☀️ بیشتر قهر کردن خانمها ، بی دلیله
☀️ نه تو میدونی چرا قهرن نه خودشون میدونن
☀️ فقط میدونن که باید قهر باشن ، همین 😍
☀️ تازه ، موقع نازکشی و منت کشی ،
☀️ باید طوری نازشون رو بکشی
☀️ که دوباره قهر نکنن
☀️ اونم به این دلیل که چرا قهر کردن ،
☀️ و تو متوجه نشدی که چرا قهرن ! 😌😂
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
🌸 هر نگاه تو ، هر کلام تو ،
🌸 هر کار تو ، هر لبخند تو ،
🌸 اصلا خودِ خودِ خود تو ،
🌸 منبع شادی و نشاط و آرامش من است .
🌸 شادی من ، در با تو بودن است .
🌸 من با تو ، خوشبخت ترینم عزیزم
🌸 خیلی دوستت دارم نفسم ...
💟 @ghairat
#طنز #خنده #جوک #شوخی
🇮🇷 ﺗﻮی ﻫﻤﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎی ﺩﻧﻴﺎ ،
🇮🇷 ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ، ﺑﻬﺖ ﻣﻴﻔﻬﻤﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﺪﻩ !!
🇮🇷 ﺍﻣﺎ ﺗﻮﯼ ﺍﻳﺮﺍﻥ ،
🇮🇷 ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ، ﻳﻪ ﺟﻮﺭی ﻧﮕﺎﺕ ﻣﻴﮑﻨﻦ
🇮🇷 ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﭻ ﭘﭻ ﻣﻴﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻴﺨﻨﺪﻥ
🇮🇷 ﮐﻪ نمی فهمی خوشکلی ؟
🇮🇷 ﺯﻳﭗ ﺷﻠﻮﺍﺭﺕ ﺑﺎﺯﻩ ؟
🇮🇷 ﺧﺸﺘﮑﺖ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ ؟
🇮🇷 قیافه ات ضایعه ؟
🇮🇷 کوتوله ای یا خیلی درازی ؟ ...
😂😂😂😂
💟 @ghairat
🌹 داسـتـان صـادق 🌹
قسمت اول
🌟 بچه هایم گریه می کردند ،
🌟 دخترم ، لباسم را می کشید
🌟 و مثل ابر بهار ، اشک می ریخت
🌟 زار و زار گریه می کرد و می گفت :
🌸 تو رو خدا بابا ، من خیلی گشنمه
🌟 زنم نیز بر سر خودش می زد و می گفت :
🌹 صادق جان ! تو رو خدا کاری بکن
🌹 بچه ها دارن می میرن
🌹 چند روزه فقط نون خشک می خورن
🌹 برو یه چیزی براشون بیار
🌹 یه چیزی بهشون بده بخورن تا جون بگیرن
🌹 میدونم پول نداری
🌹 میدونم جیبت خالیه
🌹 به خدا درک می کنم که نداری
🌹 می دونم که شرمنده زن و بچه شدن ، یعنی چی
🌹 ولی بچه ها که اینو نمی فهمن ...
🌟 خانمم می گفت و من گریه می کردم
🌟 چشمانم پر از اشک شده بود .
🌟 بغض همه وجودم را پر کرده بود .
🌟 انگار بغض نبود ، یه تکه استخوان بود .
🌟 ناگهان ، راه افتادم و از خانه بیرون رفتم
🌟 دیوانه وار ، در خیابان می گشتم
🌟 آواره ، بی چاره ، حیران و سرگردان بودم
🌟 چند ماهه که به خاطر محصولات خارجی ،
🌟 کارخانه ما ، ورشکسته شده
🌟 و من و خیلی از کارگران ، از کار بیکار شدیم .
🌟 حالا نمی دانم چکار کنم ؟
🌟 نمی دانم چطوری باید ،
🌟 شکم بچه هایم را سیر کنم ؟
🌟 نمی دانم تا کی باید شرمنده آنها باشم ؟
🌟 خدایا ! صدای مرا می شنوی ؟
🌟 بچه هایم گرسنه اند
🌟 جلوی چشم من ، دارند هلاک می شوند
🌟 دارند می میرند
🌟 آخر نمی دانم گناه آنها چی بود
🌟 که منه بدبخت و بی چیز ، باباشون شدم ؟
🌟 یهویی به کله ام زد که دزدی کنم
🌟 خدایا ! چکار کنم ؟
🌟 یعنی تو راضی می شوی که من ،
🌟 لقمه حرام ، به زن و بچه هایم بدهم .
🌟 ناگهان متوجه یه آقایی شدم
🌟 که با وضع تمیز و مرتب ،
🌟 با یک کیف دستی ،
🌟 می خواست سوار ماشین شود .
🌟 آرام به طرفش رفتم
🌟 چشمم به کیف او خیره شده بود .
🌟 اما با خودم درگیر بودم
🌟 نمی دانم دزدی کنم یا نه ؟
🌟 صورت نحیف و زرد دخترم ،جلوی چشمم آمد
🌟 گریه ها و خواهش های زن و بچه هایم ،
🌟 در سرم ، می پیچید .
🌟 ناگهان به طرف آن مرد دویدم
🌟 و کیفش را برداشتم و در رفتم .
🌟 حتی در حال دویدن نیز ،
🌟 با خودم حرف می زدم .
🌟 و خودم را شماتت و ملامت می کردم .
🌹 من و دزدی ؟
🌹 صادق ، اینکارو نکن
🌹 ولی خدایا من و ببخش ، مجبورم
🌹 بچه هام گرسنه اند
🌹 دیگه تحمل اشکای اونارو ندارم
🌹 چند ماهه فقط نون و آب می خورند .
🌹 دیگه نمی تونم شرمنده زن و بچه هام بشم
⚜ ادامه دارد ... ⚜
💟 @ghairat
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🎧 با ریتم بخونید 😉
🇮🇷 شوهر شوهره ، شوهر 👏
🇮🇷 قنده عسله ، شوهر 👏
🇮🇷 دُر و گوهره ، شوهر 👏
🇮🇷 یار و یاوره ، شوهر 👏
🇮🇷 بالشت پَره ، شوهر 👏
🇮🇷 هم تاج سره ، شوهر 👏
🇮🇷 از گل بهتره ، شوهر 👏
🇮🇷 همه چی فداش ، شوهر 👏
🇮🇷 قربون نگاش ، شوهر 👏
🇮🇷 نازه خنده هاش ، شوهر 👏
🇮🇷 میمیرم براش ، شوهر 👏
🌸 خانما از فردا صبح ،
🌸 روزی چندبار این شعرو بخونید 😂
🌸 روز زن نزدیکه هاااا ... 😉
🌸 اگه می خواین بیشتر جواب بده
🌸 حتما با ریتم بخونید آآاااا ... 😍
🌸 حالا یه رقص هم کنارش باشه
🌸 دیگه غوغا می کنه 😍 😁
🌸 چون رقصیدن فقط برای شوهر حلاله
😂 پیشاپیش روزتون مبارک ❤️
💟 @ghairat
🌹 خداوند تبارک و تعالی ،
🌹 انگیزه تشکیل خانواده را ،
🌹 در نهاد انسانها قرار داده است
🌹 و چنان جاذبه ای بین زن و مرد قرار داده
🌹 که موجب تشکیل خانواده می شود .
🌹 جاذبه بین زن و مرد ، بسیار قوی می باشد
🌹 که تنها با ازدواج تکمیل می شود
🌹 و اگر بخواهیم از راه های دیگر ،
🌹 این جاذبه را دفع کنیم ، مضر خواهد بود .
🌹 بنابراین هم پرهیز از ازدواج جایز نیست
🌹 و هم ارتباطهای نامشروع و منافی عفت ،
👈 حرام و زشت و ناپسند است .
💟 @ghairat
🌹 داسـتـان صـادق 🌹
قسمت دوم
🌟 داشتم می دویدم و فرار می کردم
🌟 که ناگهان یک آقای دیگر ،
🌟 مرا تعقیب کرد و پایم را از پشت زد .
🌟 منم افتادم زمین ،
🌟 کیف هم از دستم افتاد .
🌟 خواستم پا شوم و کیف را بردارم ،
🌟 که دوباره هُلم داد و افتادم .
🌟 خواست مرا بزند
🌟 که یک آقای دیگری ، به او گفت :
🌸 نزنش کریمی ، دستت و بیار پایین
🌟 ناگهان ماشین پلیس آمد و کنار ما ایستاد
🌟 ترس و استرس و نگرانی و اضطراب ،
🌟 همه وجودم را گرفته بود .
🌟 یکی از پلیس ها گفت :
🚔 حاج آقا ، چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده ؟
🚔 کمکی از دست ما بر میاد ؟
🌟 آن آقا گفت :
🔮 نه ممنون برادر ، هیچی نشده
🔮 شما به کارتون برسید .
🌟 آن آقا ، همانی بود که من کیفش را دزدیدم ،
🌟 سپس آرام سمت من آمد .
🌟 دستش را به طرف من دراز کرد .
🌟 من هم با ترس دستش را گرفتم و پا شدم
🌟 ولی سرم به زیر و شرمنده بودم .
🌟 کریمی کیف را برداشت .
🌟 و به آن آقا داد .
🌟 صاحب کیف به آرامی به من گفت :
💫 چرا دزدی می کنی ؟
💫 چرا به بچه هات لقمه حروم میدی ؟
💫 چرا مال مردمو میخوری ؟
🌟 ناخواسته اشکم سرازیر شد .
🌟 گریه ام گرفت .
🌟 مثل یک زن ، جیغ کشیدم .
🌟 ضجه زدم ، داد زدم و گفتم :
🌹 خداااا چراااا
🌟 از شدت خستگی و گرسنگی ،
🌟 و بخاطر اضطراب و اعصاب شدید ،
🌟 غش کردم و به زمین افتادم .
🌟 وقتی به هوش آمدم
🌟 خودم را در یک دفتر کاری دیدم .
🌟 دکتر داشت خداحافظی می کرد و می رفت .
🌟 یاد گریه های بچه هایم افتادم
🌟 خواستم پا شوم و به طرف خانه بروم .
🌟 ولی کریمی نگذاشت و جلوی مرا گرفت .
⚜ ادامه دارد ... ⚜
💟 @ghairat