eitaa logo
آل یاسین نائین🌼🌱🌼
209 دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
41.1هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آماده‌باش مدیریت بحران استان تهران 🔹مدیرکل مدیریت بحران استان تهران: مدیریت بحران استان تهران ضمن اعلام هشدار نارنجی هواشناسی به تمامی دستگاه‌های اجرایی و امدادرسان به حالت آماده باش کامل درآمده است. 🔹از عصر فردا تا جمعه در استان تهران شاهد وقوع رگبار و رعدوبرق، وزش باد شدید، کاهش قابل ملاحظه دما، آبگرفتگی بعضی معابر، رخداد مه و احتمال تگرگ خواهیم بود. 🔹توصیه اکید مدیریت بحران احتیاط در تردد جاده‌ای و پرهیز از صعود به ارتفاعات و کوهنوردی است. 👌بهزادی
‌ ❤️ امام صادق علیه السلام: ‌ ☘کسی که خودش نتواند کربلا برود ولی دیگری را راهی کند خدا چند برابر آنچه خرج کرده به او بر می گرداند و بلا را از او دور می کند.🍃 ‌ 📚کامل الزیارت، ص۱۲۴🌿 ‌ ‌🙏السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام ‏👌محل ثبت نام دفتر زیارتی سیاحتی مرصاد واقع در خیابان دکتر طبا جنب کوچه شهید علیرضا کیوانیان تلفن همراه : ۰۹۱۳۱۱۵۹۴۵۴ ۰۹۱۳۲۲۳۰۶۵۱ و ۰۹۱۳۳۰۷۱۱۸۶ تلفن دفتر : ۴۶۲۵۷۵۶۴ تاریخ حرکت از نایین : ۱۴۰۲/۸/۱۹ یک شب کاظمین ، ۳شب کربلا ۳ شب نجف 👌فقط ۶۵۰۰۰۰۰ 🌈۹روزه
1_3492187210.mp3
4.03M
👌باسلام وصبح به خیر 🌸🍀🌺🍀🌸🌺🍀🌸🌺🍀🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|•💎💙 •|• ‼️جلو امام زمان، جرئت میکنی؟! الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام پنجره ها رو بہ آسمان باز اسٺ ببار حضرٺ باران ڪہ فصل اعجاز اسٺ ڪجا قدم زده اے تا ببوسم آنجا را ڪہ بوسہ بر اثر پایٺ عین پرواز اسٺ ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
salam zendegi.mp3
970.8K
السلام علیک یا صاحب الزمان💙 اول صبح سلامت میدهم آقا! و منتظر جواب سلامی از سوی شما که واجب است...🥰🥹 صبحتون متبرک به نگاه یوسف زهرا❤️‍🔥 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج بحق زینب کبری سلام الله علیها "
💫 مدام بخوانید 💫 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى. آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی بن موسی الرضا (ع) شاهی به جهان ، مثـل تو آوازه ندارد مثل حـــَرَمت هیچ کجا ، سازه ندارد ارباب منی ، ❣️ جان منی ، مجنون توام ، عشق من اَندازه ندارد 👌چهارشنبه های امام رضائی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb ____🍃🌸🍃____
aaa (2).mp3
2.41M
🙏کرامات علی بن موسی الرضا(ع) 👌دختر آلمانی 🎤سیدرضا متقی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
🔷بهلول و حج هارون الرشید ☘آنگاه كه هارون الرشيد به حج مى رفت ، چون به كوفه رسيد، مردم شهر به قصد ديدن او، بيرون آمدند و او در حالی عالى بود، كه بناگاه ، بهلول بانگ برداشت كه : اى هارون ! و خليفه گفت : كيست كه گستاخى مى كند، و او را گفتند: ☘ بهلول . هارون ، پرده برداشت و بهلول گفت : اى امير! به اسناد، از قدامة بن عبدالله عامرى بر ما روايت شده است ، كه گفت : ☘ پيامبر (ص ) را ديدم كه (رمى جمره ) مى كرد، بى آن كه كسى را بزنند و دور كنند و ترا در اين سفر، فروتنى ، بهتر از تكبر بود. و رشيد مى گريست . چنان كه اشكش به زمين ريخت . و گفت : احسنت ! اى بهلول ! بيش بگو! پس گفت : ☘مردى را كه خدا مال بخشد و جمال زيبا و قدرت دهد، و او، آن مال انفاق كند و عفت جمال خويش پاس دارد و در سلطنت خويش عدل ورزد، در ديوان خدا، نامش در شمار نيكان نويسند. هارون گفت : احسنت ! و فرمان داد، تا او را جايزه دهند، بهلول گفت : ☘ نياز نيست ! آن را به كسى بازده ! كه از وى گرفته اى . هارون گفت : تو را مقررى دهند، كه كارت استوار شود. بهلول ، چشم بر آسمان كرد و گفت : ☘يا امير! من و تو نانخوران خدائيم . و محالست كه ترا به ياد دارد و مرا از ياد برد آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨حکایت مرگ مرموز مرد عابد ⚡️داستان های کهن فارسی آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
💞 کانال دل خودتان را انتخاب کنید! 👇 🆑 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d ✍🏻 بر این سفره میهمان شدن هرگز اتفاقی ساده نیست! صرف فقط 5 دقیقه در روز و دریافت دنیایی از نور و برکت! 🎁 تهیه و ارسال بسته محتوایی ناب برای 40 هزار نفر ... هر صبحگاه 🛍 یک هفته حتماً امتحان کنید... برای دریافت کلیک کنید:👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 🆑 https://eitaa.com/joinchat/2021851139Cd560dd7e3d کلیک کنید👆🏻👆🏻
🙏السلام علیک یابقیه الله 🌈امام خمینی:بایدقرآن راسرلوحه کارهای خودقراردهیم 👌سلام میعادگاه ماامشب محفل قرآنی مشکات منزل برادر شاطریان ساعت۱۹/۳۰:خ آزادگان ک۱۶پ۱۵بعدی برادرنعمت الله بخشیان (بافران) ان شاءالله توجه: جلسه ساعتی که اعلام شده شروع می شود ان شاءالله 🌸🙏🌸🙏🌸🙏🌸🙏🌸🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت تلاوت قرآن در خانه در بیان آیت الله ناصری رحمت الله علیه آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️ ⚡️روزی شیطان به نزد فرعون آمد وگفت:چطور مدعی الوهیت شده ای،حال اینکه من در سن از تو بزرگتر هستم وچنین ادعایی ننمودم. ⚡️گفت راست می گویی ،توبه می کنم به خداوند از گفته خودم. ⚡️شیطان گفت:دیگر چنین حرفی مزن که اهالی مصر خدایی تو را قبول کرده اند. ⚡️بعد فرعون گفت:آیا در همه روی زمین کسی پیدا می شود که از من وتو خبیث تر باشد؟گفت :بلی. ⚡️پرسید کیست؟ جواب داد کسی است که برادر دینی او از وی اعتذار نماید واو عذر او را قبول نکند چنین شخصی از من وتو خبیث تر است 📚کشکول شیخ بهایی
💥💥حکایت روباه مکار و گرگ ساده لوح ⚡️یک پادشاهی بود که باغ قشنگی داشت . در این باغ روباهی زندگی می کرد این روباه هر شب می آمد تمام میوه هایی که دستش میرسید میخورد و خراب میکرد . باغبان در فکر چاره بود برای اینکه اگر چاره نمیکرد شاه که می آمد و وضع باغ را به آن حال میدید ناراحت میشد و جزای او را میداد . شب که شد روباه آمد و دید یک دمبه چرب و نرم آنجاست، کمی فکر کرد با خودش گفت آقا روباه عیار! حیله ای هست در این کار . اگر حیله ای نیست این لقمه چرب و نرم را چه کسی و به چه علت روی این چوب داخل باغ در دسترس تو گذاشته است ؟ برگشت رفت در پی گرگ او را پیدا کرد دید از گرسنگی حال نزاری دارد و درآفتاب خوابیده است .گرگ تا روباه را دید فریاد زد آهای آقا روباه چه خبر داری ، اخبار چیست ، خوردنی کجا بلد هستی ؟ ⚡️روباه سلام کرد وگفت تا حالا شام نخورده ام آمده ام در پی تو که تورا با خودم ببرم شام بخوریم . گرگ خیلی خوشحال شد و با هم به طرف باغ راه افتادند . همینکه به باغ رسیدند گرگ گرسنه دمبه را که دید پرید برای خوردن آن، ناگهان چنگال او بر طناب دام بسته شد و دمبه افتاد جلو پای روباه . روباه دمبه را به دندان گرفت و براه افتاد . گرگ از عقب داد زد آقا روباه دمبه را کجا میبری ؟ ⚡️روباه گفت : این شام قسمت من است که آورده اند وگذاشته اند اینجا . گرگ پرسید پس قسمت مرا کی می آورند ؟ روباه گفت وقتیکه باغبان به سراغت بیاید . صبح زود که باغبان آمد دید یک گرگ توی دام است بیل خودش را برداشت و افتاد به جان گرگ آنقدر او را زد که به حال مرده افتاد. مرده گرگ را انداخت روی کودها . آفتاب گذاشت به جسم او گرم شد دوباره جان گرفت بلند شد وفرار کرد به بیابان . ⚡️روباه دانست که گرگ دنبالش می آید رفت دم خود را گذاشت در رنگ آبی و گوشهایش را زد داخل خمره زرد و آمد سر راه گرگ ایستاد . همینکه گرگ نزدیک آمد از دور فریاد کرد آهای روباه پدر سوخته اگر آمدم نزدیک تو، بلـایی سرت بیاورم که تا عمر داری یادت نرود . روباه جواب داد پدر سوخته خودت هستی چرا بی خود به مردم ناسزا میگویی مگر مرض هاری گرفته ای ؟ گرگ گفت : تو پدر مرا درآوردی روباه گفت : آن شخص که تو را اذیت کرده شخصی بوده است حقه باز من آدمی هستم رنگرز . گرگ گفت : من غلط کردم حالا خواهش دارم رنگرزی را به من یاد بده تا من هم لقمه نانی پیدا کنم وکاسب بشوم . روباه گفت : تو گرگ خوبی باش ، باشه من قبول می کنم . باهم رفتند سر خمره رنگرزی . روباه به گرگ گفت : حالا خم شو دست خودت را بکن توی خمره تا یاد بگیری گرگ قبول کرد همینکه خم شد داخل خمره روباه گرگ را هل داد گرگ افتاد توی خمره و روباه در خمره را گذاشت و فرار کرد . ⚡️صبح فردا که صاحب خمره دکان رنگرزی آمد درخمره را باز کرد دید یک گرگ بزرگ داخل خمره است چوب را برداشت آنقدر گرگ را کتک زد که به حال مرده افتاد . گرگ مرده را انداخت بیرون . باز توی آفتاب جان گرفت بلند شد و فرار کرد . ⚡️بشنو از روباه که رفت یک تکه چرم پیدا کرد با یک سوزن گیوه دوزی شروع به دوختن چرم کرد . گرگ تا آمد و چشمش به روباه افتاد گفت : ای روباه پدر سوخته اگر آمدم پدرت را در می آورم . روباه گفت : پدر سوخته خودت هستی تو با مردم چکار داری فحاشی میکنی آن روباهی بوده حقه باز من بابایی هستم پاره دوز .گرگ گفت : من غلط کردم تو را نشناخته بودم پس حالا خواهشمندم یک جفت کفش برای من بدوز برای اینکه تابستان در بیابان ، بی کفش که راه میروم خیلی ناراحت هستم . ⚡️روباه گفت : حالا با ادب و با تربیت شدی برو یک گوسفند و یک مقدارقیر بیاور تا یک جفت کفش برایت درست کنم . گرگ فوری رفت یک گوسفند از یک چوپان دزدید بعد آمد تا به یک دوره گرد ریش سفید رسید جلویش را گرفت و او را پاره پاره کرد و از توی خورجینی که روی دوشش بود مقداری قیر برداشت و برد برای روباه . روباه گفت : حالا برو فردا بیا. ⚡️صبح که شد گرگ آمد روباه گفت : تمام نشده است زیره و رویه اش مانده، برو یک گوسفند دیگر بیاور. گرگ هم رفت و یک گوسفند دیگر آورد . همینطوری روباه هرروز او را می فرستاد که یک گوسفند بیاورد و هر روز خودش را سیر میکرد تا اینکه عاقبت یک روز کار کفش تمام شد گرگ آنرا پوشید و رفت . گرگ که کفشهایش را پوشیده بود رفت تا در صحرا گردش بکند نزدیک ظهر بود .هوا هم گرم . قیر ته کفش آب شد گرگ چسبید روی زمین بیابان . چوپان ها که از آن حوالی می گذشتند گرگ را دیدند آنقدر اورا زدند که به حال مرده افتاد . آفتاب که به او خورد جان گرفت بلند شد و فرارکرد . ⚡️بشنو از روباه که رفت چند تا ترکه چید آمد نشست به سبد درست کردن گرگ تا آمد روباه را دید فریاد زد ای روباه نابکار اگر نزدیک تو رسیدم میدانم چه به روزگارت بیاورم . روباه گفت : نابکار خودت هستی چرا حرفهای بد میزنی ؟ من روباهی هستم سبدباف آن کس دیگری بوده حقه باز . ادامه👇👇
⚡️گرگ گفت : ای روباه غلط کردم من تورا نشناختم ، حالا خواهش میکنم یک سبد برای جای خوابیدن این زمستان من درست کن که مثل لانه باشد و شبهای زمستان در آن بخوابم . ⚡️روباه سبدی بافت و به گرگ گفت برو داخل این سبد بنشین تا بدانم اندازه ات میشود یا نه ؟ گرگ داخل سبد نشست روباه دهانه سبد را یواش یواش بافت تا اینکه دیگر دری برای سبد نماند آن وقت سبد را برداشت و برد از بالای تپه ای انداخت به طرف دره . سبد از بالای تپه غلطید و آمد تا افتاد توی دره . چوپانی از آنجا رد میشد چشمش به سبد افتاد . آنرا با خود به منزل برد و به مادرش گفت : مواظب این عسل باش تا بماند برای عیدمان . مادرچوپان همینکه پسرش رفت یک دانه نان لواش آورد تا کمی عسل در بیاورد و با نان بخورد . اما همینکه انگشت در سبد کرد ، گرگ گرسنه انگشت پیرزن را خورد . پیرزن گفت : واخ چه زنبور بدی آورده است از سوراخ سبد داخل آنرا نگاه کرد گرگ بزرگی را داخل آن دید فریاد کشید ، پسرش و همسایه ها با چوب آمدند دور گرگ را گرفتند و آنقدر او را زدند که به حال مرده افتاد . انداختنش جلوی آفتاب . خورشید به او تابید زنده شد و فرار کرد برای انتقام از روباه ، همه جا دنبال روباه بود . ⚡️روباه هم که میدانست گرگ دنبالش میکند رفت داخل یک آسیاب دید کسی نیست کمی آرد به خودش مالید آمد در آسیاب نشست . ⚡️گرگ که از دور روباه را دید فریاد کشید ای روباه پدر سوخته باز هم تو سرمن کلاه گذاشتی حالا پدر تورا در می آورم . روباه گفت : پدر سوخته خودت هستی آن که به تو دروغ گفته حقه باز بوده من روباهی هستم آسیابان ، گرگ گفت : پس تورا به خدا آسیابانی را یادم بده من خیال کردم تو آن روباه حقه باز هستی حالا مرا ببخش خیلی ممنون میشوم اگرآسیابانی را به من یاد بدهی . روباه گفت : مانعی ندارد تا بوده از قدیم بخشش از بزرگان بوده بیا برویم آسیابانی را یادت بدهم . روباه گرگ را برد در آسیاب دست گرگ را گذاشت زیر سنگ گندم خرد کن گرگ دیگر نتوانست تکان بخورد و روباه کارش که تمام شد فرار کرد . ⚡️صبح زود که آسیابان آمد دید یک گرگ با آن حال در آسیاب است پاره سنگی رابرداشت و آنقدر گرگ را زد که مرد و دیگر هم زیر آفتاب زنده نشد.   آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد_پناهیان 🔻"نابـــودی اسرائیل قبــــــل‌از ظهور" یابن‌الحسن! ما پای‌قدمت اسراییل را نابود خواهیم‌کرد...
emam-reza320.mp3
17.03M
🎙امام رضا خیلی دوست دارم آل یاسین نائین🌼🌱🌼 https://eitaa.com/gfjrsb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان افغانستانی من 😔 خدا صبرتون بده و ما رو تو غم خودتون شریک بدونین...