eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
217 دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
42.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1401.8.6 سخنرانی حجت الاسلام حاج شیخ جعفر ناصری .mp3
4.52M
🎧 علم و باور / همراه با مروری بر شعار «زن، زندگی، آزادی» 🎙 حجت‌الاسلام والمسلمین ناصری 🗓 تاریخ: ۱۴۰۱/۸/۶ ⏱ زمان: ۱۸ دقیقه
💠داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد ✅ بعضیها فکر میکنن که بهشت رو فقط میشه در مسجد و بر سر سجاده بدست آورد، در حالی که با خواندن این داستان خواهید فهمید که راه‌های نزدیکتر دیگری برای رسیدن به خدا هست که از آن غافلیم، 🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل می‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی می‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏ اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیر مردی را در مغازه‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟ سیده می‏گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‏رود و پیامبر(ص) از او روی می‏گرداند عرض می‏کند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‏زد و می‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏ای من هم دیده‏ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان‏شده‏ایم 📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ص: ۴۴۵
🌹 مسلمان شدن ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🔸خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد. راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند وسفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنه‌ای قرار داشت به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی». به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمی‌دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
📚کلاغی که مامور خدا بود! آقای شیخ حسین انصاریان می‌فرمود:یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی،نون .دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی.. گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار،توکوه گشنه بودیم همه ماست و سبزی خوردیم.خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن. وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم دیگ که خالی کردن یه 🦂عقرب سیاهی ته دیگ هست!و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.اگر اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمونو گرفت..حالتو نگرفت، جونت رو نجات داد!خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه. امام حسن عسکری فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است. چقدر به خدا حسن ظن داریم؟! آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
🛑 به خاطر اینکه اهل طاعت و عبادتید، سر خدا منت نذارید بعد از آنکه حضرت ایوب و مصیبت ها و آزمایش های سخت گرفتار شد، گروهی به دیدار او رفتند و با شگفتی به او نگاه کردند و گفتند: این چه بلاییست که ایوب به آن دچار گردیده است؟ کسی گفت: پیغمبر خدا لابد به سبب گناهی که آن را از دیگران مخفی کردی به این بلا مبتلا شده اید،آن عمل را به ما بگویید؟ ایوب دل شکسته از این حرفا به محراب رفت و گفت: خداوندا اگر مجلسی به محاکمه مقرر داشتی در پیشگاه تو حجت خود را ابراز می‌کردم... آنگاه ابری پدید آمد و پروردگار در آن به تکلم درآمد که: حجت خود را بازگو! ایوب گفت: خدایا تو میدانی که پیوسته در میان اوامر تو دشوار ترین آنها را انتخاب کرده و انجام می دادم و همواره به شکر و تسبیح تو مشغول بودم.... باز ابر با هزاران زبان ندا آمد که: با آن که مردم در غفلت و بی‌خبری بودند چه شد که تو در آن زمان به حمد و سپاس و عبادت می پرداختی؟! مگر تو را با بقیه مردم چه تفاوتی بود؟ جز این بود که توفیق و لطف الهی شما شامل حال تو شد که در بین خلق گمراه و گناهکار در اندیشه ذکر خدا و عبادت شدی؟؟ آیا چیزی جز دستگیری و رحمت ما در کار بوده ؟ حال کاری را که از ما و به توفیق ما بوده بر ما منت می گذاری؟ این ماییم که شایسته منت گذاری بر تو هستیم... ایوب مشتی خاک از زمین برداشته و بر دهان خود افکند و عرض کرد: خدایا به هر مصیبتی که فرمایید سزاوارم و هر مکافاتی کنی مستحقم.. آری تو بودی که توفیق دادی... 📕استعاذه شهید دستغیب ص ۲۳ آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
✨امام صادق علیہ السلام: ⚫️گناهے كہ نعمت ها را تغيير میدهد: 🔴تجاوز بہ حقوق ديگران است. ⚫️گناهے كہ پشيمانے مےآورد: 🔴قتل است. ⚫️گناهے كہ گرفتارے ايجاد میكند: 🔴ظلم است. ⚫️گناهے كه آبرو مےبَرد: 🔴شرابخوارے است. ⚫️ گناهے كہ جلوے روزے را مےگيرد: 🔴زناست. ⚫️ گناهے كہ مرگ را شتاب مےبخشد: 🔴قطع رابطہ با خويشان است. ⚫️گناهے كہ مانع استجابت دعا مےشود و زندگے را تيره و تار مےكند: 🔴نافرمانے از پدر مادر است. 📔 علل الشرايع ج ۲، ص ۵۸۴ آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
خدایا! توبه و استغفار می‌کنم برای تمام لحظات عمرم که گذشت و تو منتظر بودی با نیت پاک و عمل صالح خود را برای تو عزیز کنم و در دیدگان تو بیارایم، ولی مرا هوای نفسم به سمت دنیا برد تا با تجملات دنیا (پوشاک و ماشین و مبل و...) خود را برای بندگانت بیارایم. خدایا تو را استغفار و توبه می‌کنم بر تمام شکوه و شکایت‌های جاهلانه‌ام در زندگی از تو، نزد بندگانت سزای من آتش است که در لحظات نعمت و خوشی، شیطان مرا از شکر نعمتت در نزد بندگانت لال کرده بود و زمان شکایت بسان بلبل احمق گویا! خدایا استغفار و توبه می‌کنم برای لحظات ارزشمندی از حیات والدین درگذشته‌ام که شرم کاذب یا تکبرم اجازه نداد بر دست و پای والدینم بوسه زنم که گویی پایه عرش تو را بوسه می‌زدم. خدایا تو را استغفار و توبه می‌کنم برای تمام لحظاتی که بر قبرستان بر خاک اقوام و دوستانم حاضر شدم و مرگ و روز وصل خویش را ندیدم. خدایا به عزت و جلالت‌ات قسم، ما را توفیق درک و فهم گناه، توفیق درک حضور شیطان، توفیق تضرع در برابر تو و اعتذار از بندگان‌ات را عنایت فرما! آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
14.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا میگویید که بی حجابی موجب غضب خداوند میشه؟ غرب بی حجاب رو ببینید که سراسر نعمت هستند؟ استاد آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
📚خرج کردن برای امام مهدی" یکی از وظایف مردم در زمان غیبت، صله ی امام زمان به وسیله مال (خرج کردن) است. یعنی مومن بخشی از دارایی خود را برای امام زمانش هدیه کند و هر سال بر این عمل مداومت کند.در این عمل، ثروتمند و فقیر یکسانند اما هرکس به مقدار تواناییَش تکلیف دارد. امام صادق می فرمایند: هیچ چیز نزد خدا محبوبتر از اختصاص دادن دِراهم (واحد پول) به امام نیست. و به درستی که خداوند دِرهم را برای او (پرداخت کننده) در بهشت همچون کوه احد قرار دهد.۱ همچنین امام صادق در تفسیر آیه ۲۴۵ سوره بقره میفرمایند: ۱- به خدا سوگند این در خصوص صله (خرج کردن) برای امام است. ۲- به درستی که خدا آنچه را که مردم در اختیار دارند از جهت نیاز به آن قرض نخواسته است، و هر حقی که خداوند دارد، برای ولیِّ اوست... آن حضرت در جایی دیگر فرموده اند: هرکس پندارد که امام به آنچه در دست مردم هست احتیاج دارد، کافر است. جز این نیست که مردم نیازمندند که امام از ایشان بپذیرد. خدا امر فرموده که از اموال آنان صدقه و زکات بگیر و آنها را به وسیله آن پاک و تزکیه می نمایی.۳ 📚 ۱- اصول کافی ۲- اصول کافی جلد ۱ ص ۵۳۷ ۳- اصول کافی - جلد ۲ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
🔴عادت به گناه، اختیار انسان را از بین می‌برد آیت الله العظمی جوادی آملی: یک سلسله مسائلی است که اگر کسب کرد خودش در اختیار آن مکسوب قرار می‌گیرد؛ اینکه در سوره مبارکه مؤمنون و مانند آن فرمود: ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ﴾ اگر کسی معاذ الله بیراهه رفت، گناهی را کسب کرد، به یک اخلاق بد عادت کرد، به دروغ، به خیانت، به حرام، به اعتیاد معاذ الله عادت کرد، این را کسب کرد، قبلاً که نداشت این صفت را بعد کسب کرد، این خُلق را کسب کرد، وقتی که به دنیا آمد که این خُلق را نداشت، این صفت را که نداشت الآن که این صفت را کسب کرد، خود این کاسب در اختیار این مکسوب است، به هر سَمتی که این صفت بخواهد ببرد می‌رود چون عادت کرد. اگر خدای ناکرده به حرام عادت کردیم به گناه عادت کردیم چشممان، گوشمان، زبانمان در اختیار مکسوب است. کاسب اختیار دارد، مال در اختیار کاسب است ولی اگر خدای ناکرده صفت بدی را کسب کرد این کاسب در اختیار مکسوب است که در سوره مؤمنون فرمود: ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُم مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ﴾. بنابراین ما دو نحو کسب داریم: یک کسبی که کاسب مسلّط است، یک کسبی که آن مکسوب مسلّط بر این کاسب است و اگر کسی خدای ناکرده یک کسب حرامی داشت به وصف بدی عادت کرد راه برای توبه باز است. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb