eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
18 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت ۳۴ 🌟 وسایلی که بابا فرستاد 🌟 یک کارتن بزرگ ، 🌟 و یک فرش ۱
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت ۳۵ 🌟 بهترین قسمت کار در حرم ، 🌟 آنجا بود که خانمم به دنبالم می آمد 🌟 و افطار یا سحری را ، 🌟 در حرم حضرت معصومه می خوردیم . 🌟 گاهی غذای تبرکی حرم می گرفتیم 🌟 و گاهی خود همسرم ، 🌟 غذا می پخت و می آورد . 🌟 و برای نشستن ، 🌟 جایی را پیدا می کردیم ؛ 🌟 که روبروی گنبد و گلدسته باشد . 🌟 حقوقی که می دادند ، کم بود . 🌟 و متاسفانه ، هر سه چهار ماه ، 🌟 یک بار می پرداختند . 🌟 من هم به شدت نیاز به پول داشتم . 🌟 مجبور شدم دنبال شغل دوم بگردم . 🌟 ماه رمضان هم ، رو به اتمام بود . 🌟 به پیشنهاد همسرم ، 🌟 قرار شد برای عید فطر ، 🌟 به اهواز سفر کنیم . 🌟 و عید را ، 🌟 در کنار خانواده هایمان باشیم . 🌟 به بلیط فروشی رفتم . 🌟 قیمت بلیط را گرفتم . 🌟 آن زمان ( سال ۱۳۹۰ ) ، 🌟 قیمت بلیط ها ، خیلی ارزان بود . 🌟 قیمت بلیط قطار عادی صندلی ، 🌟 دو یا سه هزار تومان بود . 🌟 به خاطر همین ، 🌟 یک کوپه کامل می گرفتم . 🌟 تا راحت باشیم و کسی مزاحم ما نشود . 🌟 یک روز قبل از سفرمان ، 🌟 خانمم گفتند : 🌷 خانه نیاز به وسایلی مثل آینه ، ظروف ، 🌷 قابلمه و... دارد . 🌟 من هم گفتم چشم می خرم . 🌟 بعد از حرم ، 🌟 به پلاسکوی روبروی حرم رفتم . 🌟 و هر چه خانم نیاز داشتند ، 🌟 انتخاب کردم . 🌟 اما هر چه گشتم ؛ 🌟 هیچ پول و کارتی ، همراهم نبود . 🌟 خیلی شرمنده شدم . 🌟 نمی دانستم به فروشنده چه بگویم 🌟 فقط می دانستم که آن وسایل را ، 🌟 باید در مکان شان بگذارم ‌. 🌟 خیلی از فروشنده عذرخواهی کردم 🌟 و با شرمندگی گفتم : 🌷 آقا خیلی معذرت می خوام 🌷 انگار پول و کارت و وسایلم رو ، 🌷 توی خونه جا گذاشتم . 🌷 انشالله یک روز دیگه ، مزاحم میشم . 🇮🇷 فروشنده گفت : کجا برادر ، 🇮🇷 بیا وسایلت رو ببر . 🌷 گفتم : نه ممنون فعلا پول ندارم 🌷 و فردا هم مسافرم 🌷 معلوم نیست که سالم برگردیم یا نه . 🌷 بعداً می رسم خدمتتون . 🇮🇷 گفت : اشکالی نداره ، بیا ببر 🇮🇷 هر وقت آوردی ، آوردی . 🌟 خیلی از اخلاقش خوشم آمد 🌟 راحت به من اعتماد کرد 🌟 ای کاش همه آدما ، زندگی هاشون ، 🌟 پر از اعتماد به همدیگر باشد . 🍁 ادامه دارد 🍁 💟 @ghairat
💌 پیامک عاشقانه 🇮🇷 از نقاشی 🎨 هیچی نمی دونم 🇮🇷 اما اینو می دونم 🇮🇷 که خدای عزوجل برای نقاشی کردن تو ، 🇮🇷 چقدر زحمت کشیده 🇮🇷 تا زیباترین فرشته روی زمین باشی 🇮🇷 همسر من ! عاشقتم 💟 @ghairat
😍 هر که عاشق شود 😍 وخود را پاک نگه دارد 😍 و با این حال 🌛عشق + پاکی🌜بمیرد ، 😍 شهید مرده است . پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله 💟 @ghairat
💞 با بچه مذهبی ازدواج کن 💞 چون عاشقانه تو را دوست دارد ... 💞 چون شیوه بیان اسم تو ، 💞 در صدای او متفاوت است ... 💞 و تو میدانی که نامت ، 💞 در لب های او ایمن است ... 💞 و جایت ، در قلب او ، همیشگی است . 💟 @ghairat
💞 داستان واقعی گاهی عشق گاهی نفرت 💞 قسمت ۳۶ 🌟 بعد از اینکه از اهواز برگشتیم . 🌟 اول پول پلاسکو را دادم . 🌟 بعد دنبال کار دوم گشتم . 🌟 متاسفانه کاری که به تخصصم مربوط باشد ، 🌟 پیدا نکردم . 🌟 به ناچار ، 🌟 در یک شرکت خدماتی ثبت نام کردم . 🌟 برای تمییز کاری و شست و شو ، 🌟 به خانه های مردم می رفتم . 🌟 گاهی پارکینگ می شستم ؛ 🌟 گاهی راه پله ها را ؛ 🌟 گاهی خانه های نوساز را . 🌟 برای بار اول که رفتم 🌟 به من جرم گیر دادند . 🌟 که حمام و توالت را با آن بشورم . 🌟 اوایل اصلاً بلد نبودم 🌟 داخل حمام رفتم و در را بستم . 🌟 که بویی به بیرون نرود . 🌟 حدود ده دقیقه ، 🌟 در حمام با جرم گیر تنها بودم . 🌟 داشتم خفه می شدم . 🌟 داشتم از حال می رفتم 🌟 به سرعت بیرون آمدم . 🌟 بعد از آن ، به من یاد دادند 🌟 که جرم گیر را که گذاشتی ، 🌟 بیرون برو ، تا بوی آن برود ، 🌟 آنوقت داخل شو و بشور . 🌟 یک بار ، یک دارو ساز ، 🌟 درخواست نیرو کرد . 🌟 گویا یک نمایشگاه داشتند 🌟 و نیاز به چندتا نیروی خوش تیپ ، 🌟 برای پذیرایی داشتند . 🌟 من و چند نفر دیگر را فرستادند 🌟 و من هم با کت و شلوار براق عروسی خودم ، 🌟 به آنجا رفتم . 🌟 همه کار تأسیساتی می کردند 🌟 ولی من با همان کت و شلوار ، 🌟 از مهمانان پذیرایی می کردم . 🌟 گاهی برای اسباب کشی ، 🌟 و گاهی برای نگهداری مریض و سالمند ، 🌟 به خانه های مردم می رفتم . 🌟 ولی از همان اول ، 🌟 روحیه این کار را نداشتم . 🌟 یک کیف سامسونت داشتم . 🌟 که در آن لباسهای کارگری گذاشتم 🌟 و هر جا اعزام می شدم 🌟 بعد از حرم ، با همان کت و شلوار ، 🌟 به محل اعزام می رفتم . 🌟 و در آنجا ، لباسم را عوض می کردم . 🌟 خیلی ها از دیدن تیپ و ظاهرم ، 🌟 که با آن تیپم ، برای نظافت آمدم ، 🌟 تعجب می کردند . 🌟 یک بار به خاطر همین تیپم ، 🌟 صاحب خانه به من گفت : 🌹 برو آقا پی کارِت ، 🌹 شما این کاره نیستی . 🌟 یک بار خانه یک آقایی رفتم 🌟 که پدر پیرش دوست داشت 🌟 ساعت ها با من حرف بزند . 🌟 اما پسرش هی داد می زد : 🌹 آقا زودتر تموم کن 🌟 یک بار خونه یک خانواده پولدار رفتم ، 🌟 که متاسفانه دختراشون ، 🌟 بی عفت و بی حجاب و سیگاری و قلیانی بودند . 🌟 یک بار دیگر ، در یک خانه دیگر ، 🌟 خانم خانه فکر کرد من طلبه هستم . 🌟 من خیلی سعی می کردم ، 🌟 سر به زیر و عفتی و غیرتی ، 🌟 وارد خانه مردم بشوم . 🍁 ادامه دارد 🍁 💟 @ghairat
19.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی 🎼 این قسمت : فاتحان نصر ۸ ♦️ سرما تا مغز استخوان بچه ها نفوذ کرده ! ♦️ اصلا نمیشه اسلحه رو در دست نگه داریم ♦️ چیکار کنیم؟! 💟 @ghairat
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
15.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎭 زیباترین کلیپ تربیت کودک 🌹 اگر میخواهید فرزندانتان ، 🌹 انسانیت ، اخلاق و زندگی درست را ، یاد بگیرند ... 🔮 @amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🌸 موقع عصبانیت ، 👈 فرزندانتان را تنبیه یا موعظه نکنید . چون آنها تصور می کنند که شما دارید عصبانیت خود را ارضاء می کنید ؛ نه آنکه از یک حقیقت با ارزش ، سخن می گوئید . 🔮 @amoomolla
🌹 شرط بندی مطلقاً جایز نیست 🌹 حتی برای اعضای خانواده 🌹 مگر در مسابقات اسب سواری و تیراندازی 🌹 آن هم در بین مسابقه دهندگان جایز است 🌹 نه تماشاچیان و دیگر افراد . 💟 @ghairat ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ✍ منبع : https://eitaa.com/Feghh_Z/595