هیکلش به ماجد نمیخورد ضمن اینکه کمی تفاوت چهره در هر دو دیده میشد. تصمیم ترسناکی گرفت. با خودش قرار گذاشت برود داخل خانهی ماجد بنشیند و منتظرش بماند.
وارد خانه شد. حدود ۳۰ دقیقه گذشت و تصمیم گرفت تلفن همراهش را چک کند.
مگر میشد. کانال های عربی به نقل از موساد خبر مرگش را کار کرده بودند.
مرتضی باورش نمیشد. دقیقا همان جلسه ای که او یکی از مدعوینش بود و برای حذف ماجد دقیقه ی نود حضورش لغو شده بود، رفته بود روی هوا...
اما ماجد چرا نمی آید؟ این سوالی بود که مرتضی برای آن پاسخی نداشت.
به راه افتاد و خودش را به شیخ رساند. رسانههای مقاومت همه خبر شهادتش را تکذیب کرده بودند.
در بین راه مدام با خودش میگفت: من تا به حالا با صالح همکاری نداشتم. نکند بروم صالح فکر کند من عملیات را اشتباه انجام دادم؟ کاش این ماجد بی پدر و مادر را میدیدم و خلاصش میکردم.
رسما آبرویم پیش صالح رفت. ما هم اسکولیم به حضرت عباس! طرف یک عمر داشته زاغ سیاه ما را چوب میزده و ما وانمود میکردیم که مثلا اسکولیم، خلاصش نکردیم و او هم امروز که لازم بوده رسماً پیچیده به بازی! این به کنار ! نکند عملیات به خاطر من لو رفته باشد؟ یعنی موساد هنوز در حال رصد من است؟ از کجا فهمیده من میخواهم ماجد را بکشم؟ چطور به ماجد اطلاع داده بپیچد بازی؟
شیخ او را در آغوش گرفت و از او درباره ی ماجد پرسید.
مرتضی گفت: ماجد را پیدا نکردم، یکی شبیه ماجد بود اما صرفا شباهت بود و همین ! منتظرش هم ماندم اما نیامد.
شیخ به مرتضی گفت: یعنی هیچی به هیچی؟
مرتضی گفت: بله
شیخ کمی فکر کرد و بعد گفت: احتمالا ماجد به عملیات امشب ربط داشته است.
مرتضی گفت: چه نقشی؟
شیخ گفت: نمی دانم، یا جلسه را لو داده! یا چیزی شبیه به این و احتمالا به همین خاطر از او خواسته اند محل کنونی اش را تخلیه کند...
مرتضی گفت: من تا لب مرز لبنان تحت رصد موساد بودم. به بیروت که آمدم ارتباط آنها با من قطع شد، هرچند میدانم دنبال ترور من بوده اند. شاید دیده اند که من رفتم ماجد را بزنم، به او گفته اند فرار کند.
صالح کمی فکر کرد و بعد گفت: وقتی علی تو را فرستاد پیش ما، حدس ما این بود که به اینجا نمیرسی! حالا یک احتمال دیگر هم مطرح میشود: آنها به اطلاعات جلسه دست پیدا کرده اند ، قصد حذف تو را داشته اند، اسم تو را داخل بقیه ی اسم ها دیده اند. دقیقه.ی نود هم که رفتی سر وقت ماجد ما فرصت نکردیم درباره ی نبود تو اطلاع رسانی کنیم و آنها به هوای تو جلسه را زده اند.
مرتضی گفت: شیخ اینها را ول کن، ماجد چطور پیچیده به بازی؟
صالح در پاسخ گفت: نمی دانم....
#آخرین_پرونده
.