eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
217 دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
42.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1️⃣0️⃣2️⃣ *دست نوشته حاج قاسم⬇️* پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند. خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم: «کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند. به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.» حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم. پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم. حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد. پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند. *برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»* *خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی*
🌸 آیت الله بهجت (ره) : ✍ باید دعا را با شرایط آن بجا آوریم و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست، چنانچه فرموده اند: دُعاءُ التّائب مُستَجاب؛ یعنی دعای شخصی که توبه کند، مستجاب می گردد.نه این که برای تعجیل فرج دعا کنیم و کارهایمان برای تبعید (دور کردن) و تاجیل (به تاخیر انداختن) فرج آن حضرت باشد. 📚 در محضر بهجت/ج1/ص119
⁨✅اهمیت تربیت کودکان ✍قالَ رَسول الله صَلَ الله علیه و آله: منْ قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ حَسَنَةً وَمَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّه ُ يَوْمَ الْقيامَةِ، وَمَنْ عَلَّمُهُ الْقُرآنَ دُعىَ بِالاَْبوَيْنِ فَيُكْسَيانِ حُلَّتَيْنِ يُضى ءُ مِنْ نورِهِما وُجوهُ اَهْلِ الْجَنَّةِ پيامبر صلي الله عليه و آله :هر كس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزّوجلّ براى او ثواب مى‌نويسد و هر كسى كه او را شاد كند، خداوند روز قيامت او را شاد خواهد كرد و هر كس قرآن به او بياموزد، پدر و مادرش دعوت مى‌شوند و دو لباس بر آنان پوشيده مى‌شود كه از نور آنها ، چهره‌هاى بهشتيان نورانى مى‌گردد. 📚 كافى ، ج ۶، ص ۴۹ آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
💠 🔻امام خمینی قدس‌سره: 🔸تحول معنوی و تحول عرفانی که به‌واسطه قرآن پیدا شده است فوق همه مسایل است و بشر، هر کس از یک بعد به قرآن نگاه کرده است، بعضی بعد ظاهرش را، بعد مسایل اجتماعی را، بعد مسایل سیاسی را، بعد مسایل فلسفی، بعد مسایل عرفانی. لکن آن بعد حقیقی که بین عاشق و معشوق است، آن سری که بین خدا و پیغمبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، آن یک مطلبی نیست که ماها بتوانیم بفهمیم... . 📚صحیفه امام خمینی/18/262 آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
139_Rafie_sebghat_begirid.mp3
2.61M
🎙 در دو جا سرعت بگیرید. 🎤حجت الاسلام والمسلمین رفیعی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤سخنرانی حاج آقا دانشمند 🎬موضوع: خدا از تمسخر متنفر است آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
⏳ این سنگرِ دلهاست رهبر انقلاب: «هزار سنگر» یعنی چه؟ ظاهر قضیه این است که در درون شهر، مردم در مقابل گروه‌های اشرار و متجاوز درست کردند - حالا یا هزار تا، یا بیشتر یا کمتر - اما من یک تفسیر دیگری دارم: این سنگرها سنگرهای درون خیابانها نیست، این سنگرِ دلهاست؛ هزار تا هم نیست، هزاران سنگر است؛ به عدد هر مؤمنی، هر انسان باانگیزه‌ی باشرفی، یک سنگر در مقابل تهاجم وجود دارد... بعضیها آمدند وسط میدان، ادعای طرفداری از مردم کردند، خودشان را دموکراتیک خواندند، خودشان را طرفدار خلق معرفی کردند؛ آن وقت با همین خلقی که این نظام را با این بهای سنگین سر کار آورده بودند، شروع کردند به مقابله کردن. توشان بود، کافر صریح بود، طرفدار غرب بود، متظاهر به دین هم بود؛ همه‌ی اینها با هم شدند یک جبهه، یک حرکت، در مقابل نظام اسلامی، در مقابل ملت ایران. ادعای طرفداری از کردند، با مردم درافتادند... اول با حرفهای روشنفکرانه یا شبه‌روشنفکرانه شروع کردند به امام و به جمهوری اسلامی و به مبانی امام اعتراض کردن، انتقاد کردن، حرف زدن؛ بعد یواش‌یواش رودربایستی را کنار گذاشتند، آمدند توی میدان، مبارزه‌ی فکری را، مبارزه‌ی سیاسی را تبدیل کردند به مبارزه‌ی مسلحانه یا اغتشاشگری - اینها توی کشور ما اتفاق افتاد؛ مال تاریخ نیست، مال همین دهه‌ی اول انقلاب است.» ۱۳۸۸/۱۱/۰۶ 🔳 انتشار به مناسبت قیام مردم علیه حرکت کمونیستهای ضد انقلاب در ۶ بهمن ۱۳۶۰ آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ نظر رهبر معظم انقلاب درباره مذاکره با آمریکا آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb