🇮🇷 ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺯﻥ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﻤﻴﻖ ﺷﻮﻫﺮﺷﻮﻥ
❤️ ﺯﻥ اول :
👈 ﻋﺰﻳﺰﻡ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﻭ خیلی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
❤️ زن دوم :
👈 عزیزم این نگات دیوونم میکنه به خدا
❤️ ﺯﻥ سوم : چیه ها ؟ ﺑﻴﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﻮﺭ !
👈 ﺑﺎﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻨﻪ ﺍﺕ ﺍﻳﻨﺎ ﺑﻮﺩی ، ﭼﻴﺰ ﻳﺎﺩﺕ دادن
☺️😁😄
👈 شما از کدوم دسته اید ؟!
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت بیست و نهم 🌹
🌹 محمود به سمیه گفت :
🌸 وقتی حرف از دختر پوشیه پوش شد
🌸 بعضیا با اون مخالف بودند
🌸 بعضیا هم موافق .
🌸 که فعلا اینها مهم نیست .
🌸 خواهرم وقتی دید حرف از پوشیه است
🌸 به ما گفت :
🔮 چه جالب ؛ اتفاقا چند روز پیش ،
🔮 یکی از دخترای محله ،
🔮 یک پوشیه از من قرض گرفت .
🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت :
🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟
🍎 محمودی گفت :
🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ،
🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم .
🌸 حالا این بماند ...
🌸 اما توی اون مجلس ،
🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛
🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته
🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 خواهرم را تنها در آشپزخانه گیر آوردم
🌸 و از زیر زبانش کشیدم که اون دختره کیه
🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم .
🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم .
🌸 تا مطمئن شدم
🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید .
🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم .
🌸 و تصمیم بر آن شد
🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ،
🌸 هم مراقبتون باشیم
🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم .
🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید
🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ،
🌸 ما بعد از شما می آمدیم
🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم
🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم
🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ،
🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ،
🌸 پخش می کردیم .
🌸 تا ترس و وحشت ،
🌸 بین مواد فروشان زیاد شود .
👈 که الحمدلله همین هم شد .
🌸 به برکت دختر پوشیه پوش ،
🌸 که شما باشید
🌸 دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد .
🌸 اما نیاز به حمایت داشتیم
🌸 برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم
🌸 و قلیان سراها را جمع کنیم ،
🌸 و موادفروشها را ، به دست قانون بسپاریم
🌸 نیاز به حمایت کسی داشتیم
🌸 که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 سمت دفتر امام جمعه رفتیم .
🌸 و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ،
👈 تقدیم امام جمعه کردیم .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
😍 #خنده #شوخی #طنز #جوک
👈 نکات خونه داری صرفا جهت خنده : 😃
🌸 وقتی دارید یخ بر میدارید ،
🌸 اگه یه تکه یخ افتاد روی زمین ،
🌸 با پا اونو بزنید تا بره زیر یخچال !!!
🌸 حتما خودش آب میشه .
🌸 اگه رو فرش ، یه پارچ آب ریختین...
🌸 در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش
🌸 تا خودش خشک بشه 😀😀😀
🌸 اگر ندانسته نمک ریختین ؟
🌸 دیگه اینو حتما خودتون هم میدونین !
🌸 با دست بزنین پخش وپلا شه
😀😀😀😀😀
👈 تا نکات خونه داری دیگه خدانگهدار 😄😄
💟 @ghairat
🌸 کانال تربیت کودک
🌸 با محتواهای سالم و مفید
🌸 برای کودکان و نوجوانان و مربیان
✅ فیلم و کارتون های ایرانی
✅ داستان و رمان
✅ معما و چیستان
✅ شعر و سرود
✅ آموزش انگلیسی
✅ آموزش حروف الفبا
✅ آموزش نماز
✅ آموزش قرآن
✅ نکات تربیت فرزند
✅ و...
https://eitaa.com/joinchat/3328311318Cc63d1f2c62
❇️ یکی از عوامل آرامش ، همدردی با فقراست .
🌹 در این وضعیت بد اقتصادی ،
🌹 اگر دیدید کسی ،
🌹 جشن عروسی یا مهمانی بزرگی گرفته
🌹 و مهمانان زیادی ، دعوت کرده
🌹 و غذاهای متنوع و فراوانی درست کرده ،
🌹 چنین شخصی ، اسراف کرده است .
🌹 لطفا به چنین جشن و مهمانی ای ، نروید
🌹 چون حضورتان ،
🌹 عمل زشت اسراف او را تایید می کند .
🌹 و به او بگویید :
☀️ لطفا دفعه بعد ،
☀️ به جای اسراف و ریخت و پاش ،
☀️ پول آن را به فقرا بدهید .
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
💞 مهم نیست که رئیس این خانه ،
👈 چه کسی باشد .
💞 تا زمانی که بتوانیم به هم محبت کنیم
💞 و عشق و صفا و وفا ، به هم بدهیم
💞 یقینا فرمانروای قلب و روح یکدیگریم .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت سی ام 🌹
🍎 آقای محمودی به سمیه گفت :
🌸 امام جمعه محترم نیز ،
🌸 از کار ما ، خیلی خوششون اومد
🌸 هم استقبال کردند و هم قدردانی نمودند .
🌸 و همان جا ، ما رو به آقای سروستانی ،
🌸 مدیر ستاد امر به معروف استان ،
🌸 معرفی کردند .
🌸 از آقای سروستانی خواهش کردیم
🌸 تا کمکمون کنند .
🌸 و خدا رو شکر ، خیلی هم کمک کردند .
🌸 پس از جلساتی که با ستاد گرفتیم .
🌸 قرار شد با کمک فرماندهی نیروی انتظامی ،
🌸 همه قلیان سراها بسته شوند .
🌸 اما برای دستگیری موادفروشا ،
🌸 نیاز به مدرک داشتیم .
🌸 به خاطر همین ؛
🌸 همه اونایی که شما زحمت کشیدید
🌸 و کتک زدید ؛
🌸 پرونده هاشون رو در آوردیم ،
🌸 و هر کدوم توسط یکی دو نفر از ما ،
🌸 تحت تعقیب گرفته شدند .
🌸 چند روز پیش که محاصره شده بودید
🌸 ما فهمیدیم که برای شما تله گذاشتند
🌸 و فوراً خودمون رو ، به شما رسوندیم .
🌸 اما قبل از اینکه بیایم سمتتون ،
🌸 دوستتون ، مرضیه خانم رو دیدم
🌸 که در حال گریه و التماس به جهانگیری بود
🌸 وقتی پیگیر شدم ؛
🌸 فهمیدم که به خاطر اعتیاد ،
🌸 از دانشگاه اخراج شده ؛
🌸 و همون روز به شما هم گفتم .
🌸 پس از دعوایی که با موادفروشا داشتیم
🌸 و پس از فرارشون ،
🌸 چندتا از دوستامون ، طبق قرار قبلی ،
🌸 موادفروشا رو تعقیب کردند .
🌸 اجازه بدید از اینجا به بعدش رو ،
🌸 آقای مسلمانی برامون بگن .
🍎 آقای مسلمانی با صدای آرام ،
🍎 و با آرامشی که در صدایش پیدا بود ، گفت :
☀️ هنگام دعوا ، کنار آقای محمودی نبودم .
☀️ طبق نقشه ای که کشیده بودیم ،
☀️ با چند نفر از بچه های بسیج ،
☀️ دو سه تا کوچه اون ورتر ، منتظر ایستادیم .
☀️ بعد از دعوا و فرارشون ،
☀️ آقای محمودی تلفن زد و بهم گفت
☀️ که مواد فروشا دارن میان سمت ما .
☀️ موادفروشا رو تعقیب کردیم .
☀️ اما در طول مسیر ، از هم جدا شدند .
☀️ ما چهار نفر بودیم با دوتا موتور ،
☀️ ما هم مجبور شدیم که جدا بشیم .
☀️ دو نفرمان پیاده شدند ؛
☀️ ماشین دربست گرفتند ؛
☀️ و به تعقیب ادامه دادند .
☀️ هر کدام ، به یک مسیری رفتند .
☀️ هر کدوم ، داخل خونه یا شرکتی شدند .
☀️ اون خونه ها و شرکت ها رو ،
☀️ تحت نظر گرفتیم .
☀️ خونه ای که خودم مراقبش بودم ،
☀️ کیانپارس بود .
☀️ که نسبت به بقیه ، پر رفت و آمدتر بود .
☀️ ناگهان دختری کنار اون خونه دیدم ؛
☀️ که احساس کردم خیلی برام آشنا بود
☀️ پس از کمی دقت و تفکر ،
☀️ دوست شما اومد تو ذهنم .
☀️ اون خیلی شبیه دوست شما بود .
☀️ اولش فکر کردم که اتفاقی از اونجا رد میشد
☀️ اما دیدم نه ، داره وارد اون خونه میشه .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
💞 زندگی مشترک هر انسانی ،
💞 دارای فراز و فرود ، سختی و خوشی ،
💞 و ثروتمندی و نداری است .
💞 یقیناً برای هر کسی ،
💞 روزگاری پیش می آید که از نظر معیشت ،
💞 ممکن است در مضیقه و تنگنا قرار گیرد .
💞 در چنین روزهایی ، زنان فهیم و متدینه ،
💞 با تحمل کمبودهای زندگی و فقر و نداری ،
💞 و با تحمل سختی های آن ،
💞 با ناملایمات زندگی می سازند .
💞 و با لبخند شادی آفرین ،
💞 حزن و اندوه و شرمندگی را ،
💞 از دل شوهر و فرزندان خود می زدایند .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت سی و یکم 🌹
🍎 سمیه به آقای مسلمانی گفت :
🌷 شما مطمئنی مرضیه بوده ؟
🍎 مسلمانی گفت :
☀️ خیلی شبیه ایشون بوده
🍎 سمیه گفت :
🌷 با پای خودش می رفته
🌷 یا به زور و اجبار ؟!
🍎 مسلمانی گفت :
☀️ چیزی که دیدم ، اجباری در کار نبوده
🍎 سمیه گفت :
🌷 ازش عکس هم گرفتید ؟!
☀️ مسلمانی گفت : بله
🍎 مسلمانی ، موبایلش را در آورد ؛
🍎 و عکس هایی که از مرضیه گرفته را ،
🍎 به سمیه نشان داد .
🍎 سپس محمودی گفت :
🌸 دو احتمال وجود داره :
🌸 یا خودش بوده یا خودش نبوده
🌸 اگر خودش بود ،
🌸 باز چند احتمال وجود داره :
👈 یا خیلی اتفاقی رفته اونجا
👈 یا برای خرید مواد رفته اونجا
👈 یا اینکه ، از خودشونه
🍎 سمیه گفت :
🌷 این امکان نداره
🌷 من با همه مواد فروشا صحبت کردم
🌷 هیچ کدوم ، اسمی از مرضیه نیاورده
🍎 محمودی گفت :
🌸 به هر حال ؛
🌸 الآن اونا می دونن که شما ،
🌸 همون دختر پوشیه پوش هستین .
🌸 پس باید صبر کنیم و منتظر باشیم
🌸 شاید بخواهند از مرضیه ،
🌸 به عنوان طعمه استفاده کنند .
🍎 دو روز بعد ، سمیه در نمازخانه ،
🍎 مشغول مطالعه و خواندن دعا بود
🍎 که دختری به نام سارا آمد و گفت :
🔥 من مرضیه را در پارک دیدم
🍎 سمیه به اتاق بسیج رفت
🍎 و به آقای محمودی و بچه های بسیج ،
🍎 این خبر را رساند .
🍎 آقای محمودی گفت :
🌸 خانم سیاحی !
🌸 ممکنه این یه تله باشه
🌸 صبر کنید با هم بریم .
🍎 آقای مسلمانی گفت :
☀️ این فکر خوبی نیست
☀️ اونا الآن می دونن که خانم سیاحی ،
☀️ همان دختر پوشیه پوشه
☀️ اگه تله ای در کار باشه ،
☀️ پس جون هر دوی شما در خطره
🍎 محمودی گفت :
🌸 پس میگی چکار کنیم ؟
🍎 مسلمانی گفت :
☀️ دو راه داریم : یا مثل سابق ،
☀️ ایشون تنها برن و ما مراقبشون باشم
☀️ و یا اینکه ، یکی از ما با لباس زنانه و پوشیه ،
☀️ به جای خانم سیاحی به اونجا بریم .
🍎 سمیه گفت :
🌷 نه نمیشه ، خودم باید برم .
🍎 محمودی گفت :
🌸 باشه ؛ شما برید ما دنبالتون میایم .
🍎 سمیه به پارک رفت .
🍎 و بچه های بسیج از همه چیز ،
🍎 عکس و فیلم گرفتند .
🍎 و هنگامی که افراد کامبیز ، سمیه را ربودند
🍎 محمودی به پلیس زنگ زد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 یکی از عوامل آرامش ،
🇮🇷 آشنایی با دستآوردهای انقلاب است .
🇮🇷 اگر ندانیم چه بودیم و چه شدیم
🇮🇷 از کجا به کجا رسیدیم
🇮🇷 احساس پوچی و حقارت ،
🇮🇷 همه وجودمان را نابود می کند .
🇮🇷 و کلیپ کوتاه بالا ،
👈 نمونه ای کوچک از این دستاوردهاست .
💟 @ghairat