eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 😍 تو همیشه بودی ، 😍 برای نگه داشتن دستم 😍 و نشون دادن عشقت به من … 😍 وقتی با تو هستم ، 😍 هر روز برای من ، یک روز خاص است ! 😍 همسر گلم ! دوستت دارم 💟 @ghairat
🌸 مرد ، از یاران خود پرسید : 🌹 در کدام لحظه ، زن به خدا نزدیکتر است ؟ 🌸 جمعیّت پاسخ مناسبی ندادند . 🌸 دخترش ، از پشت پرده بیرون آمد 🌸 و پرسش پدر را چنین پاسخ داد : 🌷 نزدیکترین حالت زن به پروردگارش ، 🌷 این است که زن در خانه خود بماند ، 🌷 و به امور زندگی ، خانه داری ، همسرداری ، 🌷 و تربیت فرزندان خویش بپردازد . 🌸 از این پاسخ دخترک ، پدر خوشحال شد 🌸 و به عنوان تأیید سخنان او فرمود : 🌹 براستی فاطمه پاره تن من است . 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و ششم 🌹 🍎 پدر و مادر مرضیه ، از نیامدن او به خانه 🍎 احساس ترس و نگرانی کردند . 🍎 و سریعا به پلیس اطلاع دادند . 🍎 سمیه در نمازخانه نشسته بود 🍎 و از روی مفاتیح ، 🍎 دعا می خواند و گریه می کرد . 🍎 یکی از دختران دانشگاه ، 🍎 پیش سمیه آمد و گفت : 🔥 سمیه خانم شمایی ؟ 🌷 سمیه گفت : بله خودمم 🍎 دختره گفت : 🔥 شما همونی هستی 🔥 که دنبال مرضیه خانم می گشتی ؟ 🍎 سمیه با اشتیاق گفت : 🌷 بله خودمم ، می دونی اون کجاست ؟ 🌷 ازش خبری داری ؟ 🍎 دختره گفت : 🔥 چند دقیقه پیش ، 🔥 تو پارک راه آهن دیدمش . 🍎 سمیه ، با عجله ، 🍎 به طرف پارک راه آهن رفت . 🍎 کامبیز ، رئیس مواد فروشان ، 🍎 دستور داده بود . 🍎 تا در مورد دختر پوشیه پوش تحقیق کنند . 🍎 و هر دختری که احتمال دهند ، 🍎 که همان دختر پوشیه پوش باشد ، 🍎 در موردش تحقیق کرده ، 🍎 و او را زیر نظر بگیرند . 🍎 همه افراد کامبیز ، پس از تحقیقات ، 🍎 احتمالاتشان ، به طرف سمیه رفت . 🍎 چون درشتی هیکل سمیه ، 🍎 و قدرت مبارزه و شجاعت او ، 🍎 به دختر پوشیه پوش ، شبیه تر بود . 🍎 به خاطر همین ، 🍎 برای سمیه مراقب گذاشتند . 🍎 تا در فرصتی مناسب ، او را به دام بیاندازند 🍎 سپس قرار گذاشتند تا داریوش ، 🍎 در زمانی که مطمئن شود 🍎 سمیه او را می بیند و تعقیب می کند 🍎 از دانشگاه خارج شود 🍎 و به طرف کوچه ای که ، 🍎 دوستانش از قبل در آنجا منتظرش بودند ، 🍎 بیاید و سمیه را دنبال خود بکشاند . 🍎 داریوش مطمئن شد . 🍎 که سمیه تعقیبش می کند . 🍎 وقتی دختر پوشیه پوش ، سر رسید 🍎 مطمئن شدند که سمیه ، 🍎 همان دختر پوشیه پوش است . 🍎 او را محاصره کردند که با خود ببرند . 🍎 ولی آقای محمودی و دوستانش ، 🍎 سر رسیدند و نقشه آنها را بر هم زدند . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
🕌 نگه داشتن زندگی مشترک ، 🕌 از خود ازدواج سخت تر است . 🕌 و همیشه با بلاهای زیادی همراه است . 🕌 بنابراین قبل از نزول هربلایی ، 🕌 برای دفع آن ، دعا کنید . 🕌 امام صادق علیه‌السلام نیز ، 🕌 در این باره می فرمایند :   🌹 کسی که از خوف نزول یک بلا ، 🌹 پیش دستی کند و دعا نماید . 🌹 خداوند هرگز او را به آن بلا ، 🌹 گرفتار نخواهد كرد . 📚 وسائل ، ج ٤ ، ص ١٠٩٦   💟 @ghairat
🌸 چطور یه نفری که غریبه است 🌸 توی فضای مجازی یا واقعی ، 🌸 بهت میگه دوستت دارم ، باور می کنی ؟ 🌸 اما اون همسر بدبختت 🌸 که عمری داره بهت میگه دوستت دارم 🌸 هنوز باورش نداری ؟! 💟 @ghairat
👈 🍂 مردی ۴ ساعت ، 🍂 به عقد نامه اش زل زده بود . 🍂 زنش پرسید : چته‌ ؟! 🍂 میگه : هیچی عزیزم 🍂 فقط دارم دنبال تاریخ انقضاش‌ میگردم 🤣🤣🤣🤣 💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🌹 عزیزان من و همراهان گلم 🌹 سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها 🌹 و روز تولد امام خمینی رحمت الله علیه 🌹 و روز زن و روز مادر ، 🌹 بر شما مبارک و خجسته باد . 🌹 در این روز پر برکت ، 🌹 دست به دعا بلند کنید ، 🌹 و هر چه می خواهید 🌹 از حضرت زهرا عیدی بگیرید . 👈 مثل ارزونی کالا و خانه و ماشین ، 👈 پیروزی مسئولین خوب و خادم در انتخابات 👈 رفع فقر و بلا از کشور ما ، 👈 دفع فتنه و شر دشمنان اسلام از مسلمانان 👈 پیروزی نیروی مقاومت بر داعش و آمریکا و... 🌷 عیدتون مبارک 🌷
💞 کد ۳۶۴ 💞 💍 ۶۸ 💍 💍 ۱۵۰ ۴۹ 💍 ترجیح می دهم با طلبه ازدواج کنم 💍 زندگی طلبگی رو دوست دارم 💍 معنویات برام خیلی اهمیت داره 💍 باحجاب هستم وچادری 💍 فعالیت فرهنگی در بسیج دارم 💍 خانواده دوست ومهربانم 💍 اگر طلبه هم نباشد 💍 حتما مومن و اهل نماز وخدا ودین باشه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💞 کانال متقاضیان خانم 👇👇👇 💟 @arooos2 💞 کانال متقاضیان آقا 👇👇👇 💟 @aroos_o_damad
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و هفتم 🌹 🍎 پس از اینکه افراد کامبیز ، 🍎 از دست محمودی و دوستانش فرار کردند 🍎 به پیشنهاد داریوش ، مرضیه را دزدیدند . 🍎 تا طعمه ای برای به دام انداختن سمیه باشد . 🍎 و چند روز بعد ، 🍎 به یکی از دختران دانشگاه به نام سارا گفتند 🍎 که پیش سمیه رفته و به او بگویند 🍎 که مرضیه در پارک راه آهن است . 🍎 از آن طرف ، 🍎 چهار مرد درشت و قوی هیکل و بلند ، 🍎 منتظر آمدن سمیه بودند . 🍎 سمیه ، پوشیه اش را پوشید 🍎 و به طرف پارک راه آهن رفت . 🍎 و مرضیه را در حال معامله مواد پیدا کرد . 🍎 پس از مبارزه با آن دو دختر مواد فروش ، 🍎 و شکست دادن آن چهار غول ، 🍎 دوباره مرضیه را گم کرد . 🍎 به اطراف نگاه کرد اما خبری از او نبود . 🍎 ناگهان دوتا ماشین کنار سمیه ایستادند . 🍎 و عده ای افراد مسلح ، 🍎 از آن ماشین ها بیرون آمدند . 🍎 یکی از آنان گفت : 🔥 سوار شو یالا تا نزدمت . 🍎 افراد کامبیز ، سمیه را گرفتند . 🍎 و او را به خانه ای در منطقه کیانپارس بردند 🍎 پوشیه او را برداشته ، 🍎 و داخل یک اتاق زندانی کردند . 🍎 یک ساعت بعد ؛ 🍎 کامبیز که بیرون بود ، وارد خانه شد . 🍎 یکی از همکارانش به او گفت : 🔥 قربان ! دختره رو گرفتیم 🍎 با هم به طرف اتاقی که سمیه در آن بود ، 🍎 رفتند . 🍎 دستور داد درو باز کنند و سمیه را بیاورند 🍎 سمیه را بیرون آوردند . 🍎 آرامش خاصی ، وجودش را گرفته بود . 🍎 کامبیز گفت : 🔥 پس اون دختری که شهر و بهم ریخته 🔥 و کار و کاسبی مارو تعطیل کرده ، تویی ؟ 🔥 خیلی دلم می خواد بکشمت 🔥 ولی ترجیح میدم زجر بکشی 🔥 تا دیگه هوس پلیس بازی و بتمن بازی نکنی 🔥 تا یاد بگیری اینجور کارا ، 🔥 در حد و اندازه تو نیست . 🍎 کامبیز رو کرد به افرادش و گفت : 🔥 لُختِش کنید 🍎 سمیه از شنیدن این حرف جا خورد 🍎 و با صدای بلند و عصبانیت گفت : 🌷 نه ... 🌷 به خدا قسم هر کی بهم دست بزنه 🌷 جونشو می گیرم 🍎 سپس رو کرد به کامبیز و گفت : 🌷 خیلی ادعای مردی می کنی 🌷 زورت به یک دختر دست بسته می رسه 🌷 اگه مردی ( که مطمئنم نیستی ) 🌷 دستام و باز کن 🌷 و بیا تن به تن با هم مبارزه کنیم . 🌷 با فروش مواد به جوونا و بدبخت کردن اونا ، 🌷 بی غیرتی خودتو ثابت کردی . 🌷 و حالا با این حرف کثیفت ، 🌷 بی ناموسی و بی شرفی خودتو ، 🌷 می خوای به همه ثابت کنی ؟! 🌷 اگر خواهر و مادر و زن و دخترت ، 🌷 تو موقعیت من بیفتن ، 🌷 دوست داشتی چنین بلائی سرشون بیاد ؟! 🍎 کامبیز از حرف خودش پشیمون شد 🍎 پس از کمی مکث ، به افرادش گفت : 🔥 باشه ... ، بکشیدش . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
👌 پیشنهاد ویژه 👈 برای علاقه مندان به خواندن داستان و رمان 🌹 داستان سفر فضایی و سیب جادویی 🌹 📖 قسمت اول https://eitaa.com/amoomolla/629 📖 قسمت دوم https://eitaa.com/amoomolla/632 📖 قسمت سوم https://eitaa.com/amoomolla/668 📖 قسمت چهارم https://eitaa.com/amoomolla/693 📖 قسمت پنجم https://eitaa.com/amoomolla/719 📖 قسمت ششم https://eitaa.com/amoomolla/735
👈 ✍ درد دل یه دختر 🌹 این همه رفتیم خونه فامیل 🌹 براشون کار کردیم ، جارو کردیم 🌹 آخرشب ظرفارو شستیم 🌹 تو مهمونیا و عروسیا و عزاشون ایستادیم 🌹 آخر هم هیچ کدومشون ، 🌹 مارو واسه پسراشون نگرفتند . 🌹 یعنی این فامیله ما داریم 🌹 الآن به دادم نرسن ، پس کی برسن 🌹 آی روح تو این نسبت فامیلی 😄😂☺️ 💟 @ghairat
👈 🌹 میگن به هر چی بخندی سرت میاد 🌹 یه بار به شوهر کچل ، خندیدم 🌹 گرفتمش 🌹 شما هم اگر از مجردی رنج می برید 🌹 حتما امتحان کنین 😄😂☺️ 💟 @ghairat
👈 🌸 هر سال دوستان متاهلم ، 🌸 در روز ازدواج حضرت علی و فاطمه ، 🌸 برای نامزد و همسراشون ، 🌸 یه خرس قرمز کوچولو ، کادو می خریدند . 🌸 منم وقتی متاهل شدم 🌸 دقیقا همون کار و کردم 🌸 اما نامزد بی شعورم ، 🌸 وقتی کادوشو باز کرد ، زد تو گوشم 😐 🌸 گفتم چه مرگته ؟ چرا می زنی ؟ 😒 🌸 گفت این چیه گرفتی ؟ 🌸 گفتم : والله همه دوستام ، 🌸 برای روز ازدواج امام علی و فاطمه ، 🌸 کادو خرس قرمز میخرن ! منم خریدم 🌸 گفت : آره ، ولی نه سس خرسی مهرام 😍😁☺️ 🌸 خب خرس ، خرسه دیگه🤔 😂 💟 @ghairat
🎁 مسابقات سین زنی 🎁 با جایزه های ۵۰ هزار تومانی 🎁 @mosabghea هدف ما چیست ؟! ما کانالهایی داریم ، که نیازمند تبلیغ اند تصمیم گرفتیم به جای دادن پول به کانالهای تبلیغاتی ، به خود شما عزیزان بدهیم . و در قالب مسابقه سین زنی ، ۵۰ هزار تومان ، به برنده داده می شود . شما هم اگر کانال یا گروهی دارید که به تبلیغ نیاز دارد ، می توانید با همین روش ، تبلیغ کانال و گروه خود را به ما بسپارید . کار ما به این منوال است : هر زمانی که مسابقه ای گذاشتیم اگر متقاضی شرکت در مسابقه هستید می بایست به ما اطلاع دهید تا شما را عضو کنیم سپس بنری را به نام شما ، در کانال درج می کنیم . و شما باید آن را سین بزنید یعنی برای مخاطبین و گروه ها و لینکدونی ها و کانالهای دیگه فروارد کنید . در آخر ، به بنری که بیشترین سین را بزند جایزه داده می شود . 🎁 @mosabghea
💌 💞 عشق تو در قلب و ذهن من است . 💞 بیشتر از آنچه بدانی و ندانی . 💞 هر کجا که باشم و هر کجا بروم 💞 آرامش تو ، آرزوی من است . 💞 عزیز من ! 💞 در کنار تو بودن ، 💞 سعادت دنیایی و آسمانی من است . 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و هشتم 🌹 🍎 دو روز قبل از ربودن سمیه ؛ 🍎 سمیه ، به خاطر معتاد شدن مرضیه ، 🍎 و مفقود شدن او ، 🍎 ناراحت در نمازخانه نشسته بود . 🍎 دختری با حجاب و چادری به نام فاطمه ، 🍎 پیش سمیه آرام نشست و گفت : 🇮🇷 سلام خانم سیاحی ! حالتون خوبه ؟! 🍎 سمیه با سردی گفت : 🌷 سلام ممنونم 🍎 فاطمه گفت : 🇮🇷 آقای محمودی سلام رسوندند 🇮🇷 و فرمودند که بریم سمتشون 🍎 سمیه با ناراحتی گفت : 🌷 فعلا حوصله ندارم . 🍎 فاطمه گفت : 🇮🇷 در مورد مرضیه است . 🍎 سمیه پس از کمی مکث ، بلند شد . 🍎 و به همراه فاطمه ، 🍎 به طرف اتاق بسیج رفتند . 🍎 تعدادی دختر و پسر مذهبی نیز ، 🍎 از قبل برای جلسه ، 🍎 به اتاق بسیج آمده بودند . 🍎 سمیه و فاطمه سلام کردند و داخل شدند . 🍎 آقای محمودی ، 🍎 سمیه را به دوستانش معرفی کرد و گفت : 🌟 ایشان همان دخترپوشیه پوش ماست 🌟 همان کسی که در دانشگاه ، جنجال به پا کرد 🌟 همان کسی که مواد فروشان را زمین گیر کرد 🌟 همان کسی که ماجراجویی هایش ، 🌟 زبانزد خاص و عام شد . 🍎 سپس به سمیه رو کرد و گفت : 🌸 خانم سیاحی ! 🌸 قبل از ظهور دختر پوشیه پوش ، 🌸 مبارزه با فساد ، مهمترین کار بسیج بود . 🌸 که یکی از اون فسادها ، 🌸 همین مواد فروشی و اعتیاد بود . 🌸 که متاسفانه باید اعتراف کنم ، 🌸 با بد باندی مواجه شدیم . 🌸 هر وقت می خواستیم کاری کنیم 🌸 یا با مواد فروش ها درگیر بشیم 🌸 متاسفانه یا نمی شد . 🌸 و یا نمی ذارن . 🌸 متاسفانه همه جا هم نفوذ دارن . 🌸 تو کلانتری ها ، تو دانشگاه ها ... 🌸 و ما هم کاملاً مایوس و نامید شده بودیم 🌸 تا اینکه 🌸 سروکله دختر پوشیه پوش پیدا شد . 🌸 بعد از شروع مبارزه تون با قلیان سراها ، 🌸 ما که غرق نامیدی بودیم ، 🌸 دوباره امیدوار شدیم . 🌸 همون اوایل بود ؛ 🌸 که با دوستان جلسه ای گرفتیم ، 🌸 و نتیجه جلسه این شد ؛ 🌸 که از دختر پوشیه پوش ، 🌸 حمایت و حفاظت کنیم . 🌸 اما مشکل اینجا بود ؛ 🌸 که دختر پوشیه پوش رو نمی شناختیم 🌸 نه می دونستیم کی هست ؟! 🌸 نه می دونستیم چکاره است ؟! 🌸 نه از رفت و آمدنش خبر داشتیم ؟! 🌸 نه از اهدافش ، نه از کاراش ، 🌸 نه از عقاید و تفکراتش و... 🌸 تا اینکه یه روز ، خونه خواهرم بودم 🌸 که حرف از دختر پوشیه پوش شد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
🌸 اگر آنگونه که حضرت زهرا علیهاالسلام ، 🌸 زندگی می کردند 🌸 و اگر آنگونه که حضرت زهرا ، 🌸 به زنان مسلمان سفارش کردند ، 🌸 رفتار کنیم ؛ 🌸 هم معنویت و آرامش در زندگی ، 🌸 بهتر و بیشتر می شود ، 🌸 هم آمار طلاق ها و جدایی کم می شود ، 🌸 و هم شیرینی و نشاط زندگی خانوادگی ، 🌸 فراتر از تصوّر خواهد شد . 💟 @ghairat
🇮🇷 ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﻤﻴﻖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮﻥ ❤️ ﺯﻥ اول : 👈 ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﻭ خیلی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ❤️ زن دوم : 👈 عزیزم این نگات دیوونم میکنه به خدا ❤️ ﺯﻥ سوم : چیه ها ؟ ﺑﻴﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭ ! 👈 ﺑﺎﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻨﻪ ﺍﺕ ﺍﻳﻨﺎ ﺑﻮﺩی ، ﭼﻴﺰ ﻳﺎﺩﺕ دادن ☺️😁😄 👈 شما از کدوم دسته اید ؟! 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت بیست و نهم 🌹 🌹 محمود به سمیه گفت : 🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد 🌸 بعضیا با اون مخالف بودند 🌸 بعضیا هم موافق . 🌸 که فعلا اینها مهم نیست . 🌸 خواهرم وقتی دید حرف از پوشیه است 🌸 به ما گفت : 🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ، 🔮 یکی از دخترای محله ، 🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت . 🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت : 🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟ 🍎 محمودی گفت : 🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ، 🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم . 🌸 حالا این بماند ... 🌸 اما توی اون مجلس ، 🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛ 🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته 🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 خواهرم را تنها در آشپزخانه گیر آوردم 🌸 و از زیر زبانش کشیدم که اون دختره کیه 🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم . 🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم . 🌸 تا مطمئن شدم 🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید . 🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم . 🌸 و تصمیم بر آن شد 🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ، 🌸 هم مراقبتون باشیم 🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم . 🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید 🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ، 🌸 ما بعد از شما می آمدیم 🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم 🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم 🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ، 🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ، 🌸 پخش می کردیم . 🌸 تا ترس و وحشت ، 🌸 بین مواد فروشان زیاد شود . 👈 که الحمدلله همین هم شد . 🌸 به برکت دختر پوشیه پوش ، 🌸 که شما باشید 🌸 دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد . 🌸 اما نیاز به حمایت داشتیم 🌸 برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم 🌸 و قلیان سراها را جمع کنیم ، 🌸 و موادفروشها را ، به دست قانون بسپاریم 🌸 نیاز به حمایت کسی داشتیم 🌸 که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 سمت دفتر امام جمعه رفتیم . 🌸 و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ، 👈 تقدیم امام جمعه کردیم . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
😍 💞 نامزدم گفت : ☀️ من فقط شامپوی مارک‌ دار میتونم استفاده کنم ☀️ تو چی ؟ کدوم برندو استفاده میکنی ؟ 💞 گفتم : شامپوی خسرو 💞 گفت : مارک جدیده نشنیده بودم تا حالا ؟ 💞 گفتم نه بابا ، شامپوی داداشمه 👈 اسمش خسروئه ، 💞 اونم دیگه پیام نداد 😞 😆 😊 💟 @ghairat
😍 👈 نکات خونه داری صرفا جهت خنده : 😃 🌸 وقتی دارید یخ بر میدارید ، 🌸 اگه یه تکه یخ افتاد روی زمین ، 🌸 با پا اونو بزنید تا بره زیر یخچال !!! 🌸 حتما خودش آب میشه . 🌸 اگه رو فرش ، یه پارچ آب ریختین... 🌸 در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش 🌸 تا خودش خشک بشه 😀😀😀 🌸 اگر ندانسته نمک ریختین ؟ 🌸 دیگه اینو حتما خودتون هم میدونین ! 🌸 با دست بزنین پخش وپلا شه 😀😀😀😀😀 👈 تا نکات خونه داری دیگه خدانگهدار 😄😄 💟 @ghairat
🌸 کانال تربیت کودک 🌸 با محتواهای سالم و مفید 🌸 برای کودکان و نوجوانان و مربیان ✅ فیلم و کارتون های ایرانی ✅ داستان و رمان ✅ معما و چیستان ✅ شعر و سرود ✅ آموزش انگلیسی ✅ آموزش حروف الفبا ✅ آموزش نماز ✅ آموزش قرآن ✅ نکات تربیت فرزند ✅ و... https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
❇️ یکی از عوامل آرامش ، همدردی با فقراست . 🌹 در این وضعیت بد اقتصادی ، 🌹 اگر دیدید کسی ، 🌹 جشن عروسی یا مهمانی بزرگی گرفته 🌹 و مهمانان زیادی ، دعوت کرده 🌹 و غذاهای متنوع و فراوانی درست کرده ، 🌹 چنین شخصی ، اسراف کرده است . 🌹 لطفا به چنین جشن و مهمانی ای ، نروید 🌹 چون حضورتان ، 🌹 عمل زشت اسراف او را تایید می کند . 🌹 و به او بگویید : ☀️ لطفا دفعه بعد ، ☀️ به جای اسراف و ریخت و پاش ، ☀️ پول آن را به فقرا بدهید . 💟 @ghairat
💌 💞 مهم نیست که رئیس این خانه ، 👈 چه کسی باشد . 💞 تا زمانی که بتوانیم به هم محبت کنیم 💞 و عشق و صفا و وفا ، به هم بدهیم 💞 یقینا فرمانروای قلب و روح یکدیگریم . 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت سی ام 🌹 🍎 آقای محمودی به سمیه گفت : 🌸 امام جمعه محترم نیز ، 🌸 از کار ما ، خیلی خوششون اومد 🌸 هم استقبال کردند و هم قدردانی نمودند . 🌸 و همان جا ، ما رو به آقای سروستانی ، 🌸 مدیر ستاد امر به معروف استان ، 🌸 معرفی کردند . 🌸 از آقای سروستانی خواهش کردیم 🌸 تا کمکمون کنند . 🌸 و خدا رو شکر ، خیلی هم کمک کردند . 🌸 پس از جلساتی که با ستاد گرفتیم . 🌸 قرار شد با کمک فرماندهی نیروی انتظامی ، 🌸 همه قلیان سراها بسته شوند . 🌸 اما برای دستگیری موادفروشا ، 🌸 نیاز به مدرک داشتیم . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 همه اونایی که شما زحمت کشیدید 🌸 و کتک زدید ؛ 🌸 پرونده هاشون رو در آوردیم ، 🌸 و هر کدوم توسط یکی دو نفر از ما ، 🌸 تحت تعقیب گرفته شدند . 🌸 چند روز پیش که محاصره شده بودید 🌸 ما فهمیدیم که برای شما تله گذاشتند 🌸 و فوراً خودمون رو ، به شما رسوندیم . 🌸 اما قبل از اینکه بیایم سمتتون ، 🌸 دوستتون ، مرضیه خانم رو دیدم 🌸 که در حال گریه و التماس به جهانگیری بود 🌸 وقتی پیگیر شدم ؛ 🌸 فهمیدم که به خاطر اعتیاد ، 🌸 از دانشگاه اخراج شده ؛ 🌸 و همون روز به شما هم گفتم . 🌸 پس از دعوایی که با موادفروشا داشتیم 🌸 و پس از فرارشون ، 🌸 چندتا از دوستامون ، طبق قرار قبلی ، 🌸 موادفروشا رو تعقیب کردند . 🌸 اجازه بدید از اینجا به بعدش رو ، 🌸 آقای مسلمانی برامون بگن . 🍎 آقای مسلمانی با صدای آرام ، 🍎 و با آرامشی که در صدایش پیدا بود ، گفت : ☀️ هنگام دعوا ، کنار آقای محمودی نبودم . ☀️ طبق نقشه ای که کشیده بودیم ، ☀️ با چند نفر از بچه های بسیج ، ☀️ دو سه تا کوچه اون ورتر ، منتظر ایستادیم . ☀️ بعد از دعوا و فرارشون ، ☀️ آقای محمودی تلفن زد و بهم گفت ☀️ که مواد فروشا دارن میان سمت ما . ☀️ موادفروشا رو تعقیب کردیم . ☀️ اما در طول مسیر ، از هم جدا شدند . ☀️ ما چهار نفر بودیم با دوتا موتور ، ☀️ ما هم مجبور شدیم که جدا بشیم . ☀️ دو نفرمان پیاده شدند ؛ ☀️ ماشین دربست گرفتند ؛ ☀️ و به تعقیب ادامه دادند . ☀️ هر کدام ، به یک مسیری رفتند . ☀️ هر کدوم ، داخل خونه یا شرکتی شدند . ☀️ اون خونه ها و شرکت ها رو ، ☀️ تحت نظر گرفتیم . ☀️ خونه ای که خودم مراقبش بودم ، ☀️ کیانپارس بود . ☀️ که نسبت به بقیه ، پر رفت و آمدتر بود . ☀️ ناگهان دختری کنار اون خونه دیدم ؛ ☀️ که احساس کردم خیلی برام آشنا بود ☀️ پس از کمی دقت و تفکر ، ☀️ دوست شما اومد تو ذهنم . ☀️ اون خیلی شبیه دوست شما بود . ☀️ اولش فکر کردم که اتفاقی از اونجا رد میشد ☀️ اما دیدم نه ، داره وارد اون خونه میشه . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
😍 🌟 آقا بخدا خسته شدیم از بس گفتن این پیامو به ۸ نفر بفرست و خبر خوش میرسه و کوفت و زهرمار و... 🌟 فقط ملتو گوگولی میکنن 🌟 تورو خدا دیگه این کارو نکنین 🌟 خواهشا این پیامو به ۸ نفر بفرستین 🌟 که همه درجریان قرار بگیرن.... 😂😂 💟 @ghairat
💞 زندگی مشترک هر انسانی ، 💞 دارای فراز و فرود ، سختی و خوشی ، 💞 و ثروتمندی و نداری است . 💞 یقیناً برای هر کسی ، 💞 روزگاری پیش می آید که از نظر معیشت ، 💞 ممکن است در مضیقه و تنگنا قرار گیرد . 💞 در چنین روزهایی ، زنان فهیم و متدینه ، 💞 با تحمل کمبودهای زندگی و فقر و نداری ، 💞 و با تحمل سختی های آن ، 💞 با ناملایمات زندگی می سازند . 💞 و با لبخند شادی آفرین ، 💞 حزن و اندوه و شرمندگی را ، 💞 از دل شوهر و فرزندان خود می زدایند . 💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 قسمت سی و یکم 🌹 🍎 سمیه به آقای مسلمانی گفت : 🌷 شما مطمئنی مرضیه بوده ؟ 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ خیلی شبیه ایشون بوده 🍎 سمیه گفت : 🌷 با پای خودش می رفته 🌷 یا به زور و اجبار ؟! 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ چیزی که دیدم ، اجباری در کار نبوده 🍎 سمیه گفت : 🌷 ازش عکس هم گرفتید ؟! ☀️ مسلمانی گفت : بله 🍎 مسلمانی ، موبایلش را در آورد ؛ 🍎 و عکس هایی که از مرضیه گرفته را ، 🍎 به سمیه نشان داد . 🍎 سپس محمودی گفت : 🌸 دو احتمال وجود داره : 🌸 یا خودش بوده یا خودش نبوده 🌸 اگر خودش بود ، 🌸 باز چند احتمال وجود داره : 👈 یا خیلی اتفاقی رفته اونجا 👈 یا برای خرید مواد رفته اونجا 👈 یا اینکه ، از خودشونه 🍎 سمیه گفت : 🌷 این امکان نداره 🌷 من با همه مواد فروشا صحبت کردم 🌷 هیچ کدوم ، اسمی از مرضیه نیاورده 🍎 محمودی گفت : 🌸 به هر حال ؛ 🌸 الآن اونا می دونن که شما ، 🌸 همون دختر پوشیه پوش هستین . 🌸 پس باید صبر کنیم و منتظر باشیم 🌸 شاید بخواهند از مرضیه ، 🌸 به عنوان طعمه استفاده کنند . 🍎 دو روز بعد ، سمیه در نمازخانه ، 🍎 مشغول مطالعه و خواندن دعا بود 🍎 که دختری به نام سارا آمد و گفت : 🔥 من مرضیه را در پارک دیدم 🍎 سمیه به اتاق بسیج رفت 🍎 و به آقای محمودی و بچه های بسیج ، 🍎 این خبر را رساند . 🍎 آقای محمودی گفت : 🌸 خانم سیاحی ! 🌸 ممکنه این یه تله باشه 🌸 صبر کنید با هم بریم . 🍎 آقای مسلمانی گفت : ☀️ این فکر خوبی نیست ☀️ اونا الآن می دونن که خانم سیاحی ، ☀️ همان دختر پوشیه پوشه ☀️ اگه تله ای در کار باشه ، ☀️ پس جون هر دوی شما در خطره 🍎 محمودی گفت : 🌸 پس میگی چکار کنیم ؟ 🍎 مسلمانی گفت : ☀️ دو راه داریم : یا مثل سابق ، ☀️ ایشون تنها برن و ما مراقبشون باشم ☀️ و یا اینکه ، یکی از ما با لباس زنانه و پوشیه ، ☀️ به جای خانم سیاحی به اونجا بریم . 🍎 سمیه گفت : 🌷 نه نمیشه ، خودم باید برم . 🍎 محمودی گفت : 🌸 باشه ؛ شما برید ما دنبالتون میایم . 🍎 سمیه به پارک رفت . 🍎 و بچه های بسیج از همه چیز ، 🍎 عکس و فیلم گرفتند . 🍎 و هنگامی که افراد کامبیز ، سمیه را ربودند 🍎 محمودی به پلیس زنگ زد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 📚 نویسنده : حامد طرفی 💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ، 🇮🇷 آشنایی با دستآوردهای انقلاب است . 🇮🇷 اگر ندانیم چه بودیم و چه شدیم 🇮🇷 از کجا به کجا رسیدیم 🇮🇷 احساس پوچی و حقارت ، 🇮🇷 همه وجودمان را نابود می کند . 🇮🇷 و کلیپ کوتاه بالا ، 👈 نمونه ای کوچک از این دستاوردهاست . 💟 @ghairat
😍 🌸 ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺭﺋﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﺧﺒﺮﯼ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻥ ﻋﯿﺪﯼ ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﺍﻥ ﮔﻔﺖ : 👈 ﮐﺎﺭﻣﻨﺪﻫﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﻋﯿﺪﯼ ﺑﺨﻮﺍﻥ 😂😂😂😂😂 ‌ 💟 @ghairat