هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🌹 عزیزان من و همراهان گلم
🌹 سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🌹 و روز تولد امام خمینی رحمت الله علیه
🌹 و روز زن و روز مادر ،
🌹 بر شما مبارک و خجسته باد .
🌹 در این روز پر برکت ،
🌹 دست به دعا بلند کنید ،
🌹 و هر چه می خواهید
🌹 از حضرت زهرا عیدی بگیرید .
👈 مثل ارزونی کالا و خانه و ماشین ،
👈 پیروزی مسئولین خوب و خادم در انتخابات
👈 رفع فقر و بلا از کشور ما ،
👈 دفع فتنه و شر دشمنان اسلام از مسلمانان
👈 پیروزی نیروی مقاومت بر داعش و آمریکا و...
🌷 عیدتون مبارک 🌷
💞 کد ۳۶۴ 💞
💍 #خانم #مجرد #دائم #متولد ۶۸ #فارس
💍 #استان_فارس #تحصیلات #لیسانس
💍 #قد ۱۵۰ #وزن ۴۹
💍 ترجیح می دهم با طلبه ازدواج کنم
💍 زندگی طلبگی رو دوست دارم
💍 معنویات برام خیلی اهمیت داره
💍 باحجاب هستم وچادری
💍 فعالیت فرهنگی در بسیج دارم
💍 خانواده دوست ومهربانم
💍 اگر طلبه هم نباشد
💍 حتما مومن و اهل نماز وخدا ودین باشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💞 کانال متقاضیان خانم 👇👇👇
💟 @arooos2
💞 کانال متقاضیان آقا 👇👇👇
💟 @aroos_o_damad
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت بیست و هفتم 🌹
🍎 پس از اینکه افراد کامبیز ،
🍎 از دست محمودی و دوستانش فرار کردند
🍎 به پیشنهاد داریوش ، مرضیه را دزدیدند .
🍎 تا طعمه ای برای به دام انداختن سمیه باشد .
🍎 و چند روز بعد ،
🍎 به یکی از دختران دانشگاه به نام سارا گفتند
🍎 که پیش سمیه رفته و به او بگویند
🍎 که مرضیه در پارک راه آهن است .
🍎 از آن طرف ،
🍎 چهار مرد درشت و قوی هیکل و بلند ،
🍎 منتظر آمدن سمیه بودند .
🍎 سمیه ، پوشیه اش را پوشید
🍎 و به طرف پارک راه آهن رفت .
🍎 و مرضیه را در حال معامله مواد پیدا کرد .
🍎 پس از مبارزه با آن دو دختر مواد فروش ،
🍎 و شکست دادن آن چهار غول ،
🍎 دوباره مرضیه را گم کرد .
🍎 به اطراف نگاه کرد اما خبری از او نبود .
🍎 ناگهان دوتا ماشین کنار سمیه ایستادند .
🍎 و عده ای افراد مسلح ،
🍎 از آن ماشین ها بیرون آمدند .
🍎 یکی از آنان گفت :
🔥 سوار شو یالا تا نزدمت .
🍎 افراد کامبیز ، سمیه را گرفتند .
🍎 و او را به خانه ای در منطقه کیانپارس بردند
🍎 پوشیه او را برداشته ،
🍎 و داخل یک اتاق زندانی کردند .
🍎 یک ساعت بعد ؛
🍎 کامبیز که بیرون بود ، وارد خانه شد .
🍎 یکی از همکارانش به او گفت :
🔥 قربان ! دختره رو گرفتیم
🍎 با هم به طرف اتاقی که سمیه در آن بود ،
🍎 رفتند .
🍎 دستور داد درو باز کنند و سمیه را بیاورند
🍎 سمیه را بیرون آوردند .
🍎 آرامش خاصی ، وجودش را گرفته بود .
🍎 کامبیز گفت :
🔥 پس اون دختری که شهر و بهم ریخته
🔥 و کار و کاسبی مارو تعطیل کرده ، تویی ؟
🔥 خیلی دلم می خواد بکشمت
🔥 ولی ترجیح میدم زجر بکشی
🔥 تا دیگه هوس پلیس بازی و بتمن بازی نکنی
🔥 تا یاد بگیری اینجور کارا ،
🔥 در حد و اندازه تو نیست .
🍎 کامبیز رو کرد به افرادش و گفت :
🔥 لُختِش کنید
🍎 سمیه از شنیدن این حرف جا خورد
🍎 و با صدای بلند و عصبانیت گفت :
🌷 نه ...
🌷 به خدا قسم هر کی بهم دست بزنه
🌷 جونشو می گیرم
🍎 سپس رو کرد به کامبیز و گفت :
🌷 خیلی ادعای مردی می کنی
🌷 زورت به یک دختر دست بسته می رسه
🌷 اگه مردی ( که مطمئنم نیستی )
🌷 دستام و باز کن
🌷 و بیا تن به تن با هم مبارزه کنیم .
🌷 با فروش مواد به جوونا و بدبخت کردن اونا ،
🌷 بی غیرتی خودتو ثابت کردی .
🌷 و حالا با این حرف کثیفت ،
🌷 بی ناموسی و بی شرفی خودتو ،
🌷 می خوای به همه ثابت کنی ؟!
🌷 اگر خواهر و مادر و زن و دخترت ،
🌷 تو موقعیت من بیفتن ،
🌷 دوست داشتی چنین بلائی سرشون بیاد ؟!
🍎 کامبیز از حرف خودش پشیمون شد
🍎 پس از کمی مکث ، به افرادش گفت :
🔥 باشه ... ، بکشیدش .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
👌 پیشنهاد ویژه
👈 برای علاقه مندان به خواندن داستان و رمان
🌹 داستان سفر فضایی و سیب جادویی 🌹
📖 قسمت اول
https://eitaa.com/amoomolla/629
📖 قسمت دوم
https://eitaa.com/amoomolla/632
📖 قسمت سوم
https://eitaa.com/amoomolla/668
📖 قسمت چهارم
https://eitaa.com/amoomolla/693
📖 قسمت پنجم
https://eitaa.com/amoomolla/719
📖 قسمت ششم
https://eitaa.com/amoomolla/735
👈 #طنز #جوک #شوخی #خنده
✍ درد دل یه دختر
🌹 این همه رفتیم خونه فامیل
🌹 براشون کار کردیم ، جارو کردیم
🌹 آخرشب ظرفارو شستیم
🌹 تو مهمونیا و عروسیا و عزاشون ایستادیم
🌹 آخر هم هیچ کدومشون ،
🌹 مارو واسه پسراشون نگرفتند .
🌹 یعنی این فامیله ما داریم
🌹 الآن به دادم نرسن ، پس کی برسن
🌹 آی روح تو این نسبت فامیلی
😄😂☺️
💟 @ghairat
👈 #طنز #جوک #خنده #شوخی
🌸 هر سال دوستان متاهلم ،
🌸 در روز ازدواج حضرت علی و فاطمه ،
🌸 برای نامزد و همسراشون ،
🌸 یه خرس قرمز کوچولو ، کادو می خریدند .
🌸 منم وقتی متاهل شدم
🌸 دقیقا همون کار و کردم
🌸 اما نامزد بی شعورم ،
🌸 وقتی کادوشو باز کرد ، زد تو گوشم 😐
🌸 گفتم چه مرگته ؟ چرا می زنی ؟ 😒
🌸 گفت این چیه گرفتی ؟
🌸 گفتم : والله همه دوستام ،
🌸 برای روز ازدواج امام علی و فاطمه ،
🌸 کادو خرس قرمز میخرن ! منم خریدم
🌸 گفت : آره ، ولی نه سس خرسی مهرام
😍😁☺️
🌸 خب خرس ، خرسه دیگه🤔 😂
💟 @ghairat
هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
🎁 مسابقات سین زنی 🎁
با جایزه های ۵۰ هزار تومانی
🎁 @mosabghea
هدف ما چیست ؟!
ما کانالهایی داریم ، که نیازمند تبلیغ اند
تصمیم گرفتیم به جای دادن پول به کانالهای تبلیغاتی ، به خود شما عزیزان بدهیم .
و در قالب مسابقه سین زنی ، ۵۰ هزار تومان ، به برنده داده می شود .
شما هم اگر کانال یا گروهی دارید که به تبلیغ نیاز دارد ، می توانید با همین روش ، تبلیغ کانال و گروه خود را به ما بسپارید .
کار ما به این منوال است :
هر زمانی که مسابقه ای گذاشتیم
اگر متقاضی شرکت در مسابقه هستید
می بایست به ما اطلاع دهید تا شما را عضو کنیم
سپس بنری را به نام شما ، در کانال درج می کنیم .
و شما باید آن را سین بزنید
یعنی برای مخاطبین و گروه ها و لینکدونی ها و کانالهای دیگه فروارد کنید .
در آخر ، به بنری که بیشترین سین را بزند
جایزه داده می شود .
🎁 @mosabghea
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
💞 عشق تو در قلب و ذهن من است .
💞 بیشتر از آنچه بدانی و ندانی .
💞 هر کجا که باشم و هر کجا بروم
💞 آرامش تو ، آرزوی من است .
💞 عزیز من !
💞 در کنار تو بودن ،
💞 سعادت دنیایی و آسمانی من است .
💟 @ghairat
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹 قسمت بیست و هشتم 🌹
🍎 دو روز قبل از ربودن سمیه ؛
🍎 سمیه ، به خاطر معتاد شدن مرضیه ،
🍎 و مفقود شدن او ،
🍎 ناراحت در نمازخانه نشسته بود .
🍎 دختری با حجاب و چادری به نام فاطمه ،
🍎 پیش سمیه آرام نشست و گفت :
🇮🇷 سلام خانم سیاحی ! حالتون خوبه ؟!
🍎 سمیه با سردی گفت :
🌷 سلام ممنونم
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 آقای محمودی سلام رسوندند
🇮🇷 و فرمودند که بریم سمتشون
🍎 سمیه با ناراحتی گفت :
🌷 فعلا حوصله ندارم .
🍎 فاطمه گفت :
🇮🇷 در مورد مرضیه است .
🍎 سمیه پس از کمی مکث ، بلند شد .
🍎 و به همراه فاطمه ،
🍎 به طرف اتاق بسیج رفتند .
🍎 تعدادی دختر و پسر مذهبی نیز ،
🍎 از قبل برای جلسه ،
🍎 به اتاق بسیج آمده بودند .
🍎 سمیه و فاطمه سلام کردند و داخل شدند .
🍎 آقای محمودی ،
🍎 سمیه را به دوستانش معرفی کرد و گفت :
🌟 ایشان همان دخترپوشیه پوش ماست
🌟 همان کسی که در دانشگاه ، جنجال به پا کرد
🌟 همان کسی که مواد فروشان را زمین گیر کرد
🌟 همان کسی که ماجراجویی هایش ،
🌟 زبانزد خاص و عام شد .
🍎 سپس به سمیه رو کرد و گفت :
🌸 خانم سیاحی !
🌸 قبل از ظهور دختر پوشیه پوش ،
🌸 مبارزه با فساد ، مهمترین کار بسیج بود .
🌸 که یکی از اون فسادها ،
🌸 همین مواد فروشی و اعتیاد بود .
🌸 که متاسفانه باید اعتراف کنم ،
🌸 با بد باندی مواجه شدیم .
🌸 هر وقت می خواستیم کاری کنیم
🌸 یا با مواد فروش ها درگیر بشیم
🌸 متاسفانه یا نمی شد .
🌸 و یا نمی ذارن .
🌸 متاسفانه همه جا هم نفوذ دارن .
🌸 تو کلانتری ها ، تو دانشگاه ها ...
🌸 و ما هم کاملاً مایوس و نامید شده بودیم
🌸 تا اینکه
🌸 سروکله دختر پوشیه پوش پیدا شد .
🌸 بعد از شروع مبارزه تون با قلیان سراها ،
🌸 ما که غرق نامیدی بودیم ،
🌸 دوباره امیدوار شدیم .
🌸 همون اوایل بود ؛
🌸 که با دوستان جلسه ای گرفتیم ،
🌸 و نتیجه جلسه این شد ؛
🌸 که از دختر پوشیه پوش ،
🌸 حمایت و حفاظت کنیم .
🌸 اما مشکل اینجا بود ؛
🌸 که دختر پوشیه پوش رو نمی شناختیم
🌸 نه می دونستیم کی هست ؟!
🌸 نه می دونستیم چکاره است ؟!
🌸 نه از رفت و آمدنش خبر داشتیم ؟!
🌸 نه از اهدافش ، نه از کاراش ،
🌸 نه از عقاید و تفکراتش و...
🌸 تا اینکه یه روز ، خونه خواهرم بودم
🌸 که حرف از دختر پوشیه پوش شد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
📚 نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌸 اگر آنگونه که حضرت زهرا علیهاالسلام ،
🌸 زندگی می کردند
🌸 و اگر آنگونه که حضرت زهرا ،
🌸 به زنان مسلمان سفارش کردند ،
🌸 رفتار کنیم ؛
🌸 هم معنویت و آرامش در زندگی ،
🌸 بهتر و بیشتر می شود ،
🌸 هم آمار طلاق ها و جدایی کم می شود ،
🌸 و هم شیرینی و نشاط زندگی خانوادگی ،
🌸 فراتر از تصوّر خواهد شد .
💟 @ghairat