eitaa logo
اطلاع رسانی گرمن
1.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
4هزار ویدیو
140 فایل
اهداف کانال: - اخبار و رویدادهای روستای گرمن -زنده نگه داشتن یاد شهدا -تبیین منظومه فکری رهبر معظم انقلاب -فعالیت های مرکز نیکوکاری امام رضا (ع)گرمن، وديگرنهادهاوسازمان‌های -مراسمات ملی ومذهبی _جهادتبیین واخبارجهان اسلام ارتباط با ادمین: @ze_ebrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔰🔰🔰🌷 🔰🔰🌷 🔰🌷 🔰 ❤️🌴بسم الله الرحمن الرحیم🌴❤️ 🌹 برنامه های معنوی و اعمال مخصوص شب و روز دحو الارض/ روز بیست و پنجم ذی القعده هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. ♦️«دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند. ♦️منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فرا گرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند. ♦️در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام رضا (علیه السلام) حضرت ابراهیم و حضرت عیسی (علیهما السلام) به دنیا آمده اند. همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است. 1⃣ روزه: ♦️روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است 2⃣ نماز: ♦️نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت(اول بالا آمدن آفتاب) در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه سوره «الشمس» بخواند و بعد از سلام نماز بخواند «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، پس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ» . 3⃣دعا: ♦️خواندن این دعا است که شیخ در «مصباح» فرموده، خواندن آن مستحب است:«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ .... بقیه در مفاتیج الجنان 4⃣ شب زنده داری: ♦️احیا و شب زنده داری این شب، برابر با عبادت صد سال است. 5⃣ غسل: ♦️انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض. 6⃣ زیارت امام رضا (ع): ♦️زیارت حضرت رضا (علیه السلام ) یکی از بهترین و با فضیلت‌ترین عمل مستحبی این روز است. "آیه های انتظار" ─┅═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ 🔰 🔰🌷 🔰🔰🌷 🔰🔰🔰🌷 🔰🔰🔰🔰🔰🔰 @garman_shahrood
❣🌱🌺❣🌱🌺❣🌱🌺 🌺🌱❣🌺🌱❣ ❣🌱🌺 🌺 🍃🌸اولین ســـــلام صبــحگاهی تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان ✨ حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌷 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ 🌹 یا اباصالحَ المهدی 🌷 یا خلیفةَالرَّحمن 🌹 و یا شریکَ القران 🌷 ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ 🌹سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان 🌷 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌷 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃🌸 ❣به قصد زيارت ارباب 🥀السلام عليك يا اباعبدالله 🥀و علي الارواح التي حلت بفنائك 🥀عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل 🥀و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم 🥀السَّلامُ عَلي الحُسٓين و 🥀عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و 🥀عَلي اولاد الحُسَين وَ 🥀 علَي اصحابِ الحُسَين. ✨أللهم الرزقنا زیارت الحسین( ع) 🌺 ❣🌱🌺 🌺🌱❣🌺🌱❣ ❣🌱🌺❣🌱🌺❣🌱🌺 @garman_shahrood
🌹سالگرد 🔷نام :  🔷فرزند : سید حسین 🔷متولد : ۱۳۳۸/۰۶/۱۵ در شاهرود تحصیلات : زیر دیپلم 🔷 تاهل : مجرد 🔷یگان: سپاه شاهرود-تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام مدت حضور : سه مرحله اعزام داشته 🔷مسئولیت : ار پی جی زن 🔷نوع عضویت : بسیج 🔷نوع شغل : کارمند ذغال سنگ البرز شرقی 🌹تاریخ : ۱۳۶۱/۰۴/۲۶ 🌹محل : شرق بصره 🔷عملیات : رمضان 🌹محل دفن : شاهرود گلزار مطهر 🌷 🌺🌷 🌷🌼🌷 🌸🌷🌸🌷 🌷🌺🌷🌼🌷🌺🌷 @garman_shahrood
🌸کتاب در قیامت ( ۱۵) 🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. ♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. 🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. 💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟ گفتم:نخیر دستم را ول کن! 💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد. 🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم . چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. 🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد. چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم. ♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین در نامه عمل شما ثبت شده است. 🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود: 🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العاده‌ای داشت که بچه‌ها را جذب می‌کرد. ♦️خالصانه فعالیت می‌کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت. ▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد 🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. 🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود! ☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود... 🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم. 🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود! ⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. 💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و... 🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم‌ ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود. 🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم. 💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم. 💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمی‌شد. ✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. ❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی! 🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. 🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. 🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم: ❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد! ♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. 🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه. 🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند.. اما باز بد نبود. ✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... ادامه دارد.. 🌾 🌸🌾 🌾🌸🌾 🌸🌾🌸🌾 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 @garman_shahrood
🌷▪️🌷▪️🌷▪️ ▪️🌷▪️🌷 🌷▪️ ▪️ بعداز ۳۸ سال چشم به فرزند پیوست 🌹این چقدر زیبا در کلام رهبر معظم انقلاب بیان شده است: «چقدر سخت است یک خانواده‌ای داشته باشد، خانواده‌ای که نمی‌دانند زنده است یا نه، هر برای آنها مثل است، دائم در حال نگرانی‌اند آیا است، آیا شده آیا خواهند ماند آیا او را خواهند ؟». 🏴مرحومه مغفوره شادروان دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند پیوست. @garman_shahrood ▪️ 🌷▪️ ▪️🌷▪️🌷 🌷▪️🌷▪️🌷▪️
اطلاع رسانی گرمن
🌷▪️🌷▪️🌷▪️ ▪️🌷▪️🌷 🌷▪️ ▪️ #مادر بعداز ۳۸ سال چشم #انتطاری به فرزند #شهیدش پیوست 🌹این #انتظار چقدر ز
سلام علیکم ▪️"انالله و اناالیه راجعون"▪️ 🏴 مرحومه مغفوره شادروان دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند پیوست . 🏴 :مرحوم مهدی 🏴 : مرحوم مسیب نیکو حرف 🌹 : ، حمید و محمد نیکوحرف 🏴 : برادران حاج محمد مهدوی ، حاج عبدالله عزیزی ، کربلایی مهدی مطواعی و زین العابدین ابراهیمی 🔻 مراسم و تدفین : 🔹 روز ۹۹/۴/۲۷ ⏰ ۱۰ صبح ♦️ شهرستان 🏴مراسم ختم ، با توجه به شرایط اجتماعی و بهداشتی، بنا به به شما عزیزان و تصمیم فرزندان آن مرحومه برگزار نمی شود به صورت در برگزار خواهد شد. ✳️ ضمنا های مراسمات صرف امور خواهد شد. ✳️ شب اول فراموش نشود 🔷 اقامه موجب شادی روح آن مرحومه و تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود. 🔹 شادی روحش قرائت نمایید " " باذکر "" @garman_shahrood
┄┅┅✿💠❀🐬❀💠✿┅┅┄ ✨خداوندا مرا کمک کن و یاری‌ام ده تا لحظه لحظه‌های روزم را با عشق و دلدادگی به تو پرکنم و وجودم را پر از عشق و محبت قرار ده تا تسلیم خواست و اراده تو گردم ✨خداوندا مرا کمک و یاری کن تا در راهی که تو برایم مقدر ساخته‌ای قدم گذارم و همواره در فیض و برکت تو روزم را با عشق و آرامش سرکنم ✨خداوندا تو را عاشقانه دوست دارم کمکم کن تا در این عشق ، دلدادگی و دوستی با تو پا برجا و ثابت قدم بمانم ✨خداوندا قلبمان را از عشق و محبت خودت متبرک گردان و همواره ما را از محدوده زمان و مکان برهان تا در پیوند مهر خداییت قرار گیریم و روزهایمان را در آغوش پراز خیر و برکتت سپری کنیم. الهی آمین🤲 💠 💠♻️ ♻️💠♻️ 💠♻️💠♻️ ♻️💠♻️💠♻️💠 ┄┅┅✿💠❀🐬❀💠✿┅┅┄ @garman_shahrood
🌸کتاب در قیامت ( ۱۵) 🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. ♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم. 🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم. 💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟ گفتم:نخیر دستم را ول کن! 💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد. یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد. 🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم . چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. 🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد. چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم. ♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین در نامه عمل شما ثبت شده است. 🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود: 🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العاده‌ای داشت که بچه‌ها را جذب می‌کرد. ♦️خالصانه فعالیت می‌کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت. ▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد 🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. 🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود! ☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود... 🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم. 🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت. تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود! ⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. 💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و... 🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم‌ ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود. 🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم. 💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم. 💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمی‌شد. ✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد. ❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی! 🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. 🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. 🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم: ❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد! ♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی. 🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه. 🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند.. اما باز بد نبود. ✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم. هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی... ادامه دارد.. 🌾 🌸🌾 🌾🌸🌾 🌸🌾🌸🌾 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 @garman_shahrood
سلام علیکم ▪️"انالله و اناالیه راجعون"▪️ ✳️مراسم ختم درگذشت مرحومه مغفوره شادروان 🏴 روز ۹۹/۰۴/۲۹ ⏰ ۱۹ 🏴 در کانال 🏴 :مرحوم مهدی 🏴 : مرحوم مسیب نیکو حرف 🌹 : ، حمید و محمد نیکوحرف 🏴 : برادران حاج محمد مهدوی ، حاج عبدالله عزیزی ، کربلایی مهدی مطواعی و زین العابدین ابراهیمی 🏴🌴🏴🌴🏴🌴 🔹 شادی روحش قرائت نمایید " " باذکر "" @garman_shahrood
: ✨الهی، من به بهشت تو محتاجم و نیازمند گذشت توام. تو را می‌خوانم و هرگز از لطفت ناامید نمی‌شوم. تو را صدا می زنم و از خشمت احتراز نمی‌کنم. ✨خدایا، ندایم را پاسخ ده و به غفران شیرینت بر من منت گذار. و در زمره خوبان و نیکان جایم ده. ✨پروردگارا از لطفت محرومم مدار و تنها و خسران زده رهایم مکن. 🤲 🤲 💕🤲 🤲💕 💕🤲💕🤲 🤲💕🤲💕🤲💕🤲 @garman_shahrood
🌸 کتاب در قیامت ( ) 🍀وقتی که مشغول به کار شدم حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص می‌کردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت می‌کردم. 🔰با اینکه روحانیان خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستان گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست خمس را ایشان بده و رسیدش را بگیر. ☘ در زمینه خمس خیلی احتیاط می کردم. مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. ♦️من از اواسط دهه ۷۰ مقلد رهبر مقام معظم انقلاب شدم، یادم هست آن سال خمس من به ۲۰ هزار تومان رسید. 🌿 وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد. هفته بعد وقتی رسید همه را آورد. 🍃 با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله ...است! گفتم:این رسید چیه! اشتباه شده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری هستم. 🔆 او هم گفت فرقی ندارد! با عصبانیت برخورد کردم و گفتم باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاورید من به شما تاکید کردم که خمس من می‌خواهم به دفتر ایشان برسد. 🌿هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه. از آن سال بعد هم خمسم رامستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز می‌کردم. 🔴یکی دو سال بعد خبر دار شدم پیر مرد روحانی از دنیا رفت بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را همینجور جابجا کرده. ♦️همین پیرمرد را دیدم اوضاع آشفته های داشت، در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود. ❗️برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند. ♨️ پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم؟ انقدر اوضاع او مشکل داشت با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد. ♻️من هم قبول نکردم. در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی این کسانی که از شما حلالیت می‌طلبند یا شما از آنها حلالیت می طلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند .حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم در بر زخ وارد شوند. 🔰دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: وای به حال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نکردند. ♻️ این را هم بدانیم اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشید ۱۰ برابر آن در نامه عمل ثبت می‌شود اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود. ♨️ اما یکی از مواردی که مردم نسبت به آن دقت کمتری دارند حق الله است می گویند دست خداست و ان شاالله خداوند می‌گذرد. ❎ حق الناس هم که مشخص است، اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن ً حساسیتی بین مردم دیده نمی شود! ❗️ گویی حق بدن را هم خدا بخشیده اما در آن لحظات وانفسا موردی را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق و در حق النفس می‌شد. 💠در روزگار جوانی با رفقا و بچه‌های محل برای تفریح به باغ های اطراف شهر رفتیم، کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. از سیگار نفرت داشتم آن روز با وجود کراهت برای اینکه انگشت‌نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم. ❎ حالم بد شد سرفه کردم انگار تنگی نفس داشتم بعد از آن دیگر هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم. ♨️این صحنه را به من نشان دادند و گفتند تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی! 💥 انسان های مذهبی و خوبی را میدیدم که به حق النفس اهمیت نداده بودند و آنها به خاطر سیگار قلیان به بیماری و مرگ دچار شده بودند و در آن شرایط به خاطر ضرر زدن به بدن گرفتار بودند... ادامه دارد.. 🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃 🌾 🌸🌾 🌾🌸🌾 🌸🌾🌸🌾 🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾 @garman_shahrood
4_5807819893373929460.mp3
4.01M
بسم الله الرحمن الرحیم انالله و اناالیه راجعون ◼️ ختم روز درگذشت مرحومه مغفوره شادروان 🔷 تلاوت قرآن کریم : 🎤توسط کربلایی از روستای ◾️🌾◾️🌾◾️🌾◾️🌾 ⚘ شادی روحش " فاتحه" باذکر "صلوات " التماس دعا.. ◼️🌾◼️🌾◼️🌾◼️🌾 ♦️ 🇮🇷﷽اطلاع رسانی گرمن درسروش ؛ ایتا و تلگرام @garman_shahrood