eitaa logo
قاف عشق
1هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
35 فایل
@maramname ارتباط با ادمین ترویج فرهنگ دفاع مقدس، جهاد و شهادت و معرفی شهدای استان اصفهان *قاف عشق در پیام رسان سروش ghafeeshg@ و بله ghafeshg@ نیز فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
اسیر شده بودیم، ما را بردند «اردوگاه العماره». داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی را دیدم . معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند. جمله ای که روی دست یکی از شهدای آنجا نوشته شده بود، با خواندنش مو به بدنم راست شد و به شدت گریه کردم. آن جمله را هیچ وقت فراموش نمی کنم. شما هم بخوانید و فراموش نکنید. روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود: مادر! من از تشنگی شهید شدم. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
شب عملیات که فرا رسید میان بچه ها ولوله ای بر پاشد. همه دست به گردن هم حلقه کرده بودند و التماس شفاعت و حلالیت داشتند. وقتی من و «حسین» همدیگر را برای خداحافظی در آغوش کشیدیم، احساس کردم صورتم از قطرات اشک چشمان او خیس شد. به او گفتم: «حسین جان، چرا گریه می کنی؟» گفت: «فلانی این گریه شوق است، من از چیزی ناراحت نیستم. امیدوارم که امام حسین (ع) همنام خودش را به حضور بپذیرد.» بالاخره خدا او را پذیرفت. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
اخلاص در گمنامی فرهنگ دفاع مقدسی ها آخرین باری که سید محمد غیاثیان از جبهه به منزل برگشت، دستش را بسته بود و از مادرم خاک تیمم برای وضو میخواست. هر چه از او پرسیدم که دستش چگونه جراحت برداشته است، چیزی نگفت. تنها می گفت زخم شده، و خواسته خود را تکرار میکرد. بعدها که از او خواستم لااقل برای من علت را بیان کند، گفت: چیزی نیست، در عملیات تیر به کف دستم خورد و از پشت آن خارج شد. سید پاداش این خلوص و گمنامی را در اسفند ۶۲ در عملیات «خیبر» از خدا گرفت. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
اسرا با صدای بلند شعار می دادند که دخیل یا خمینی و «انا مسلم»، ولی از احوالاتشان معلوم بود که اگر فرصتی دست بدهد، فرار می کنند یا مراقب خود را خلع سلاح می کنند. بسیجی زیرکی که متوجه این قضیه بود، دستور داد همه کمربندهایشان را در آورند و بعد آنها را حرکت داد. از آن به بعد، همه دستشان به کمرشان بود تا شلوارشان پایین نیفتد. عراقی ها وقتی به کنه قضیه پی بردند، حسابی حالشان گرفته شد. دیگر شعار ندادند و با حال آشفته ای تا پشت خط عقب رفتند. 🍃🌸 @ghafeshgh  👈👈
عشق به امام. وقتی رژیم ملحد عراق مردم مظلوم حلبچه و مناطق عملیاتی «والفجر ۱۰» را بمباران شیمیایی کرد، «حسام» به شدت شیمیایی شد. اورا به بیمارستان منتقل کردند. تمامی دکترهای معالج او می گفتند وضعیت او به گونه ای بود که به سختی تنفس می کرند، اما وقتی به او می گفتند چه چیزی نیاز داری؟ فقط می گفت: «امام را دعا کنید. رزمندگان اسلام را دعا کنید!» اما از دعا برای شفای خود چیزی نمی گفت و ذکرگویان در ۶۷/۱/۱۸ پرکشید. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
«محمدجواد» شب های سرد زمستان مقداری از غذای سپاه را در ماشین می گذاشت و می گفت: « برادر خدایی، بیا برویم و به فقرا کمک کنیم.» در مواقعی که باران شدید می بارید می گفت: «بیا با ماشین در سطح شهر بگردیم تا اگر کسی زیر باران مانده است او را به خانه اش برسانیم.» 🍃🌸 @ghafeshgh  👈👈
اعتقاد و باورهای نامداران به انقلاب سردار شهید حسین علم الهدی این جنگ امتحانی است برای همه مردم تا شعارهای خود را برای مقابله با ستمگران در عمل به اثبات برسانند. همچنان که نهضت پیامبر (ص) پس از طی مراحل فرهنگی و سپس با جنگ بدر، پیروزی اسلام و رشد انقلاب نظامی را باعث گشت، این جنگ بدر نیز مانند جنگ بدر سبب پیروزی اسلام و رشد انقلاب و نیز از جهت صدور آن به سایر کشورها، نعمتی بسیار بزرگ خواهد بود. 🍃🌸 @ghafeshgh  👈👈
سپهبد صیاد شیرازی وقتی روی برانکارد آمد اوایل جنگ، من کلاس دوم دبستان بودم، و هر لحظه آماده شنیدن خبر ناگواری بودیم از جبهه تا این که به ما اطلاع دادند پدرم زخمی شده و به منزل خواهد آمد. اما جزئیات را به ما نگفته بودند. بالاخره ایشان را آوردند، آن هم روی برانکارد. من با دیدن وضعیت وخیم ایشان وحشت کردم اما پدر با لبخند همیشگی اش مرا در آغوش گرفت. وقتی زخم های عمیق ایشان را پانسمان می کردند من درد را در چهره شان می دیدم اما ایشان فقط تکبیر می گفت. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
شب زنده داری اخلاق عمومی دفاع مقدسی ها بود. در عملیات «قدس۱و۲» برادر شهید مظفری از بچه های تعاون گردان ما بود. شب های ماه مبارک که من در مخابرات پست می دادم، به من سفارش می کرد نیمه شب او را بیدار کنم. شب اول فراموش کردم، اما شب دوم که بیدارش کردم. از اخلاص و ایمان او احساس حقارت کردم، چون این شهید بزرگوار از نیمه شب تا اذان صبح بر روی پل شناور مشغول قرائت قرآن و نماز شب بود. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
فقط پیشانی روبوسی شب عملیات و خداحافظی آن طبیعتاً باید با سایر جدایی ها تفاوت می داشت. کسی چه می دانست. شاید آن لحظه همه دنیا و عمر باقی مانده خودش یا دوست عزیزش بود. چیزی بیش از بوسیدن، بوییدن و حس کردن بود. بعضی برای این که جو را به هم بزنند و ستون را حرکت بدهند، می گفتند: پیشانی، برادران فقط پیشانی را ببوسید. بقیه حق النساء است. حوری ها را بیش از این منتظر نگذارید. 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
هدایت شده از قاف عشق
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.» 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈