‏عکس از Hossein Zolfaghari

⭕️ 🎥 انتشار برای اولین بار/ مراسم #روز_عرفه حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در کنار گنبد حرم حضرت سیدالشهداء (عليه السلام) 👤 خبرگزاری تسنیم 🇮🇷 @TWTenghelabi

🔹🔸🔹قابل توجه متقاضیان عضویت در دوره آموزشی یگان فاتحین. 💐انتظار من از یگان فاتحین آمادگی صد درصد است. امام خامنه ای مدظله 🔸مدارک مورد نیاز گردان جوانان حضرت قاسم: 🔹٢قطعه عکس جدید 🔹کپی شناسنامه 🔹کپی کارت ملی 🔹گواهی اشتغال به تحصیل از دفتر آموزشگاه 🔹تکمیل فرم تعهد نامه در مدرسه 🔹مدارک سوابق فعالیتهای دیگر(هرکه دارد) 🔹نامه همکاری از حوزه بسیج( هرکه دارد) 🔹تکمیل فرم تایپی یگان در مدرسه 🔹تکمیل رضایتنامه توسط ولیّ قانونی 🔹داشتن کد بسیج 🔹یک پاکت نامه ✅لطفا این مدارک را فقط روز دو شنبه ١١مرداد ساعت ٩ تا ١٢ به دفتر بسیج مدرسه شیخ صدوق ره واقع در میدان شهید آیة الله مطهری تحویل دهید. 🌷قاف ٣١٣🌷

🔹👈ثبت نام دوره آموزشی یگان فاتحین ویژه نوجوانان و جوانان در گردان حضرت قاسم به یاد سردار سرافراز اسلام سپهبد شهید🌷 قاسم سلیمانی 👈دوشنبه ١۴ مرداد ٩٩ ساعت ٩ الی ١٢ 👈بسیج دبیرستان شیخ صدوق ره 🌷قاف ٣١٣ 🌷 https://eitaa.com/joinchat/5832726C5dcbd09e94

🔰 چشم‌ها به شماست 🔹همه آقایان بنای بر این بگذارند که کارهایشان را روی وظیفه‌شان عمل کنند. خودشان را ببینند در یک جمهوری اسلامی؛ ببینند در یک مملکتی هستند که رأس این مملکت‌ امام زمان(س) مراقبشان هست؛ مأمورهای مخفی دارد؛ ملائکة‌اللّه مأمورند، خودش را تحت مراقبت ببیند. 📆 امام خمینی (ره) ۱۷ تیر ۱۳۵۸ ✅ @Sahifeh_noor

✨﷽✨ #داستان_بسیار_زیبا ✍استاد فاطمی نيا مي گويد :علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان. به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم. 💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریزتاتوبرگردی.» ┈┄┅═✾قاف ٣١٣✾═┅┄┈