#خانواده_دفاع_مقدس
شب جمعه بود که بچه ها به خط زدند و جمعه صبح در ماووت عراق بودند. حین پیشروی به جنازه قطعه قطعه چند تا از بچه ها رسیدیم. در جیب یکی از آنها کاغذ یادداشتی خونین به چشم میخورد که در بالای آن نوشته بود: «این حرف ها را با خدا میزنم: خدایا دیگر تا کی صبر کنم؟ امکانش هست که امشب مرا شهید کنی؟ امکان دارد فراق ما را از بین ببری؟ خدایا می شود امشب آخر زندگی من باشد و امشب دیگر بیایم پیش تو؟»
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#خانواده_دفاع_مقدس
شهید «ساغری» سه روز قبل از عملیات «کربلای ۵» به برادر حسین طاهری که فرماندهی گردان میثم را به عهده داشت، گفته بود: «حاجی، من و شما در این عملیات در یک جا و یک روز به شهادت می رسیم.» همانطور هم شد. ساغری با اصابت ترکش شهید شد و بعد از لحظاتی حاج حسین هم بر اثر ترکش به آرزویش رسید؛ اما انگار نه انگار که ترکش خورده است. هر کس حسین را می دید بی گمان فکر می کرد به خواب شیرینی فرو رفته است.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#خانواده_دفاع_مقدس
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در یک نیمه شب زمستان که هوا سر بود، «سید محمد» در حالی که از سرما می لرزید، بدون پالتوی خود وارد خانه شد. با تعجب به او گفتم: «پالتویت را چه کرده ای؟» با تبسم شیرینی گفت: «در حمله مردم به یکی از پادگان ها، از سربازی فرار کرد و آمد داخل مردم. من برای آنکه شناخته و دستگیر نشود پالتویم را به او دادم تا بتواند راحت تر فرار کند.
🍃🌸
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
#خانواده_دفاع_مقدس
«عبدالله» همیشه لباس های بسیار ساده ای می پوشید و خانواده را هم توصیه می کرد لباس ساده بخرند و ساده بپوشند تا جلب توجه نکنند. یک روز که با پدرم برای خرید به بازار رفته بود، پیراهن ساده سبز رنگی را انتخاب کرد. پدرم به او گفت: «حسین این پیراهن خوب نیست.» و به جای آن یک پیراهن خارجی را به او نشان داد که انتخاب کند. عبدالله به پدرم گفت: «من ایرانی هستم و دوست دارم لباس ایرانی بپوشم.»
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
#خانواده_دفاع_مقدس
فقط پیشانی
روبوسی شب عملیات و خداحافظی آن طبیعتاً باید با سایر جدایی ها تفاوت می داشت. کسی چه می دانست. شاید آن لحظه همه دنیا و عمر باقی مانده خودش یا دوست عزیزش بود. چیزی بیش از بوسیدن، بوییدن و حس کردن بود. بعضی برای این که جو را به هم بزنند و ستون را حرکت بدهند، می گفتند: پیشانی، برادران فقط پیشانی را ببوسید. بقیه حق النساء است. حوری ها را بیش از این منتظر نگذارید.
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
#خانواده_دفاع_مقدس
مادر سردار شهید حسین خرازی می گوید: «حسین» در عملیات خیبر یک دستش قطع و به شدت مجروح شده بود. هنگامی که در بیمارستان بستری بود، حالش به شدت وخیم شد و در حال از دست رفتن بود. می گفت یک شب بین خواب و بیداری یکی از ملائک مقرب پروردگار به سراغش آمد و از او پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی و یا قصد ماندن داری؟» حسین پاسخ می دهد: «فعلاً میل دارم تا با آخرین توان به مبارزه در راه دین ادامه دهم.»
🍃🌷
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
🌷🌼🌸💐🌹
#خانواده_دفاع_مقدس
سال قبل من قصد داشتم به خانه خدا مشرف شوم. به شهید عباس بابایی گفتم: «دایی جان، شما با آقای... دوست هستی، کاری کن که من بتوانم زن دایی ات را هم در این سفر با خود ببرم.» با خنده گفت: «دایی جان! اگر خانم شما بدون نوبت به مکه برود، اولاً اشکال دارد، ثانیاً اینکار حق یک نفر دیگر را پایمال می کند و این موضوع خلاف شرع است.
🍃🌸
#قاف_عشق
@ghafeshgh 👈👈