😁 طنز با غیرت 😁
🌸 آقای باغیرت ، نصف شب ، رفته بود در خونه فقرا رو بزنه که مثلا جلوی درشون ، براشون غذا بذاره و فرار کنه 😍 که مثلا ناشناس بمونه
🌸 ناگهان ، در یکی از شبها ، در حال دویدن و فرار دیدمش ؛ رفتم دنبالش و گفتم :
🍎 چی شده باغیرت ؟
🍎 چرا داری فرار می کنی ؟
🌸 گفت : هر شب ، غذا میذاشتم پشت در ، بعد در و میزدم و فرار می کردم .
🌸 اما چون امشب غذا نداشتم ،
🌸 فقط در رو میزنم و فرار میکنم 😅
🌸 خدایا بضاعتم همین بود قبول کن ازم 🙈😂
@ghairat
🌷 در هنگام جر و بحث و دعوا ،
🌷 در انتخاب کلمات و عبارات دقت کنید .
🌷 استفاده نابجا و نادرست از یک واژه ،
🌷 می تواند یک اختلاف ساده و کوچک را ،
🌷 به یک دعوای آتشی و کثیف تبدیل کند .
🌷 بنابراین ؛ تمیز و پاکیزه دعوا کنید .
🌷 و تا حد امکان ، شفاف و روشن باشید .
🌷 و بدون برچسب زدن به یکدیگر ،
🌷 و بدون به زبان آوردن عبارات آزاردهنده ،
🌷 اصل موضوع را بگویید ؛
🌷 تا رابطه ای ، سالم و زیبا داشته باشید .
@ghairat
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت سیزدهم 🌟
💞 آقا احمد ، خیلی بیشتر از من ،
💞 به مادرم محبت می کند .
💞 مادرم را ،
💞 مثل مادر خودش دوست داشت .
💞 بعضی وقتها ، احمد و مامانم ،
💞 مثل بچه ها با همدیگر ،
💞 شوخی و بازی می کردند .
💞 و خانه کوچک ما را ، غرق خنده میکردند .
💞 تصمیم گرفتم مثل احمد و فاطمه شوم
💞 و از کارهایشان ، الگو بگیرم .
💞 و کاری که دوست دارند ، انجام دهم .
💞 به تدریج چادری شدم .
💞 صفات بد و زشت بچگی هایم را ترک کردم
💞 و سعی کردم باحیا و عفت باشم .
💞 در حوزه علمیه هم ، خیلی چیزها یاد گرفتم
💞 علم دین و اخلاق و اعتقادات را آموختم .
💞 و جواب خیلی از سوالاتم را ،
💞 در آنجا پیدا کردم .
💞 همیشه برایم سوال بود
💞 که چرا باید حجاب داشته باشم ؟
💞 چرا علم از ثروت بهتر است ؟
💞 چرا به دنیا آمدیم و قرار است کجا برویم ؟
💞 چرا بلا و سختی و گرفتاری ، هست ؟
💞 خدا کیست ؟ چیست ؟ کجاست ؟
💞 چطوری با خدا حرف بزنم ؟
💞 جانشین خدا در زمین کیست ؟
💞 و هزاران سوال دیگر ...
💞 چندین بار از آقا احمد پرسیدم
💞 که چرا گفتید باید به حوزه بروم
💞 اما هر بار طفره می رفت
💞 و بحث و موضوع را ، عوض می کرد .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
🌷 برای دعواهایتان ، بهانه نتراشید 🌷
🔥 وجود بچه ، کارهای خانه ، مشکلات کار ،
🔥 گرانی ، گرمازدگی ، ترافیک و ... ،
🔥 چیزهایی نیستند که بخواهید
🔥 دعوا و جر و بحثهایتان را ،
🔥 گردن آنها بیندازید .
🔥 اگر برای عذر خواهی تان ،
🔥 از کلمات «اما» و «ولی» استفاده کنید
🔥 این دیگر عذرخواهی نخواهد بود .
🔥 بلکه بهانه تراشی است .
@ghairat
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت چهاردهم 🌟
💞 بعد از پنج سال ،
💞 خدا به ما دوتا بچه زیبا و سالم داد .
💞 و به فاطمه نیز ، یک دختر دیگر عطا کرد .
💞 تصمیم گرفتم ،
💞 همانطور که فاطمه ، دست مرا گرفت
💞 تا پر و بال بگیرم و پرواز کنم .
💞 من هم مصمم شدم
💞 تا دست دخترانی مثل خودم را بگیرم
💞 و به یاری خدا ، هدایت کنم .
💞 برای شروع ،
💞 با مشورت و رضایت احمد و فاطمه ،
💞 و با تمام مشغله هایم ،
💞 و با عنایت خداوند ،
💞 توانستم یک موسسه فرهنگی بزنم .
💞 آن هم فقط برای زنان و دختران .
💞 از آن جایی که فهمیدم
💞 مشکل دخترهای بی حجاب و منحرف ،
💞 بیکاری ، کمبود محبت ، فقر ، محیط کار ناسالم ، نداشتن علم به دین وحجاب و.... است .
💞 بخاطر همین در موسسه ،
💞 از آن مدل دخترها ،
💞 دعوت به کار می کردیم .
💞 و بدون اینکه آنها را مجبور به حجاب بکنیم
💞 برای آنها محیط امن و سالم ،
💞 برای فعالیت های اجتماعی و فرهنگی ،
💞 آماده کردیم .
💞 هر روز علاوه بر کار ،
👈 برایشان کلاس اخلاق می گذاشتیم .
💞 یعنی هم کار می کردند
👈 و هم چیزهایی از دین و اخلاق می آموختند
💞 شکرخدا نتیجه خوبی گرفتیم .
💞 اکثر دخترها ، باحجاب شدند .
💞 و حتی عاشق حجاب و چادر شدند
💞 احمد آقا نیز ، برای مسئله ازدواجشان ،
💞 دوستانش را به آنها ، معرفی می کرد .
💞 بعداز مدتی ، یک مرد پولداری ،
💞 به نام صالحی پیدا شد .
💞 وقتی فهمید ما چه کار بزرگی انجام می دهیم
💞 تمام هزینه های موسسه
💞 و حتی ازدواج دختران را تقبل کرد .
💞 و نام این کارش را ، نذر فرهنگی گذاشت .
💞 من و فاطمه هم مثل دو خواهر ،
💞 کار و زندگی می کردیم .
💞 من هیچ وقت ،
💞 محبتهای فاطمه را فراموش نمی کنم .
💞 و نمیتوانم جبران کنم .
💞 چون فاطمه خانم ،
💞 همه هستی خودش را به من داد .
💞 یعنی احمدش را به من داد .
💞 فقط میتوانم بگم :
🌹 فاطمه عزیزم ، دوستت دارم
🌹 و تا آخر عمر کنیزتم .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ألا بذکرالله تطمئن القلوب
🇮🇷 تنها با یاد خدا ، دلها آرامش می یابد .
سخنان استاد قرائتی درمورد آرامش
@ghairat
#استاد_قرائتی
🍎 دوستان زیادی در مورد واقعی یا تخیلی بودن داستان نیلوفر پرسیدند
🍎 و گویا نمی توانند تا آخر داستان صبر کنند
🍎 به خاطر همین
🍎 الآن به عرضتون برسونم
🍎 که این داستان کاملا واقعی است
🍎 و در سالهای بین ۷۶ تا ۸۴ اتفاق افتاده است .
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت پانزدهم 🌟
💞 در موسسه ، مشغول کار بودم
💞 که ناگهان ، از بیمارستان به من تلفن زدند .
💞 خودم را به سرعت به بیمارستان رساندم .
💞 فاطمه و بچه هایش تصادف کرده بودند .
💞 فاطمه در کما بود
💞 یکی از بچه های فاطمه ، غرق در خون بود
💞 و به سرعت او را به طرف اتاق عمل بردند .
💞 بچه دوم فاطمه نیز ، در راه جان سپرد .
💞 جنازه دختربچهی بیچاره را بغل کردم
💞 و زار و زار گریه کردم .
💞 ناگهان احمد وارد اتاق شد .
💞 معصومانه به من نگاه کرد
💞 چشمانش پر از بُهت و ترس و غریبی بود .
💞 یک نگاهی به فاطمه کرد
💞و یک نگاهی به جنازه دخترش .
💞 آرام به طرف ما آمد .
💞 اشکهای مردانه اش ، آرام و باحیا ،
💞 از چشمانش سرازیر شد .
💞 دخترش را بغل کرد .
💞 بُغضش ترکید و هق هق گریه کرد .
💞 از دست دادن بچه ای که
💞 سالها برایش زحمت کشیدی
💞 و او را در آغوش گرفتی و بوسیدی
💞 و با او زندگی کردی
💞 خیلی سخته خیلی ...
💞 فاطمه با ماشینش ،
💞 به مدرسه بچه هایش رفته بود .
💞 تا آنها را به خانه بیاورد .
💞 که با یک ماشین سنگین تصادف کردند .
💞 راننده ماشین خیلی ترسیده بود
💞 اما مرد بود و فرار نکرد .
💞 ایستاد و ماشین گرفت .
💞 و فاطمه و بچه هایش را ،
💞 به نزدیکترین بیمارستان فرستاد .
💞 چند روز بعد ، پسر فاطمه خوب شد .
💞 فاطمه نیز ، از کما بیرون آمد
💞 ولی نتوانست پاهایش را تکان دهد .
💞 دکترش می گفت :
👨🔬 ممکن است تا آخر عمر فلج شود
👨🔬 و دیگر نتواند پاهایش را تکان دهد .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
🇮🇷 اگر بابت اتفاقی که در محل کارتان افتاده
🇮🇷 ناراحت و عصبانی هستید
🇮🇷 بگذارید همسرتان را هم این را بداند
🇮🇷 نه اینکه از آن ،
🇮🇷 بعنوان بهانهای برای دعوا استفاده کنید
@ghairat
🕋 آدمهایی که اهل بهانه تراشی هستند ؛
🕋 معمولاً مسئولیت پذیر نیستند .
🕋 اگر کار اشتباهی کردید
🕋 اگر ناخواسته ، حرفی زدید
🕋 یا مرتکب گناهی شدید
🕋 یا قلب همسرتان را به درد آوردید
🕋 یا به خانواده اش ، توهین کردید
🕋 و...
🕋 با صراحت ، عذرخواهی کرده
🕋 و ابراز پشیمانی کنید
🕋 تا آتش دعوا و اختلافات ،
🕋 خاموش گردد .
💟 @ghairat
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت شانزدهم 🌟
💞 برای فاطمه ،
💞 تصادف و مرگ دخترش و فلج شدنش ،
💞 خیلی سخت و دردناک بود .
💞 هر روز و شب ،
💞 با عکس دخترش حرف می زد .
💞 کارش ، گریه و غم و غصه بود .
💞 به خاطر همین تا چند روز ،
💞 عصبی و پرخاشگر شده بود .
💞 گاهی که از خواب بیدار می شد ؛
💞 یادش می رفت که دخترش فوت کرده .
💞 به خاطر همین اول دخترش را صدا می زد .
💞 اما وقتی یادش می آمد که دخترش ،
💞 مرده و دیگر در خانه نیست ؛
💞 مثل دیوانه ها ، خودش را می زد
💞 و زار و زار گریه می کرد .
💞 من هم کار موسسه را رها کردم .
💞 و به دست شاگردهایم سپردم .
💞 بچه هایم را نیز پیش مادرم می گذاشتم
💞 و خودم در خدمت فاطمه و بچه هایش ،
💞 در خانه آنها می ماندم .
💞 هم مراقب فاطمه و بچه هایش بودم
💞 هم به فاطمه دلداری می دادم .
💞 از صبح تا شب ،
💞 مواظب فاطمه و بچه ها و خانه اش بودم
💞 خانه فاطمه را تمیز می کردم .
💞 غذا می پختم
💞 به درسهای پسرش رسیدگی می کردم .
💞 بچه کوچکش را ، حمام می کردم
💞 پوشاک و شیرش می دادم
💞 تا وقتی که احمد آقا ، از سر کار می آمد
💞 همه خانه را مثل دسته گل می کردم .
💞 قبل از آمدن احمد نیز ،
💞 فاطمه را برایش آرایش می کردم
💞 و زیباترین لباسهایش را ، تنش می کردم .
💞 بچه های فاطمه برای من ،
💞 از بچه های خودم ، عزیزتر بودند .
💞 و خود فاطمه نیز ، از خواهر و مادرم ،
💞 عزیزتر و دوست داشتنی تر بودند .
💞 فاطمه در کنار من ، خیلی آرام می شد .
💞 گاهی بغلم می کرد و گریه می کرد
💞 گاهی نیز سر به شانه هایم می گذاشت
💞 و بغض می کرد .
💞 تا آرام آرام ، بهتر شد .
💞 و با ویلچر به کار خانه مشغول می گشت .
💞 یک روز که به خانه او آمدم ، به من گفت :
🌹 نیلوفر جان عزیزم !
🌹 به خاطر من خیلی تو زحمت افتادی
🌹 تو برو به بچه هات برس
🌹 یه سری هم به موسسه بزن
💞 وقتی او را روی ویلچر دیدم
💞 بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
💞 و با صدای گرفته گفتم :
🌸 فاطمه جان ! الهی قربونت برم
🌸 ای کاش این بلا سر من می اومد
💞 فاطمه به طرف من آمد
💞 مرا بغل کرد و گفت :
🌹 این حرفو نزن ، خدا نکنه
🌹 انشالله برای هیچ کسی ، اتفاق نیفته .
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
🇮🇷 با موهای همسرتان بازی کنید .
🇮🇷 مردهایی که
🇮🇷 با موهای همسرشان بازی می کنند
🇮🇷 در به اوج رساندن زن ،
🇮🇷 بسیار موفق تر هستند .
💟 @ghairat
هدایت شده از تبلیغات ارزان پوشیه پوش
🎥 فیلم و کارتون های کم حجم
📺 @amoomolla
🎁 داستان ، شعر ، معما ، مسابقه
🎁 آموزش انگلیسی با تلفظ
🎁 آموزش عربی و...
👈 در کانال تربیت کودک
📺 @amoomolla
🇮🇷 جملات عاشقانه ای که ،
🇮🇷 بیشتر زوج ها به هم می گویند ؛
🇮🇷 شاید در حد دوستت دارم
🇮🇷 و ابراز دلتنگی می باشد ؛
🇮🇷 اما پس از مدتی همین دو جمله عاشقانه ،
🇮🇷 کهنه و قدیمی می شوند ؛
🇮🇷 و قدرت و مفهوم خود را ،
🇮🇷 از دست می دهند ؛
🇮🇷 و برای همسرمان نیز ،
🇮🇷 دیگر کارساز نخواهند بود .
🇮🇷 پس بهتر است
🇮🇷 کمی فراتر از این دو جمله عاشقانه
🇮🇷 بلد باشیم ؛
🇮🇷 تا در مواقع لازم ، از آنها استفاده کنیم ؛
💟 @ghairat
💞 #جملات_عاشقانه
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت هفدهم 🌟
💞 به اصرار فاطمه ،
💞 به کار موسسه برگشتم .
💞 کارمون خیلی خوب بود .
💞 خیلی از دخترها را با فرهنگ کردیم
💞 به آنها شغل و حرفه و تخصص دادیم
💞 اخلاق و همسرداری و آداب معاشرت و... را
💞 به آنها آموختیم .
💞 مقدمات ازدواجشان را مهیا کردیم .
💞 به خاطر این کارها ،
💞 آمار فساد و فحشا در محله ما ،
💞 به طرز عجیبی پایین آمد .
💞 ناگهان نامه ای از یک آقای ناشناس ،
💞 به دستم رسید .
💞 که در آن نامه نوشته بودند :
♨️ اگر بیش از این ،
♨️ مزاحم آزادی زنان شوید ،
♨️ شما را به دادگاه می کشانیم .
💞 من هرچه با خودم فکر کردم
💞 که مزاحم کدام آزادی شدم ،
💞 به خاطرم چیزی نرسید .
💞 موضوع را با احمد و فاطمه ،
💞 در میان گذاشتم .
💞 گفتند : شاید شوخی باشد ، جدی نگیر
💞 بعد از چند روز ؛
💞 نامه دیگری آمد که در آن نوشته بود :
♨️ اگر تا آخر این ماه ،
♨️ موسسه مزخرفتون رو نبندین ،
♨️ شمارو از هستی ساقط می کنیم ؛
♨️ و همچنین آبروتونو می بریم .
💞 باز هم قضیه را به احمد و فاطمه گفتم
💞 همگی خیلی ناراحت شدیم .
💞 هر چه فکر کردم
💞 که این کار چه کسی می تواند باشد
💞 یا اینکه چه کسی با من دشمنی دارد ،
💞 آخر چیزی یادم نیامد .
💞 هر چه به آخر ماه ،
💞 نزدیکتر می شدیم ؛
💞 ترس و دلهره و وحشتم ،
💞 زیادتر و زیادتر می شد .
💞 شبها خوابم نمی برد .
💞 روزها ، چشمانم به ساعت بود .
💞 تا اینکه احمد گفت :
🌹 نگران این تهدیدها نباش خانمی
🌹 شما کارتو ادامه بده
🌹 توکلت به خدا
💞 ماه تمام شد و هیچ اتفاقی نیفتاد
💞 فردای آن روز ، به موسسه رفتم
💞 نصف دخترها ، سر کار نیامدند
💞 و آنهایی هم که آمدند ؛
💞 مدام در حال پچ پچ کردن ،
💞 و یا در حال بازی کردن با گوشی بودند
💞 یکی از آنها که اسمش نازنین بود ؛
💞 آمد سمتم و گفت :
🌹 نیلوفر خانم میدونین چی شده ؟!
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
🌸 در دعواهای زن و شوهری ،
🌸 بزرگترها باید پاپیش بگذارند
🌸 و مشکلات زوجین را حل و فصل نمایند
🌸 البته بدون نگاه تبعیض آمیز ،
🌸 و بدون تعصبات جاهلی .
🌸 داماد را پسر خود ،
🌸 و عروس را دختر خود ببینند .
🌸 و سخنان هر دو را باید بشنوند ؛
🌸 و یک طرفه قضاوت نکنند .
💟 @ghairat
💞 #دادگاه_خانوادگی #محکمه_خانوادگی
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت هجدهم 🌟
💞 گفتم : چی شده ؟
💞 نازنین گفت :
🌹 اینترنت پر شده
🌹 از فیلم و عکس شما و موسسه
💞 با گوشی نازنین ، فیلم را نگاه کردم
💞 چشمانم پر از اشک شده بود .
💞 به احمد زنگ زدم و با گریه گفتم :
🌟 احمد فیلمو دیدی ؟!
💞 احمد با همان آرامش گفت :
🌹 آره عزیزم دیدم
🌹 خودتو ناراحت نکن
🌹 توی خونه با هم صحبت می کنیم
💞 گوشی را که قطع کردم .
💞 فاطمه سوار بر ویلچر ، وارد شد .
💞 هم از دیدنش تعجب کردم
💞 هم از شدت ترس و ناراحتی ،
💞 بغلش کردم و گریه کردم .
💞 او هم تعجب کرد و گفت :
🌹 چی شده نیلوفر
🌹 حالت خوبه عزیزم ؟!
💞 گفتم :
☀️ فاطمه ، آبروم رفت
☀️ یه فیلمی از من تو فضای مجازی پخش شده
☀️ که توی اون فیلم ،
☀️ عکس و فیلمای مجردیم رو گذاشتن ،
☀️ کارای زشت قبلمو ، بی حجابی مو ،
☀️ تازه از موسسه هم گذاشتن
☀️ توی فضای مجازی پخش شده
☀️ که ما تو این موسسه ،
☀️ از دخترای مردم ،
☀️ سواستفاده جنسی می کنیم
☀️ بعضی از دخترا به خاطر همین ،
☀️ امروز نیومدن موسسه ...
💞 فاطمه با مهربانی گفت :
🌹 اشکال نداره نیلوفر ،
🌹 صبر کن تا ببینیم احمدآقا چی میگه .
💞 بعد از نماز ظهر ،
💞 با احمد رفتیم خدمت امام جمعه شهر .
💞 ایشون فرمودند :
🇮🇷 بعضیا انگار با فعالیت های شما مخالفن
🇮🇷 انگار از سربه راه شدن زنان و دختران ، می ترسن
🇮🇷 انگار منافعشون ،
🇮🇷 در هرزگی و ابتذال زنان و ناموس ماست .
🇮🇷 اونا متاسفانه آزادی دختران رو ،
🇮🇷 به معنی عریان بودن و خودفروشی و ...میدونن
🇮🇷 و هر چی فکر می کنم
🇮🇷 توی این مملکت ،
🇮🇷 تنها حزب اصلاح طلب هستن
🇮🇷 که چنین اعتقاد زشتی دارن
🇮🇷 اگه اشتباه نکنم
🇮🇷 اونی که شمارو تهدید کرده ،
🇮🇷 هم اصلاح طلب بوده
🇮🇷 و هم مسئولیت اجرایی داره .
🇮🇷 اگر واقعا اونا تهدید کردن ،
🇮🇷 مطمئن باشید عملیش میکنن
🇮🇷 خصوصا در این زمان ،
🇮🇷 که هم دولت ( سید محمد خاتمی )
🇮🇷 و هم مجلس ( ششم ) ،
🇮🇷 دست همین جماعته ...
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
🍊 تفاوت محکمه خانوادگی
🍊 با دادگاه های قضایی و جنایی
🍊 در رفع اختلافات زن و شوهر ( ۱ ) :
🌟 محیط خانواده ،
🌟چون کانون احساسات و عواطف است
🌟 طبعاً با مقیاس محبت ،
🌟 و از طریق عاطفی ،
🌟 اختلافات را حل می کند .
🌟 بر خلاف دادگاه های جنایی ،
🌟 که مقیاسش ،
👈 قانون خشک و مقررات بی روح است .
@ghairat
#دادگاه_خانوادگی #محکمه_خانوادگی
🌸 یکی از عوامل آرامش برای زنان ،
👈 کاهش درد زایمان است .
🌸 و یکی از عوامل کاهش درد زایمان ،
👈 شنیدن آوای قرآن است .
🌸 شنیدن صوت قران ،
🌸 خصوصا در چهار ساعت ابتدای زایمان ،
👈 از شدت درد میکاهد .
🌸 براساس روایات و احادیث ائمه علیهم السلام
🌸 و به نقل از بزرگان دین اسلام ،
🌸 جهت کاهش دردهای زایمانی ،
🌸 ادعیه و دستورالعمل های خاص و متفاوتی ،
🌸 ازجمله تکرار آیه ۳۵ از سوره آل عمران
🌸 یا قرائت سوره های مریم و انشقاق
👈 در طول مدت زایمان ، توصیه شده است .
💟 @ghairat
#عوامل_کاهش_درد_زایمان
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت نوزدهم 🌟
💞 احمد گفت :
🍎 خب حاج آقا حالا تکلیف ما چیه ؟
🕌 امام جمعه گفتند :
🇮🇷 متاسفانه اصلاح طلبا ،
🇮🇷 به جز منافع و مصالح خودشون
🇮🇷 دیگه به هیچ چیزی اعتقاد ندارن
🇮🇷 و در هر زمانی به مقتضای همون زمان ،
🇮🇷 رنگ عوض می کنن
🇮🇷 زمان انقلاب ، یه جوری بودن
🇮🇷 زمان جنگ یه جور دیگه
🇮🇷 الآن هم اینجوری
🇮🇷 اگه یادتون باشه ،
🇮🇷 همین آقای خاتمی ،
🇮🇷 با شعار آزادی و ترویج ماهواره ،
🇮🇷 توانست از مردم رأی بگیره
🇮🇷 اونا متاسفانه مردم رو ،
🇮🇷 با آزادی و ماهواره و فساد جنسی
🇮🇷 و روابط نامشروع و... مشغول می کنن
🇮🇷 تا خودشون راحت تر به دزدی و اختلاس
🇮🇷 و رانت خواری و قاچاق و... برسن
🇮🇷 از نظر اونا
🇮🇷 زنان باید عریان و بی ححاب باشن
🇮🇷 تا بتونن مردهارو به خودشون مشغول کنن
🇮🇷 اما کاری که شما می کنید
🇮🇷 دقیقا برخلاف اراده اوناست .
🇮🇷 چون شما زنان رو ،
🇮🇷 با حجاب و بافهم و شعور ،
👈 تربیت می کنید
🇮🇷 و به عنوان یک انسان ،
🇮🇷 اونارو تحویل جامعه میدین
👈 نه به عنوان یک ابزار جنسی
👈 و نه وسیله ای برای شهوترانی
🇮🇷 خوب جامعه ای که چنین زنانی داشته باشه
🇮🇷 پاکی و غیرت در آقایون اون جامعه نیز ،
🇮🇷 بیشتر میشه
🇮🇷 و چنین آقایونی ، سعی می کنن
🇮🇷 بیشتر حواسشون به مسئولین و عملکردشون باشه
🇮🇷 و این امر سبب میشه
👈 تا آزادی از دولت گرفته بشه
🇮🇷 چون خودشونو ،
👈 زیر ذره بین مردم می بینن
🇮🇷 و در چنین شرایطی ،
👈 دزدی و اختلاس و رانت خواری و... کم میشه
🇮🇷 و از اون طرف ،
🇮🇷 عدالت و ارزونی و پاکی و ازدواج و...
👈 فراوون میشه
💞 گفتم : حاج آقا ،
💞 حالا ما چکار کنیم ؟!
🇮🇷 گفت : جهاد ،
🇮🇷 این کار شما ،
👈 از جهاد هشت سال دفاع مقدس بالاتره
🇮🇷 چون در اونجا ، دشمن معلومه
💞 اما اینجا ، با منافقین دارید می جنگید
💞 با کسانی می جنگید
👈 که دم از دین می زنن
👈 ولی برعلیه دین ، فعالیت می کنن
🇮🇷 کسایی که دین ، لقلقه زبانشونه
🇮🇷 تا بوسیله دین به نون و نوایی برسن
🇮🇷 شما در این راه استقامت کنید
🇮🇷 و موسسه رو تعطیل نکنید
🇮🇷 و اگر در این راه ، کشته شدید
👈 یقینا شهید هستید...
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
هدایت شده از صدای ایران | VOI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدرضا پهلوی: زنان حتی لیاقت آشپز خوب شدن هم ندارند!
🇮🇷 @voinews
🕌 یکی از عوامل امنیت و آرامش در جامعه ،
👈 داشتن اعتقاد قلبی به اهل بیت است .
🕌 امسال در مراسم اربعین در عراق ،
🕌 با وجود کرونا ،
🕌 بیش از ۱۴ میلیون زائر ،
🕌 در شهرهای کربلا و نجف ، حضور داشتند
🕌 پیش از برگزاری مراسم اربعین امسال ،
🕌 بسیاری از رسانهها با ایجاد موج وحشت
🕌 به مردم دروغ گفتند که پس از اربعین ،
🕌 وضعیت کرونا در کربلا ،
🕌 غیرقابل کنترل و فاجعه بار خواهد بود
🕌 اما پس از گذشت بیش از ۱۰ روز از اربعین
🕌 گزارشات میدانی ، بیمارستانی ،
🕌 و حتی وزارت بهداشت عراق ،
🕌 خلاف ادعا و پیشبینیهای رسانهها
🕌 چه داخلی و چه خارجی را نشان میدهد
🕌 و تعداد فوتیهای بیماران مبتلا به کرونا
🕌 در کربلا ، " صفر "
🕌 و در شهر نجف ، فقط "یک" نفر می باشد
@ghairat
#آرامش #عوامل_آرامش #امام_حسین #کربلا #اربعین
🌸 داستان عاشقانه نیلوفر 🌸
🌟 قسمت بیستم 🌟
💞 احمد گفت :
🌹 نیلوفر جان ، خانومم
🌹 الهی قربونت برم
🌹 شما راه سختی در پیش داری
🌹 راهی که پر از تهدید و ترس و وحشته
🌹 اگر موسسه رو ببندی ،
🌹 کاملا بهت حق میدم
🌹 ولی اگر ادامه بدی ،
🌹 همه جوره کنارتم .
🌟 گفتم : احمد جان ، ادامه میدم
💞 احمد لبخندی زد و رفت
💞 من و فاطمه نیز ،
💞 با دخترای موسسه جلسه گذاشتیم
💞 همه ماجرا را برایشان توضیح دادیم
💞 و گفتیم که ممکن است
💞 در این راه کشته شوند
💞 یا آبرویشان برود
💞 و از آنها خواستیم تا فکرهایشان را بکنند
💞 و اگر خواستند بمانند ، مانعی نیست
💞 دخترها همه تصمیم گرفتند که بمانند
💞 حتی آن دخترانی که رفتند ،
💞 دوباره برگشتند .
💞 فعالیت هایمان را ادامه دادیم
💞 احمد نیز پیگیر آن نامه های تهدید آمیز شد
💞 با چند طلبه و روحانی و بسیجی ،
💞 به سمت کلانتری و دادگاه و نماینده مجلس
💞 و به طرف فرماندار و استاندار و... می رفتند
💞 تا اینکه نامه سوم به دستم رسید
💞 که در آن نوشته بودند :
♨️ اولا به شوهرت بگو دنبال ما نگرده
♨️ دوما موسسه رو تعطیل کن
♨️ تا کسی کشته نشه
💞 فورا به احمد اطلاع دادم
💞 اما احمد به جای ترس ،
💞 بیشتر مصمم شد تا آنها را پیدا کند
💞 فردای آن روز ،
💞 ناگهان آقا احمد مفقود شد
💞 تا دو روز ، هیچ خبری از او نداشتیم
💞 تلفن همراهش هم خاموش بود .
💞 روز سوم از کلانتری به من خبر دادند
💞 که ماشین احمد ، منفجر شده ...
🌷 ادامه دارد ... 🌷
💟 @ghairat
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🌸 خداوند متعال ، بر شيعيان ما ،
🌸 استفاده از هر چيز مست کننده را ،
🌸 حرام ⛔️ نموده است ؛
🌸 و در برابر آن ،
🌸 ازدواج موقت را ،
🌸 حلال دانسته است .
🌷 امام سجاد عليه السّلام 🌷
📖 معانی الاخبار ، ص ۳۱۶
💟 @ghairat