eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
18 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
عارفی را پرسیدند : زندگی به '' جبر '' است یا به '' اختیار '' ؟ پاسخ داد : امروز ، به '' اختیار '' است تا چه بکاریم اما فردا ، ''جبر '' است . چرا که به '' اجبار '' باید درو کنیم هر آنچه را که دیروز به اختیار کاشته ایم . پس مراقب رای امروز خود باشید . چون تا چهار سال دیگر ، حق رای ندارید . 🌐 @ghairat
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
📛 داستـان شیـطانـواره 📛 ♨ قسمت سیزدهم ♨ 🍁 امروز ، روز اعدام مرضیه است . 🍁 حال مادرم ، لحظه
📛 داستـان شیـطانـواره 📛 ♨ قسمت چهاردهم ♨ 🍁 در حال خواهش کردن و التماس ، 🍁 به خانواده مقتول بودم ، 🍁 که ناگهان صدای جیغ مرضیه بلند شد . 🍁 مرضیه ، با گریه و جیغ و فریاد ، 🍁 داشت مادرم را صدا میزد . 🍁 پا شدم . 🍁 مادرم را دیدم که روی زمین افتاده بود . 🍁 مثل دیوانه ها ، به طرف او دویدم . 🍁 بغلش کردم ، صدایش زدم . 🍁 ولی بیدار نشد . 🍁 با علی و دوتا از دایی هایم ، 🍁 مادرم را به بیمارستان بردیم . 🍁 منتظر جواب دکتر شدم . 🍁 از یک طرف نگران مادرم بودم . 🍁 و از طرف دیگر ، 🍁 نمی دانم چه بلایی سر مرضیه آمده است . 🍁 در حال گریه و زاری بودم . 🍁 که ناگهان ، دکتری آمد و کنار علی ایستاد 🍁 و با ناراحتی گفت : 🍎 متاسفم ، مادرتون تموم کرده . 🍁 من از این خبر ، خیلی شوکه شدم . 🍁 با بی تابی ، ضجه می زدم . 🍁 و تا چند ساعت گریان و بی قرار بودم . 🍁 تصور یتیمی و بی پدر و مادر بودن ، 🍁 داغم را ، تازه تر می کرد . 🍁 باز هم کار کفن و دفن و پذیرایی را ، 🍁 آقا علی به عهده گرفت . 🍁 بعد از دفن مامان ، 🍁 همه به طرف خانه ما رفتند . 🍁 اما من و علی و زکیه ، در کنار قبر ماندیم 🍁 و برای مادرم ، قرآن خواندیم . 🍁 ناگهان ، زن و مردی در روبرویم ایستادند 🍁 آرام کنار قبر مادرم نشستند 🍁 و مشغول خواندن فاتحه شدند . 🍁 سرم را بالا بردم تا آنها را ببینم 🍁 ناگهان از دیدن آنها ، 🍁 ترس بر من لرزه انداخت . ♨ ادامه دارد ♨️ 💟 @ghairat
🕋 شرکت در انتخابات ، 👈 آبروی ایران و اسلام است . 🌐 @ghairat
🔮 آقای رئیسی : 👈 برای درآمد زایی مردم از اینترنت برنامه داریم . 🌐 @ghairat
🇮🇷 آیا می دانید که ۳۱۱ هزار مدیر میانی ، 🇮🇷 زیر دست آقای رئیس جمهور کار می کنند ؟! 🇮🇷 بنابراین ؛ انتخاب رئیس‌جمهور ، 🇮🇷 انتخاب یک شخص نیست ؛ 🇮🇷 بلکه انتخاب یک دولت بزرگ است . 🌐 @ghairat ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منبع : @IslamlifeStyles
17.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ به شبهات جدید رئیسی ! با بیانی زیبا و طنز ! 🌐 @ghairat ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منبع : @IslamlifeStyles
سیاست‌های دولت رئیسی در حوزه سلامت 🌐 @ghairat ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📰 منبع : کانال صدای ایران 🇮🇷 @voifarsi
👈 زندگی با رنج ، زیبنده خانواده ایرانی نیست 💠 رئیسی گفت : 🔸 باید سرخوردگان رو امیدوار کرد . 🔹 مردم یک تغییر می‌‌خوان : 👈 هم در دولت 👈 هم در کسب و کار 👈 هم در معیشت و زندگی ... 🔸 زیبنده خانواده‌های این کشور نیست 👈 که با زجر و رنج زندگی کنند . 🔹 ما در اجرای عدالت عقبیم 👈 و مردم باید عدالت را احساس کنند . 🌐 @ghairat ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📰 منبع : صدای ایران 🇮🇷 @voifarsi
🔮 آقای رئیسی : 🔸 ما مشکل قانون کسب و کار نداریم 👈 ما مشکل عدم اجرای قانون کسب و کار داریم 🔹 هر کس دنبال رانت و بازی سیاسی است ، 👈 جایش در دولت من نیست . 🔸 شفافیت و مبارزه با فساد ، 👈 جزو موضوعات دولت من خواهد بود . 🔹 هزینه سلامت را کاهش خواهیم داد ؛ 🔹 برای ۷۰ درصد مردم ، 👈 کارت سلامت صادر می‌کنیم . 🌐 @ghairat ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📰 منبع : صدای ایران 🇮🇷 @voifarsi
10.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال و جواب در مورد رئیسی به زبان طنز 🌐 @ghairat ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 منبع : کانال توشه راه @tosheirah
📛 داستـان شیـطانـواره 📛 ♨ قسمت پانزدهم ♨ 🍁 آنها ، بعد از خواندن فاتحه ، 🍁 برخاستند و به من تسلیت گفتند . 🍁 اما من هنوز ، متعجب و شگفت زده بودم . 🍁 از دیدن پدر و مادر مقتول ، شوکه شدم . 🍁 از یک طرف ، از آنها می ترسیدم 🍁 و از طرف دیگر ، 🍁 از آنها احساس تنفر می کردم . 🍁 پا شدم و زکیه ، خواهرزاده ام را ، 🍁 به خودم چسباندم و با عصبانیت گفتم : ♨️ چرا اومدین اینجا ؟ ♨️ اومدین بدبختی مارو ببینید ؟ ♨️ اومدین یتیمی من و این بچه رو ببینید ؟ 🍁 شروع کردم به ضجه زدن و جیغ کشیدن 🍁 علی هر چه می گفت آرام باش ، 🍁 من بدتر جیغ و داد می کشیدم . 🍁 اما آنها ، چیزی به من نمی گفتند . 🍁 که ناگهان مرضیه از پشت آنها ظاهر شد 🍁 حیران 😳 و بهت زده ، 🍁 با چشمانی اشکبار ، نگاهش می کردم . 🍁 بُغضم مثل تکه ای استخوان ، 🍁 در گلویم ، گیر کرده بود . 🍁 با صدایی که به زور خارج می شد گفتم : 🌸 مرضیه تویی ؟! 🌸 مرضیه تو زنده ایی ؟! 🍁 زکیه هم با دیدن مادرش جیغ کشید 🍁 و با گریه و زاری ، به طرفش دوید 🍁 و مظلومانه در آغوش مادرش پرید 🍁 چشمان مرضیه و دخترش ، 🍁 پر از اشکهای دلتنگی شده بود . 🍁 من نیز ، طاقت نیاوردم ، 🍁 و به طرف آنها رفتم و بغلشان کردم . 🍁 و با هم گریه کردیم . 🍁 پدر و مادر مقتول ، 🍁 بی سر و صدا از کنار ما رفتند . 🍁 مرضیه به طرف قبر پدر و مادرمان رفت 🍁 خودش را مقصر مرگ آنها می دانست . 🍁 سپس سرش را به قبر کوبید 🍁 و خودش و ماهواره را لعن می کرد . 🍁 آنقدر سرش را به قبر زد 🍁 که خون ، همه صورتش را پوشاند 🍁 من و علی ، به سختی ، 🍁 مرضیه را از قبرستان بیرون آوردیم 🍁 می خواستیم او را به خانه خودمان ببریم 🍁 اما قبول نکرد و گفت : 🔥 بریم خونه پدرمون ♨ ادامه دارد ♨️ 💟 @ghairat
هدایت شده از 💖 عاشقانه 💖
🎥 کانال فیلم و کارتون های ایرانی 👈 فیلم و کارتون با حجم کم 👈 نکات تربیتی کودک و مربی 👈 آموزش انگلیسی مذهبی 👈 داستان های سریالی 👈 چیستان و معما 👈 طنز و جوک @amoomolla @amoomolla