eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
217 دنبال‌کننده
27.2هزار عکس
42.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پنج شنبه ی دیگری امد و دلم براے آنهایے که دیگر ندارمشان تنگ است پنج شنبه است جاے خالے عزیزان دوباره احساس میشود یادشان کنیم با فاتحه و صلواتے روحشان شاد 👌بهزادی
🌟🌙🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی سرخ پوست‌ها داستان عقابی را می‌گویند که وقتی عمرش به آخر نزدیک شد، چنگالهایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد! نوک تیزش کند و بلند و خمیده می‌شود و شهبال‌های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه می‌چسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است. آنگاه عقاب است و دوراهی؛ بمیرد یا دوباره متولد شود ولی چگونه؟! عقاب به قله‌ای بلند می‌رود نوک خود را آنقدر بر صخره‌ها می‌کوبد تا کنده شود و منتظر می‌ماند تا نوکی جدید بروید. با نوک جدید تک تک چنگال‌هایش را از جای می‌کَند تا چنگال نو درآید. و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه می‌کند. این روند دردناک صد وپنجاه روز طول می‌کشد ولی پس از پنج ماه عقاب تازه‌ای متولد می‌شود که میتواند سی سال دیگر زندگی کند. برای زیستن باید تغییر کرد؛ درد کشید! از آنچه دوست داشت گذشت. عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد، یا باید مُرد! انتخاب با خودِ توست...!
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن‌سای تو خوش در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
گاندی خطاب به همسرش چه زیبا نوشت: خوبِ من ، هنر در فاصله هاست زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم ، یخ می زنیم تو نباید آنکسی باشی که من میخواهم و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی کسی که تو از من می خواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی برای من خوبِ من ، هنرِ عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها زندگی ست دیگر... همیشه که همه رنگ‌هایش جور نیست همه سازهایش کوک نیست. حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند. به این سالها که به سرعت برق گذشتند. ♥️
🌷 🌷 !! 🌷لحظه‌ای که جانباز شدم، به دلیل این‌که چند ترکش به صورتم خورده بود، حس نمی‌کردم که جانباز شده‌ام. خیلی با آرامش بودم اما بعد از حدود پنج دقیقه حس کردم خیلی درد دارم. وقتی امدادگر پاهایم را می‌بست، در ضمیر ناخودآگاهم احساس کردم پاهایم قطع شده است، اما دستم را نمی‌دانستم. بعد با آمبولانس من را به اورژانس مهران بردند، چون بدن بسیار قوی‌ای داشتم وقتی دکتر آستین‌های لباسم را قیچی می‌کرد، هم‌چنان به هوش بودم ولی نمی‌دانستم اعضای بدنم قطع شده است. بعد از حدود دو روز که در فرودگاه باختران به هوش آمدم، به سختی اندازه یکی _ دو سانت، سرم را از روی برانکارد بالا آوردم و دیدم.... 🌷و دیدم پاهایم قطع شده است، اما اصلاً ناراحت و نگران نشدم. چون زمان عملیات آماده‌باش بودیم موهایم بلند و سر و صورتم خونی و خاکی شده بود. با دست راستم خون‌های بین موهایم را پاک می‌کردم. تا آمدم با دست چپم این کار را انجام دهم، دیدم قطع شده است. خنده‌ام گرفت. پیرمردی که بالای سرم بود و داشت با گاز استریل لب‌هایم را نمناک می‌کرد، گفت: «به من می‌خندی؟» گفتم: «نه، به تو فکر نمی‌کنم.» گفت: «‌پس به چی می‌خندی؟» گفتم: «والا من نمی‌دانستم که دست چپم هم قطع شده، حالا که فهمیده‌ام، خنده‌ام گرفته است.» : جانباز سرافراز ۷۰ درصد قطع دو پا و یک دست علی عباس‌پور، برادر شهید حیدرعلی عباس‌پور منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احسان به پدر و مادر بعد از حیات... 👌جهرمی ایمان آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb