eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
216 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
42.6هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
16.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظات پایانی فینال کشتی پهلوانی محسن طالبی مزرعه شاهی 👌بهزاد ی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
✳️ راه‌یابی کشتی‌گیر نایینی به مسابقات پهلوانی کشوری 🥇 کسب مقام اول جناب آقای محسن طالبی مزرعه شاهی در مسابقات (کشتی پهلوانی) بزرگسالان استان اصفهان یادواره سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی در وزن ۱۰۰+ و راه یابی به مسابقات پهلوانی کشوری به جامعه و مردم شریف شهرستان خانواده محترم ایشان تبریک عرض نموده واز خداوند متعال توفیقات روز افزون را خواستاریم. هیئت کشتی شهرستان نایین آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
🌹الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: الهی به امیدتو 👌بهزاد ی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قوانین راهبردی تربیت فرزند آکادمی بین المللی دکترمسلم داودی نژاد آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
۶.mp3
9.64M
👌شبها ی پیش آور ۶ 🌈مباحثه شیعه وسنی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در محضر ولایت۲۹۸ خدشه به اتحاد ملت، کار کردن برای دشمن است آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
پادشاهی به شکار رفت و در مسير مرد بدقيافه‌ای را ديد که از نظر پادشاه بديُمن بود. دستور داد او را زدند و به زندان انداختند. از قضا در آن روز، پادشاه شکار خوبی داشت و شادمان برگشت و به او اجازه آزادی داد. مرد اجازه خواست تا چيزی به سلطان بگويد و گفت: ای پادشاه، مرا پس از ديدن می‌زنی و به زندان می‌فرستی، ولی من تو را می‌بينم و شکارت خوب می‌شود و با سلامتی و شادی برمی‌گردی. حالا بگو کدام يک از ما بديُمن‌تر بوديم برای هم؟ پادشاه از اين حرف شرمنده شد و به او هديه داد. کشکول شیخ بهایی حکایت آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
شیر و گرگ و روباهی با هم به شکار می‌روند. آن‌ها با همراهی هم یک گاو وحشی، بز و خرگوش شکار کردند. شیر به گرگ می‌گوید این سه شکار را تقسیم کن. گرگ گفت گاو وحشی که بزرگتر است از آن شماست. من از بز استفاده می‌کنم و خرگوش هم قسمت روباه باشد. شیر گفت چه گفتی؟ در جایی که من وجود دارم تو اظهار وجود می‌کنی؟ پیشتر بیا. گرگ که پیش آمد شیر با پنجه‌های نیرومندش او را از هم درید. سپس شیر رو به روباه کرد و گفت حالا تو این شکارها را تقسیم کن. روباه گفت سرورم این گاو فربه برای صبحانه شما، این بز هم غذای وسط روز شما و خرگوش هم برای شام مناسب است. شیر گفت تو این تقسیم کردن را از که آموختی؟ روباه گفت از سر بریده گرگ!! آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ 🌼☘🌼 ☘🌼 🌼 اين داستان غم انگيز کوهنوردي است که مي خواست به بلندترين کوه ها صعود کند. تصميم گرفت . تنها به قله کوه برود . هوا سرد بود وکم کم تاريک ميشد . سياهي شب سکوت مرگباري داشت . و قهرمان ما بجاي اينکه چادر بزند واستراحت کند و صبح ادامه دهد به راهش ادامه داد . همه جا تاريک بود و جز سو سوي ستارها وماه از پشت ابرها چيز ديگري پيدا نبود . وقهرمان ما چيزي به فتح قله نداشت که ناگهان پايش به سنگي خورد و لغزيد و سقوط کرد.در آن لحظات سقوط خاطرات بد و خوب بيادش آمد . داشت فکر ميکرد چقدر به مرگ نزديک است . که در آن لحظات ترسناک مرگ وزندگي احساس کرد که طناب سقوط به دور کمرش حلقه زده و وسط زمين و آسمان مانده است. درآن وقت تنگ ودرد آور و ترسناک و آن سکوت هولناک فرياد زد خدايا مرا درياب و نجات بده . صدائي لطيف وآرام از آسمان گفت چه مي خواهي برايت بکنم . قهرمان ما گفت کمکم کن نجات پيدا کنم . صدا گفت آيا واقعا فکر ميکني من مي نوانم تورا نجات دهم قهرمان کوه نورد ما گفت البته که تو مي تواني مرا کمک کني چون تو خداوندي و قادر بر هر کاري هستي . آن صدا گفت پس آن طناب را ببر و اعتماد کن . اما قهرمان ما ترس داشت و اعتماد نکرد وچسبيد به طنابش . و چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده اورا پيدا کردند که فقط يک متر با زمين فا صله داشت آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb