eitaa logo
قاف
414 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
2 فایل
کانال اشعار سیدمهدی‌حسینی‌رکن‌ابادی @smahdihoseinir
مشاهده در ایتا
دانلود
قاف
#جهاد_تبیین #شعر_تبیینی #شعر_اعتراض #نه_به_ولنگاری #دفاع_جانانه_از_حجاب دوست دارد یار، چشم هرشبه مر
غزل فوق به استقبال از این بیت سروده شده است: خودفروشی‌های گل، آورد گلچین را به باغ ورنه، کس هرگز نچیند غنچه‌ی محجوب را (خوشدل تهرانی)
سرماست... اجاق بی‌قراری گرم است دائم سر من به انتظاری گرم است بیدارم و خواب... خوابم و بیدارم... چشمم به حرارت شعاری گرم است!
نه سایه‌ی امنِ تخته‌سنگی، حتی... نه جرأت یک‌لحظه درنگی، حتی من یونسِ از شهر گریزان شده‌ام دنبال جزیره‌ای، نهنگی حتی!
امروز پنجشنبه ٧ اردیبهشت‌ماه در موزه‌ی شهیدان والامقام، مهدی و مجید زین‌الدین ( از فرماندهان دلیر لشگر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب) جلسه‌ای با شاعران دانش‌آموز داشتم. با بازدید از آن موزه، خاطرات دفاع مقدس در ذهن مرور شد و این رباعی، که در سال ١٣٧۵ سروده‌ام: مرغ دل ما پریده تا عرش برین با یاد شما ملائک روی زمین... با نام شهید مصطفای کلهر، با یاد شهید مهدی زین‌الدین به روح مطهر همه شهدا صلواتی هدیه کنیم.
🔹فانوس شرم ماه🔹 اینجا نشانی از نگاه آشنایی نیست یا از صدای آشنایی، ردّ پایی نیست طوفانی از اندوه، دلتنگی، پریشانی جاری‌ست در این دشت، اما ناخدایی نیست مرزی فراتر از زمین و آسمان دارد بی‌وسعت این خاک، گویا ماورایی نیست! قندیل آه عاشقان، فانوس شرم ماه مشتی ستاره، بیش از اینش روشنایی نیست در غربت این دشت، اما آنچه می‌پیچد تنها هیاهوی سکوت است و صدایی نیست هر یک بقیع کوچکی در سینه‌مان داریم ماییم و اندوهی که آن را آشنایی نیست بر شانه‌های غربت ما، زخم می‌روید زخمی که او را ابتدا و انتهایی نیست ماییم و، ارث چارده قرنِ عزا، آری! غمگین‌تر از این قصه، گویا ماجرایی نیست در شعله‌های شرم می‌پیچم که می‌بینم شعرم به یاد غربتش، شعر رسایی نیست. (مهرماه ١٣۶٩) 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3930@ShereHeyat
در گلویم می‌شود بغضی شکوفا ای بقیع قطره قطره می‌سرایم غربتت را ای بقیع شروه‌خوانم نغمه‌ای جز غم ندارم؛ حالیا یک دو کوچه نی بخوان با من هم آوا، ای بقیع با تو آیا می‌توانم گفت از اندوه خویش می‌توانم گفت آیا غربتم را ای بقیع؟! خاک‌هایت را به چشمم می‌کشم جای بهشت می‌دهد این خاک، بوی اشک زهرا ای بقیع! ای در و دیوار تو با اشک زهرا گل شده ای بهار باغ غم‌های شکوفا ای بقیع خفته چندین آسمان در ماورای خاک تو کهکشانی روشنی داری در این‌جا ای بقیع چشم بگشا غربت تلخ علی را گریه کن آه ای طوفانیِ خفته به صحرا ای بقیع! چارده قرن است بغضی در گلویم گم شده حالیا در خاک تو گردیده پیدا ای بقیع این مدینه نیست، باغ برگ‌ریز فاطمه است! آه پائیز است پائیز است این‌جا ای بقیع ای دیار آشنایی ای نشان بی‌کسی! ترجمان غربت و اندوه مولا ای بقیع! ای بقیع ای آشنای غربت تلخ علی شاهد اندوه جان‌فرسای زهرا ای بقیع راز‌ها داری به سینه، مُهر خاموشی به لب خوب می‌دانم چرا خاموشی اما ای بقیع! می‌شمارم چکه‌چکه، زخم‌های کهنه‌‌ات زخم‌های تا همیشه تازه‌ات را ای بقیع! من بقیع غربتی در سینه‌ خود یافتم مثل تو ای غربت‌آباد دل‌ ما ای بقیع (پائیز١٣٧۴)
اصالت «محتوایی» و «هنری» معیار آمادگی‌ برای ورود ذاکران و شاعران به محرم و عزاداری (صوت نشست اینجانب با ذاکران جوان) ٩اردی‌بهشت‌ماه١۴٠٢ https://eitaa.com/smhroknabadi
خاکستر شعرم به روی شانه‌های دفترم مانده‌است بر شانه‌های دفترم تابوتی از خاکسترم مانده‌است هرچند بی‌تأثیر، اما باز هم فریاد خواهم داشت انبوهی از آوازهای لک‌زده در حنجرم مانده‌است من ماندم و شب‌های غربت، غربت شب‌های بی‌خورشید من ماندم و اندوه سنگینی که از همسنگرم مانده‌است دیگر کدامین اعتماد ساده می‌کوشد نگه دارد، تاریخ رنجی را که روی دست‌های باورم مانده‌است؟ بر باد رفت آئینه‌های مهربانی، آه از این طوفان طوفان تنهایی که مثل سایه بالای سرم مانده‌است من نیمه‌جانی داشتم در دشت‌های آرزو جا ماند اکنون من و داغی که از آن روزها در پیکرم مانده‌است در اهتزاز روح مردان سترگ عشق می‌رقصد این پرچم سرخی که روی گنبد زرد حرم مانده‌است می‌آیی از آن سوی این تکرارهای سهمگین، آری در انتظار گام‌هایت باز چشمان ترم مانده‌است (آذرماه ١٣٧٢)
فایل صوتی سخنان من با محوریت: نقد و تحلیل یک نمونه اثر سیدحمیدرضا برقعی (با موضوع مدح حضرت امام صادق علیه‌السلام) در کانال من (صفحه مباحث علمی-فرهنگی) بارگذاری شد. https://eitaa.com/smhroknabadi با طرح نکاتی چون: ١. فلسفه آفرینش شعر ٢. نقش مخاطب در تکوین شعر ٣. ضرورت غیرمستقیم بودن کلام و دلایل آن. ۴. روش‌های متفاوت غیرمستقیم‌سازی کلام.
مشتاق‌ترین‌قرار بودم‌یک‌عمر یک‌عمر‌درانتظار بودم...یک‌عمر! تو باران‌بارا‌ن‌باران‌باران...تو! افسوس‌که‌شوره‌زار بودم‌یک‌عمر
حیرت‌زده از جنون ذاتی توأم دل‌باخته طبع دهاتی توأم بی‌فلسفه‌ازروح‌خودت می‌بخشی شرمنده عشق صلواتی توأم
طوفان زده‌ام؛ تو ناخدایی ای شعر تنها تویی آن که آشنایی ای شعر یادت نرود با تو قراری دارم... ای حس فراموش کجایی ای شعر؟
بی‌عشق، حیات‌ ما چه‌ خواهد بودن؟ مفهوم ثبات ما چه خواهد بودن؟ بی حبّ علی و آل او، در صف حشر اسباب نجات ما چه خواهد بودن؟ سروده‌شده‌درسال١٣٨٠
به دخترانم هان ای پری دخترم! حُسن ناب تو را دوست دارم حسّ قشنگ تو را، این حجاب تو را دوست دارم خیره شدم، چشم ما را نزد آفتاب پسِ ابر پس این‌چنین در حجاب، آفتاب تو را دوست دارم خورشید با اخم سوزاند هرزه‌گیاه زمین را ای حُسن مغرور! من این عتاب تو را دوست دارم در گرگ و میش زمان، ماه در پشت ابر است پنهان این اجتناب، این حساب و کتاب تو را دوست دارم! مصداق حکم «جهانی است بنشسته در گوشه‌ای» تو حُسن‌القضای تو، رای صواب تو را دوست دارم چه انقلابی به پا گشت در سایه‌ی چادر تو در سایه‌ی چادرت، انقلاب تو را دوست دارم تو دختر فضلی و ذات تو غرق در روشنی‌هاست این سیرتت را و آن انتساب تو را دوست دارم از کودکی خواندی: «از فاطمه این خطاب است ای زن...» میراث باقی و فصل‌الخطاب تو را دوست دارم گفتی: «پری‌رو کجا تاب مستور ماندن ندارد؟» ای سرّ مستور من! این عتاب تو را دوست دارم صدها قناری و بلبل اگر چاک زد حنجرش را در پرده‌ای... جلوه‌ی دیریاب تو را دوست دارم....
... ای روح آینه، ای آبی زلال در قاب چشم من تصویر بی‌مثال چشمان تو طلوع، چشمان من غروب چون عابری غریب، لبریز از سؤال آن سوی چشم تو رازی نهفته است رازی همه شفگت آن‌سوتر از محال رحمی‌نمی‌کنند بر خشک‌سالی‌ام این آسمان گنگ، این ابرهای لال در حجم بسته‌ای زندانی‌ام ولی یک آسمان باز در من کشیده بال دست مرا بگیر تا ناکجا ببر تا جاده‌های دور، تا وسعت خیال تیرماه ١٣۶٨ @smahdihoseinir
حلقه شعر‌ولایی‌فرات جلسه دویست‌وچهاردهم جلسه ویژه و در آستانه ولادت یکشنبه ٧ خرداد ساعت ۱۷ الی ۱۹ قم بلواربهار، هتل صادقیه (ویژه برادران)
... شب است و بغض غزل در من و هزار افسوس که از شکفتن آن چون همیشه‌ام مأیوس کویر تَف‌زده‌ام شوره‌زار بی‌برگم ترک‌ترک شده راه هزار اقیانوس... شکفته می‌شود این گل...(صبا به گوشم خواند) شبانه در خُنکای حریم حضرت توس... دلم غزال شد از سنگلاخ شعر گذشت کنون که حرف تو آمد میان، دلم آهوس! هوای خاک شما آبرو به شعرم داد و چشمه‌ای شد و آبی... به رنگ اقیانوس رضا به حکم قضایی... قضای من این است برای عرض تهی‌دستی‌ام شدم پابوس عنایتی کن و پروانه حضورم ده در این حریم بچرخم به گرد هر فانوس چگونه از غم خود با شما بگویم، آه که از غم تو به هرگوشه‌ای، دلی محبوس به بدرقه، نفحات تو همرهم جاری‌است به واژه‌واژه این شعر، عطر تو محسوس قبول خاطر عام است شعر من با تو علی‌الخصوص که با لطف تو شود مخصوص... تيرماه ١٣٨۴ @smahdihoseinir
... ای حس مبهم که شدیداً آشنا هستی در ناکجاآباد جانی، هرکجا هستی حس می‌کنم بدجور حالا دوستت دارم حس می‌کنم با من شدیداً آشنا هستی هرجاکه گشتم نیستی؛ یعنی دلم تنگ است دلواپسم سردرگمم! یعنی کجا هستی؟ حتی اگر حتی اگر من بدترین باشم تو خوب خوب خوب، بین خوب‌ها هستی روراست می‌گویم که بی تو زندگی پوچ است این روزها من خوب می‌فهمم چرا هستی این روزها من خوب می‌فهمم چرا ای ماه از ما جدا هستی و، حق داری جدا هستی تو ماه پیدایی و ما از نور تو غافل در هاله‌ای از غفلت ما ابرها هستی یک لحظه هم آن یار موعودت نبودیم و هی ادعا کردیم که موعود ما هستی تنها چراغ روشن شب‌زنده‌دارانی تنها مسیر آشتی‌مان با خدا هستی عیبی ندارد؛ حرف من باشد برای بعد... حالا که در حال و هوای ربّنا هستی وقتی که پای روضه‌ی او در میان باشد من مطمئنم مطمئنم کربلا هستی *** بین من و تو حرفهای ناتمامی‌ هست ای حرف‌های من دوباره ناتما هستی... تیرماه ١٣٩۶ @smahdihoseinir
... دارم قدم قدم به قدمگاه می‌رسم به ردّ پای پاک تو ای شاه می‌رسم در خواب دیده‌ام که به یوسف رسیده‌ام تا مالکم شوی، لب این چاه می‌رسم من آمدم تو را بخرم با کلاف شعر آیا به جلوه‌های تو ای ماه می‌رسم؟ احرام بسته‌ام من و لبیک گفته‌ام به حج عاشقانه از این راه می‌رسم اینجاست جحفه من و احرام بسته‌ام حس می‌کنم به سیر الی الله می‌رسم بر موج «لا» به حکم «انا من شروطها» به ساحل ولای تو آگاه می‌رسم «نقاره می‌زنند.. مریضی شفا گرفت» یا من به بارگاه تو ای شاه می‌رسم؟ آقا اگرچه دعبلتان نیستم، ولی با لطفتان به مرتبه و جاه می‌رسم لطف شما نبود که شاعر نمی‌شدم سوغات شعر دارم و از راه می‌رسم دیگر به روی پای خودم بند نیستم ای هرچه آرزو...به تو ناگاه می‌رسم ذی‌قعده/ مرداد ١٣٩٧ @smahdihoseinir
ابیاتی از یک غزل جعده‌‌های آل فتنه، هنده‌‌های نسل کفر آتشی در جان شاه بی‌سپاه انداختند سامری‌مشرب زنی، طبل جمل را بازکوفت در میان حجره، جشن مرگ راه انداختند سایبانش آسمان، کرب‌و‌بلایش پشت بام ماه را این‌گونه بین قتلگاه انداختند
تنهایی نوح را کمی ‌می‌فههم شیدایی روح را کمی ‌می‌فهمم درسینه هر سنگ، دلی در تپش است فرهادم و کوه را کمی ‌می‌فهمم 🔶 ابلیس شدی تو با صفات دل خویش بشناس بت لات و منات دل خویش حالا پی رمی‌ِ جمره آمده‌ای پس سنگ بزن درجمرات دل خویش 🔶 حالا که رسید نوبت سنگ زدن مانند خلیل، عزم کن بت بشکن! پرورده‌ی نفس توست این لات منَت یک چند به ابلیس دلت سنگ بزن ذی‌الحجه/شهریور ٩۶ مکه‌ی مکرمه
... ... و من ماندم و آشنایی که نیست و پشت سرم ردّ پایی که نیست ببین مردم شهر دم می‌زنند همه از خدا، از خدایی که نیست! دل مردم شهر، زندان شده‌است و بسته‌است راه صدایی که نیست ولی هیچ‌یک نینوایی نشد نوایی که بود و نوایی که نیست کجا می‌دود چشم مردان شهر؟ به دنبال آن ناکجایی که نیست به مقصد رسیدند با سامری و مبهوت برق طلایی که نیست... دلم شد کبوتر به راهت نشست خبر می‌دهد از وفایی که نیست *** در اینجا اسیرست هر مسلمی؛ اسیر تو در کربلایی که نیست مرا عاقبت کربلایی کند در این شهر کرب‌و‌بلایی که هست... ذی‌الحجه ١٣٩۶ @smahdihoseinir
باران دوباره دل‌پذیر آمد سرشار آمد، سر به زیر آمد در عالم بالا خبرهایی‌است این‌گونه باران دل‌پذیر آمد تا از طراوت‌ها نشان آرد هر ابر سمت آبگیر آمد هر ابر، باران هدایت شد با رودها در این مسیر آمد تا رمز رویش را به او گوید باران به دیدار کویر آمد باران به لحن رعد و طوفان بود گرچه به نرمای حریر آمد باران وحی از آسمان بارید حکم ولایت در غدیر آمد آن حکم حق، بار امانت بود حکم خدا باری خطیر آمد بار امانت عشق مولا شد در عشق او خیر کثیر آمد پیچید بوی نام مولا و در باغ جان، عطر عبیر آمد نور هدایت در فضا پیچید یعنی سراج آمد منیر آمد دست دو مولا در طراز هم آری مراعات‌النظیر آمد الیوم اکملت لکم را خواند روح بشارت از بشیر آمد لحن «فهذایش» به ما فهماند مرجع برای این ضمیر آمد ما خوب می‌دانیم مولا کیست بر منکران اما نذیر آمد اکنون ولی‌الله اعظم اوست بعد از رسول‌الله امیر آمد بعد از پیمبر بهترین مولا در کار دین نعم‌النصیر آمد مولاعلی‌بن‌ابی‌طالب بخت جوان با رای پیر آمد یک‌باره خم شد پشت ابلیس و در ناله و بانگ و نفیر آمد تکلیف شب با روز روشن شد چون حکم فردوس و سعیر آمد هارون امت از پی پیکار با سامری‌های شریر آمد لرزه به جان روبهان افتاد دیدند جای شیر، شیر آمد آن شیر، شیر بیشه توحید شیر خداوند قدیر آمد آمد قسیم‌النار والجنه حبل‌المتین و دستگیر آمد مسکین راه او، یتیمش باش آن دستگیر هر فقیر آمد بر سفره‌اش بنشین که مصداق یا راحم الطفل‌الصغیر آمد *** سبحانک! این شعر و شأن تو؟ تا بارگاهت مستجیر آمد با ذکر یامولا اَجِرنا و یا مستعان و یا مجیر آمد ذره‌نوازیِ تو و این شعر... در چشم‌ها گرچه حقیر آمد.. تیرماه ١۴٠١ @smahdihoseinir
... در شهر نمانده اهل دردى جز تو در جاده‌ی‏ عشق، ره‌نَوردى جز تو در كوفه، اگر چه لاف مردى بزند اى طوعه! نمانده است مردى جز تو چون صبح مرا به بر کشیدند همه گفتند ز خورشید و دمیدند همه چون سایه‌ی‌ هولناک شب را دیدند ترسیده، به خانه‌ها خزیدند همه ظلمتكده‌‏اى است كوفه، چون شام بوَد با اين همه، دل به يادت آرام بود سرمستى‌‏ام از باده‌ی‏ عشق است و عطش معراج من، افتادن از اين بام بوَد! ذی‌الحجه‌ی ١٣٨١ @smahdihoseinir