فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨#اصلح_کیست ؟
👈بشنوید از زبا مولایم و مقتدایم سیدعلی
👈حجت بر همگان تمام
#انتخابات
#نه_به_پزشکیان
#به_عقب_برنمیگردیم
#نه_به_برجام
#نه_به_حقارت_ملی
#نه_به_تسلیم
#نه_به_سازش
#نه_به_دوران_سیاه_روحانی
#تفکر_انقلابی_رأی_میدهیم
#انتخاب_اصلح
#گفتمانانقلاباسلامی
#دکترسعیدجلیلی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
20.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 #دکترزرشناس:
افق گشایی، امروز در گرو انتخاب درست ماست و انتخاب درست از نظر من، #سعیدجلیلی است
#انتخابات
#نه_به_پزشکیان
#به_عقب_برنمیگردیم
#نه_به_برجام
#نه_به_حقارت_ملی
#نه_به_تسلیم
#نه_به_سازش
#نه_به_دوران_سیاه_روحانی
#تفکر_انقلابی_رأی_میدهیم
#انتخاب_اصلح
#گفتمانانقلاباسلامی
#دکترسعیدجلیلی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨حمایت دانشمند ارزشمند و انقلابی طب اسلامی ایرانی از دانشمند ارزشمند عرصه سیاست #دکترجلیلی
👈دکتر حسین خیراندیش از #نوابغ و #دانشمندان کم نظیر طب سنتی ایران با انتشار ویدئویی از دکتر سعید #جلیلی حمایت کرد.
👈 #دکترخیراندیش:
به دلایل صداقت، امانت، دقت، تدبیر و تعهد جناب آقای جلیلی ایشان را به عنوان رئیس جمهور اصلح انتخاب میکنم..
#انتخابات
#نه_به_پزشکیان
#به_عقب_برنمیگردیم
#نه_به_برجام
#نه_به_حقارت_ملی
#نه_به_تسلیم
#نه_به_سازش
#نه_به_دوران_سیاه_روحانی
#تفکر_انقلابی_رأی_میدهیم
#انتخاب_اصلح
#گفتمانانقلاباسلامی
#دکترسعیدجلیلی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
هدایت شده از کانال تحلیلی حامیان ولایت
🔴 ابوالقاسم طالبی کارگردان انقلابی سینما و تلویزیون با گلایه از برخی نامزدها به خاطر عدم وفاق با نامزد اصلح اعلام کرد اینجانب به شهید زنده، اندیشمند فرزانه، جناب دکتر #سعيد_جلیلی رای میدهم و شک ندارم او مرد مبارزه با فساد و رانتخواری و #رئیسی دیگر است.
#جلیلی
#اصلحترین
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
هدایت شده از کانال تحلیلی حامیان ولایت
پناهیان 2.mp3
1.34M
❣این هم صوت پناهیان که ۱۸۰ درجه با استدلال امروزش متفاوت است: 👇
🔸رئیس جمهور که نباید مدیریت پروژه کرده باشد. رئیس جمهور مدیر کلان نظامه، باید بتونه برنامه ریزی کنه، تشخیص درست بده.
میخواهید مسئول ساخت و ساز یک پل باشد؟!
کاندیداهای دیگر فوقش شهردار یک شهر کلان بودهاند؟!
🎙 گردهمایی طلاب حامی شهید رئیسی در مدرسه معصومیه قم اردیبهشت ١٣٩٦
#حافظه_تاریخی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
🚨۶ تیرماه سالروز ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر
👈 چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت.
جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود.
آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامهی شنبهها، عازم یکی از مساجد جنوبشهر برای سخنرانی بودند.
👈خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران حرکت میکرد، آن روز مهمان ویژهای داشت؛ خلبان عباس بابایی که میخواست درد دلهایش را با نمایندهی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد.
آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفتوگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.
👈نماز ظهر تمام شد.
آقا رفتند پشت تریبون.
نمازگزاران همانطور منظم در صفوف نماز نشسته بودند.
پرسشهای نوشتهی مردم را به سخنران میدادند، اگرچه بعضی از پرسشها تند و حتی گاهی بیربط بود.
👈آقا در سخنرانی مقدمهای چیدند تا به اینجا رسیدند که:
«امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من میخواهم به بخشی از آنها پاسخ بدهم.»
ادامه دارد ...
۱
#امامخامنهای
#گفتمانانقلاباسلامی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
کانال تحلیلی حامیان ولایت
🚨۶ تیرماه سالروز ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب در مسجد ابوذر 👈 چهار پنج روز از عزل بنیصدر میگذشت
👈بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر که آن روزها کلیشهی چهره و تیپ خیلی از جوانها بود.
خودش را رساند به تریبون.
ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران.
دستش را گذاشت روی دکمهی Play.
شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
👈یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن.
آقا همینطور که صحبت میکردند، گفتند:
«آقا این بلندگو را تنظیم کنید.»
بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند:
«در زمان امیرالمؤمنین، زن در همهی جوامع بشری -نه فقط در میان عربها- مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای...
#انفجار!
👈آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجهای به طرف چپ جایگاه افتادند.
اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند.
مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون.
👈امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود.
چشمش به یك ضبط صوت افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود.
روی جدارهی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند
«عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
👈بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند.
سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد.
محافظها بلیزر سفید را انگار كه ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور میراندند.
👈در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش میآمدند، زیر لب زمزمهای میکردند؛ شهادتین میگفتند.
لبها و چشمها تکان میخوردند؛ خیلی کم البته.
👈در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید.
پنج نفر آدم با قیافهی خونآلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و آقا را روی دست این طرف و آن طرف بردند.
👈با آن صورت خونآلود، کسی امام جمعهی شهر را نشناخت.
دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمیشود کاری کرد.»
محافظها با سرعت به سمت در خروجی رفتند.
پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند؟ دارند تمام میکنند» اسم آقای خامنهای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
👈 ادامه دارد...
۲
#امامخامنهای
#گفتمانانقلاباسلامی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
کانال تحلیلی حامیان ولایت
👈بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و
👈انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید.
کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند.
«آقا این کپسول لازمتان است.»
کپسول اكسیژن و پایهی آهنی چرخدار را نمیشد برد توی ماشین.
پایههای کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا.
در تمام راه، ماسك اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری داد.
👈یکی از محافظها پرسید:
«حالا کجا برویم!؟»
پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه».
ماشین انگار ترمز نداشت.
👈محافظ بیسیم را برداشت.
کُدشان «حافظِ هفت» بود.
«مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آمادهباش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده.
کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.
👈محافظ یکدفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.»
اسم دكتر فیاضبخش و چند نفر دیگر از پزشکهای مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
👈ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه.
برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل.
دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو.
تازه جراحیش را تمام كرده بود.
داشت دستش را میشست که از اتاق عمل خارج شود.
آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
👈سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت.
قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود.
دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود.
استخوانهای کتف و سینه به راحتی دیده میشد.
37 واحد خون و فراوردههای خونی به آقا زدند.
این همه خون، واکنشهای انعقادی را مختل کرد.
دو سه بار نبض افتاد.
چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگها را مسدود کنند.
کیسههای خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق میكردند، اما باز هم خونریزی ادامه داشت.
👈یکدفعه یکی از دکترها دست از کار کشید.
دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.»
بیراه نمیگفت؛ فشار تقریباً صفر بود.
یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
فشار کمکم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
ادامه دارد...
۳
#امامخامنهای
#گفتمانانقلاباسلامی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت
👈دکتر منافی، همان طور که میآمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود كه دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند.
آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
👈دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت:
«نگران نباش، من خونریزی را بند آوردهام.»
👈عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمیشد درمان را آنجا ادامه داد.
کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود.
تنها بیمارستانی هم که میشد بعد از عمل مراقبتهای لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود.
آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانینیا بود.
چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».
👈هلیکوپتر خبر کردند.
نمیتوانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند.
محافظ پشت بیسیم گفته بود كه قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود.
مردم نگران بودند که نكند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و میگفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.»
👈با هزار ترفند، هلیکوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند.
تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
👈دکترها میگفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته و برگشته.
یکبار همان انفجار بمب بود، یكبار خونریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یكبار هم جمع شدن پروتئینها در ریه و حالت خفگی.
همهی اینها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت.
چند پتو میانداختند روی آقا.
گاهی حتی دکترها بغلشان میکردند تا لرز را کمتر كنند.
معلوم نبود منشأ این تبها کجاست؟
ضایعهی کوچکی هم در ریه دیده بودند.
👈آقا لولهی تنفس داشتند و نمیتوانستند حرف بزنند.
خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمیکند.
اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
👈دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار میکرد كه برای ترمیم و پیوند به قسمتهای آسیبدیده برداشته بودند. زخمها زیاد بودند.
درد زخمها خیلی زیاد بود، اما دکترها میگفتند تحمل آقا زیادتر است.
میگفتند «اصلاً مسکّنها به حساب نمیآیند.»
👈بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه میشود؟
شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ علامت حرکتی نداشت.
چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث میکردند که دست قطع شود یا بماند.
۴
#امامخامنهای
#گفتمانانقلاباسلامی
#کانال_تحلیلی_حامیان_ولایت