🏴 امام رضا علیه السلام برای جدشان مجلس عزا میگیرند...
🔸دعبل خزاعی نقل میکند:
▫در مثل چنین روزهایى (ایام محرم) در مرو خدمت مولایم على بن موسیالرضا (علیهما السلام) رسیدم. اندوهگین و ماتمزده نشسته بودند و اصحابش پیرامون ایشان بودند.
▫چون مرا دیدند که میآیم، فرمودند: آفرین بر تو اى دعبل! مرحبا به یاور ما با دست و زبانش! آنگاه در مجلس کنار خودشان برایم جا بازنمودند و مرا کنار خود نشانده و فرمودند:
▪ یَا دِعْبِلُ أُحِبُ أَنْ تُنْشِدَنِی شِعْراً فَإِنَّ هَذِهِ الْأَیَّامَ أَیَّامُ حُزْنٍ کَانَتْ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ أَیَّامُ سُرُورٍ کَانَتْ عَلَى أَعْدَائِنَا خُصُوصاً بَنِی أُمَیَّهَ
▫دعبل! دوست دارم برایم شعر بخوانى. این روزها روز اندوه ما اهلبیت است و روز شادى دشمنان ما بخصوص بنیامیه بوده است.
▪ یَا دِعْبِلُ مَنْ بَکَى أَوْ أَبْکَى عَلَى مُصَابِنَا وَ لَوْ وَاحِداً کَانَ أَجْرُهُ عَلَى الله
▫ اى دعبل! هر کس بر مصیبت ما بگرید یا حتى یک نفر را بگریاند، اجر او بر خداست.
▪ یَا دِعْبِلُ مَنْ ذَرَفَتْ عَیْنَاهُ عَلَى مُصَابِنَا وَ بَکَى لِمَا أَصَابَنَا مِنْ أَعْدَائِنَا حَشَرَهُ الله مَعَنَا فِی زُمْرَتِنَا
▫ هر کس در مصیبت ما چشمش اشکبار شود و بر مصیبتى که از دشمنانمان بر ما رسیده بگرید، خداوند او را با ما محشور میکند.
▪یَا دِعْبِلُ مَنْ بَکَى عَلَى مُصَابِ جَدِّیَ الْحُسَیْنِ غَفَرَ الله لَهُ ذُنُوبَهُ الْبَتَّهَ
▫ای دعبل! کسی که در مصیبت جدم امام حسین بگرید، البته خداوند گناهان او را بیامرزد.
▫سپس حضرت برخاستند و پردهای در میان ما و اهل حرم زدند و اهلبیتش را پشت پرده نشانیدند تا در مصیبت جد خود امام حسین علیه السلام بگریند.
▫آنگاه رو به من کرده و فرمودند:
▪ یَا دِعْبِلُ ارْثِ الْحُسَیْنَ
▫اى دعبل! براى حسین مرثیه بخوان.
تو تا زندهای ستایشگر و یاور مایى. پس تا میتوانی از یارى ما کوتاهى مکن.
▫دعبل گوید: اشکم جارى شد و این اشعار را خواندم:
▪أفاطم لو خلت الحسين مجدلا و قد مات عطشاناً بشط الفرات..
▫اى فاطمه! اگر به خیال تو میگذشت که روزى حسین تو کنار شط فرات، لبتشنه جان دهد، بر صورت خویش میزدی و اشک از دیدگان جارى میساختی. اى فاطمه! اى دختر پیامبر نیکى! برخیز و مویه کن بر اختران آسمانها که بر خاک تیره افتادهاند...
📚 بحارالانوار ج ۴۵ ص ۲
🔮 قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْقَلْبُ حَرَمُ اَللَّهِ فَلاَ تُسْكِنْ حَرَمَ اَللَّهِ غَيْرَ اَللَّهِ.
📚 بحار ج ۶۷ ص ۲۵
امام صادق عليه السلام :
دل حرم خداست، پس در حرم خدا جز خدا را راه. مده
🟣...أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ :...إِنَّ اَلْقَلْبَ إِذَا صَفَا ضَاقَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ حَتَّى يَسْمُوَ .
📚 الکافي ج۲ ص۱۳۰
#امام_زمان
نماهنگ طلوع - محمد حسین حدادیان.mp3
3.45M
🏴 نماهنگ طلوع
🎤 محمد حسین حدادیان
🗓 شب پنجم محرم، شهادت عبدالله بن حسن بن علی (علیهالسّلام)
📆 ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ . استودیویی
لا اله الا الله اومد از حرم عبدالله - سید مجید بنی.mp3
3.63M
🏴 لا اله الا الله اومد از حرم عبدالله
🎤 سید مجید بنی فاطمه
🗓 شب پنجم محرم، مداحی شهادت عبدالله بن حسن بن علی (علیهالسّلام)
📆 ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ . زمینه . هیئت ریحانة الحسین (س)
اگه نمی تونی گناه نکنی.. 💔
❤️ سیدالشهداء علیه السلام بهت یاد میدن چه کنی؟
رُوِيَ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع جَاءَهُ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَعِظْنِي بِمَوْعِظَةٍ فَقَالَ ع افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْيَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِكَ لَا تَأْكُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّانِي اخْرُجْ مِنْ وَلَايَةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا يَرَاكَ اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَكَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَكَ مَالِكٌ فِي النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِي النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ.
🔹امام حسین علیه السلام
مردى آمد خدمت امام حسين عليه السلام و گفت مردى گناهكارم و نمىتوانم از گناه خودارى كنم مرا موعظه كن. امام عليه السلام در پاسخ فرمود: پنج كار انجام بده بعد هر چه خواستى گناه كن:
۱. روزی خدا را مخور و هر چه میخواهی گناه کن؛
۲. از ولايت و قلمرو حكومت خدا بیرون برو و هر چه میخواهی گناه کن؛
۳. جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه میخواهی گناه کن؛
۴. وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه میخواهی گناه کن؛
۵. زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش میبرد در آتش وارد مشو و هر چه میخواهی گناه کن.
#امام_زمان #محرم
📚 بحارالأنوار، ج75، ص126
#امام_حسین
❤️ الإمام الصادق علیه السلام
أرْوَحُ الرَّوْحِ الْيَأْسُ مِنَ النَّاس.
🔹امام صادق علیه السلام
بهترین راحتی و آسودگی، بیتوقعی از مردم است.
📚 الکافی، ج8، ص243
🗂 #امام_زمان #محرم #امام_حسین
روز پنجم #محرم
عبدالله بن حسن
حین زدن،انداخت
یاسی خودش را روی نعش یاسمن انداخت
مانند پروانه
در شعله ها خود را به قصد سوختن انداخت
تسبیح را زینب
در خیمه،دانه دانه با ذکر “نزن” انداخت
چشمان معصومش
ارباب را یاد غریبیِ حسن انداخت
با بوسه ای آقا
روی رکاب ریز عقیقی از یمن انداخت
بازوی عبدالله
شمشیر را در فکر جنگ تن به تن انداخت
دست قضا او را
مانند شالی سبز روی پیرُهَن انداخت
این شال زیبا بود
که حرمله را هم به فکر دوختن انداخت
موی سرش را باد
حالا میان چنگ شمر بد دهن انداخت
با زور پایش شمر
زانوی خود را تا که بر پشت بدن انداخت
با خنجر کندش
وای،اولاً سر را برید و ثانیاً انداخت
بردیا محمدی
می وزد باد گرم در صحرا
همه ی دشت گرم و سوزان است
یک پسر بچه از تبار حسن
چشم بر راه اذن میدان است
مثل باباش غیرت الله است
در رگش خون مجتبی دارد
دید ارباب با لب تشنه
هی به میدان برو بیا دارد
رفت اکبر صنوبرانه ولی
نیست غیر از خیال تصویرش
آه..ارباب ما چه حالی بود
پیر شد پای نعش آن شیرش
یک به یک دید از دم خیمه
صحنه هارا و بیشتر می سوخت
کودکانه خدا خدا می کرد
لب و دندان خود به هم می دوخت
بعد از آن نوبت برادر بود
برود تا که پر بگیرد او
نامه آورده خدمت ارباب
برود جان کند فدای عمو
مشت خود را به دست خود میزد
دلخور از بخت خویش و اقبالش
در حرم مانده بود عبدالله
خیمه ها گشته بود گودالش
گفت با خود که میروم پیشِ
عمه زینب،ضمانتم بکند
قسمش میدهم به جان عمو
تا که شاید شفاعتم بکند
عمه زینب اگر نشد راضی
عمو عباس دست گیر من است
قسمش میدهم به خاک پدر
بسکه او عاشق امام حسن است
ناگهان دید از دل میدان
که عمو دست بر کمر آمد
وای ساقی ز صدر زین افتاد
از لب آب این خبر آمد
همه ی دلخوشیش شد بر باد
دیگر اصلا نبود اورا تاب
بعد ساقی حرم ز هم پاشید
چه خبر بود خیمه گاه رباب…
همه رفتند او فقط مانده
طفل شش ماهه رفت او جا ماند
گفت با خود مگر نمی بینی؟
که عمو بی پناه و تنها ماند
آمد از خیمه اش برون،شاید
عمه اش را کند دگر راضی..
متوسل به حضرت زهرا
شده با گریه بهر اعجازی
گفت عمه،بخاطر مادر…
به خدا طاقت نشستن نیست
لشکر کفر دوره اش کردند
چشم من را قرار دیدن نیست
ناگهان یک صدا به گوش آمد
که نداری مگر تو کینه ی او؟
حرمله!هوش و گوش و با دقت
یک سه شعبه بزن به سینه ی او
آسمان دلش شد ابری و
دست خود را کشید،راهی شد
پا برهنه رسید در گودال
قسمت چشم او سیاهی شد
دید افتاده بر زمین ارباب
چشم هایش به آسمان باز است
مطمئن شد دگر امیدی نیست
مطمئن شد که وقت پرواز است
عمر سعد گفت با لشکر
دست اورا جدا کنید از تن
بزنیدش..امان به او ندهید
که نماند ثمر ز باغ حسن
بغلش کرد لحظه ی آخر
اشک از چشم آسمان افتاد
آخرش هم به آرزوش رسید
به روی سینه ی عمو جان داد
آرمان صائمی
#امام_زمان #محرم #امام_حسین
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️ پاسخ حاجمهدی #رسولی به اهانتکنندگان به قرآن کریم
📍 بترسید از فریاد هر مسلمان
📌 #اخبار
رسانه اهلبیتمدیا
@AhleBeytMedia
Www.AhleBeytMedia.ir
✨﷽✨
#حکایت
💠 حكايت مسلمان شدن مرتاض کافر به دست امام کاظم(ع)
✍كسى به مدينه آمد و به مردم مدينه گفت: من مى توانم خبرهايى از زندگى شما بدهم. كسانى كه با او در ارتباط بودند، از او خبر مى خواستند و او خبر مى داد و درست مى گفت. اين موضوع را به خدمت مبارك موسى بن جعفر عليهما السلام اطلاع دادند كه: شخص بى دين و غير مسلمانى به مدينه آمده و از امور ما خبر مى دهد.
حضرت با او ملاقات كردند و در حضور مردم فرمودند: چه كار كرده اى كه به اين حال رسيده اى كه به پنهان راه پيدا كرده اى؟
به حضرت عرض كرد: خيلى چيزها را مى خواستم، با خواسته هايم مخالفت كردم و در مقابل خواسته هاى خودم، صبر كردم و آن خواسته ها را دنبال نكردم، اگر چه تلخ و سخت بود. حضرت فرمودند: درست است كه چنين دانشى در محدوده رياضت هاى نفسى و مخالفت با خواهش ها نصيب تو شده است. اين مسأله درستى است؛ چون خداى مهربان در اين عالم نيز اجر خوبى احدى را ضايع نمى كند، و لو با خدا نبوده، مخالف خدا باشند و خدا را قبول نداشته باشند.
موسى بن جعفر عليهماالسلام به آن شخص پيشگو فرمود: در مقابل رياضت ها و صبرى كه كردى، حق است كه چنين پاداشى را به تو بدهند. آيا علاقه دارى مسلمان شوى؟ گفت: نه، هيچ علاقه اى به مسلمان شدن ندارم، فرمود: با خواهش نفس مخالفت كن و مسلمان شو، تو كه تمرين مخالفت با هواى نفس دارى، باطن تو مى گويد مسلمان نشو، با اين باطن جهاد كن و مسلمان شو.
گفت: چشم. به دست موسى بن جعفر عليهماالسلام مسلمان شد. چند روزى كه آداب اسلام را ياد گرفت، كسى آمد به او گفت: يكى از آن خبرها را از زندگى من به من بده. هر چه فكر كرد، ديد هيچ خبرى نزد او نيست. به درب خانه موسى بن جعفر عليهماالسلام آمد و در زد، گفت: يابن رسول الله! آن زمانى كه بى دين بودم، مى توانستم خبر از آينده بدهم، اما اكنون كه ديندار شده ام، خبرى نمى توانم بدهم، پس مزد اين ديندارى ما چه شد؟ حضرت فرمود: دنيا گنجايش مزد مسلمان شدن تو را ندارد، پاداشى كه مى خواهند به تو بدهند، در اين دنيا نمى توان به تو داد. گفت: صبر مى كنم تا در قيامت، پاداش مسلمان شدنم را از پروردگار عالم بگيرم.
📚برگرفته از کتاب صبر از ديدگاه اسلام نوشته استاد حسین انصاریان
#امام_زمان #محرم #امام_حسین
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e