eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
- و سرانجام ڪسے خواهد آمد و با مھربانۍ‌هایش‌ بہ‌ تو نشان‌ خواهد داد ؛ ڪہ‌ تو قبل‌ از دیدن‌ او اصلا زندگے نڪرده‌اے! ( :💙 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج 🌷
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_شصت‌و_هشتم او به خواندن دعاهاے ڪميل و ندبه وتوســل مقيد بود. دعا
🌼🍃 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ برخورد با دزد راوے: عباس هادے نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل ڪوچه آمد. ابراهيم سريع از پنجره نگاه ڪرد. شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگيرش... دزد... دزد! بعد هم ســريع دويــد دم در. يڪي از بچه هاے محل لگدے به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد! تڪه آهنِ روے زمين دســت دزد را بريد و خون جارے شــد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد مي‌ڪشيد ڪه ابراهيم رسيد. موتور را برداشت و روشن ڪرد و گفت: سريع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دســتش را پانسمان ڪردند. بعد با هم رفتند مسجد! بعد از نماز ڪنارش نشست؛ چرا دزدے مي ڪني!؟ آخه پول حرام ڪه... دزد گريه مي ڪرد. بعد به حرف آمد: همه اين ها را مي دانم. بيڴارم، زن وبچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم. ابراهيــم فڪرے ڪرد. رفــت پيش يڪي از نمازگزارها، بــا او صحبت ڪرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شڪر، شغلي مناسب برايت فراهم شد. از فردا برو ســر ڪار. اين پول را هم بگيــر، از خدا هم بخواه ڪمڪت ڪند. هميشه به دنبال مال حلال باش. مال حرام زندگي را به آتش مي ڪشد. پول حلال ڪم هم باشد برڪت دارد. ✍ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
امیرالمؤمنین على عليه السلام :   تَكَلّموا تُعرَفوا ؛ فإنّ المَرءَ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ  سخن گوييد، تا شناخته شويد؛ زيرا آدمى در زير زبان خود، پنهان است
خودسازے و تࢪڪ گناھ
🌼🍃 ✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_شصت‌و_نهم برخورد با دزد راوے: عباس هادے نشسته بوديم داخل اتا
✨ ✨ ✨ ✨🌱✨🌱✨🌱✨ شروع جنگ راوی: تقي مسگرها صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور ۱۳۵۹ بود. ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند. ســلام كردم وگفتم: امروز عصر قاســم با يك ماشــين تــداركات مي ره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرســيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشــه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مي يام. ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه مي كردند. ســاعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشــكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟! گفت: اثاث ها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم. روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با ســختي بســيار و عبــور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نمي توانست آنچه را مي بيند باوركند. مردم دسته دسته از شهر فرار مي كردند. ✍ادامه دارد.... http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd