eitaa logo
غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
3.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
19 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee محتوای تربیت کودک @amoomolla چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher داستان و رمان @dastan_o_roman تبلیغ ارزان @tabligh_amoo آدمین و مسئول تبلیغ و تبادل @dezfoool
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮 جالب است که بدانید 🔮 مقایسه شوهر شما ، با پدرش ، 🔮 برای شوهرتان ، بسبار آزار دهنده است . 🔮 در میان همه اعضای خانواده همسرتان ، 🔮 شوهرتان از اینکه با پدرش مقایسه شود ، 🔮 بیشتر از هر چیزی نفرت دارد . 🔮 درست است که روانشناسان می‌گویند : 🌹 پسرها تا اندازه زیادی ، 🌹 شبیه پدرشان هستند . 🌹 و حتی اشتباهات پدر خود را ، 🌹 در زندگی خود تکرار می‌کنند . 🔮 اما کمتر پسری یافت می شود 🔮 که حاضر به پذیرفتن این واقعیت باشد . 🔮 آنها دوست دارند همیشه ، 🔮 یک سر و گردن از پدر خود جلوتر باشند 🔮 و هیچ‌ وقت نمی‌ پذیرند 🔮 که اشتباهات پدرشان ، 🔮 که از کودکی آنها را ، آزار می‌داده را ، 🔮 بعدها در زندگی خود تکرار ‌کنند . @ghairat
⚜ شوهرخواهرم این کار رو خوب بلده ⚜ از برادرم یاد بگیر ⚜ ببین پسر عمو یا پسرداییت چکار می‌کنه ⚜ کاش مثل برادرت بودی و... 🛡 گفتن این جملات به همسرتان ، 🛡 این پیام را به او می‌رساند 👈 که تو بی‌ عُرزه هستی ! 🛡 و این کار موجب می شود 🛡 تا همسرتان از شما متنفر شود 🛡و همچنین رابطه اش با مردانی که ، 🛡 با آنها مقایسه شده ، ویران گردد . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت چهاردهم 🌸 🌟 ریسا به علی گفت : ☘ عزیزم ! این دوست منه ، ☘ همونیه که ازش تعریف می کردم 🍎 علی گفت : ماشا خانم ؟! ☘ ریسا گفت : ☘ بله عزیزم ، این همون ماشاست 🌟 ماشا ، آرام و با احترام ، 🌟 از جا برخاست و به علی سلام کرد . 🍎 علی گفت : 🍎 سلام ماشا خانم 🍎 خیلی خوش اومدید 🍎 ریسا خیلی از شما تعریف می کرد 🍎 خوشحالم که از نزدیک ، 🍎 شما رو زیارت می کنم . 🌹 ماشا گفت : 🌹 ریسا به من لطف دارند ☘ ریسا گفت : ☘ لطفا بشینید ، خسته نشین 🌟 ماشا گفت : 🌹 نه دیگه خواهر ، من باید برم ☘ ریسا گفت : چی داری میگی ؟! ☘ اگه بری ، آقا علی منو می کشه ☘ انشالله امشب ، شام پیش مایی 🌟 علی گفت : 🍎 بله خواهر من 🍎 لطفا امشب ، شام رو پیش ما بمونید 🌟 ماشا تبسمی کرد و گفت : 🌹 چشم می مونم ، ممنون 🌟 علی ، بعد از دیدن ماشا در خانه خود ، 🌟تصمیم گرفت 🌟 که یکی از دوستانش به نام حسن را ، 🌟 با ماشا آشنا کند ؛ 🌟 به خاطر همین ، به حسن زنگ زد 🌟 و او را به شام دعوت کرد . 🌟 تا به این بهانه ، 🌟 این دو ، همدیگر را ببینند . 🌟 و شاید بپسندند . 🌟 سپس علی به ریسا گفت : 🍎 خانمم ! یه مهمون دیگه هم داریم 🍎 انشالله قراره آقا حسن هم بیان سمتمون 🌟 حسن آمد ؛ ماشا را هم دید . 🌟 و از مهمانی ، چند روز گذشت ؛ 🌟 ولی حسن ، هیچ حرفی از ماشا نزد . 🌟 علی به محل کار حسن رفت . 🌟 و نظرش را در مورد ماشا پرسید . 🌟 حسن گفت : 🇮🇷 ماشا دختر خوبی هست 🇮🇷 با حجاب هم هست 🇮🇷 ولی من نمی خوام با یه خارجی ازدواج کنم 🇮🇷 من فقط با دختر ایرانی ازدواج می کنم 🌟 علی گفت : 🍎 تصمیم شما جدیّه برادر !؟ 🌟 حسن گفت : 🇮🇷 بله داداش ، من کاملا جدی ام . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🌸 اگر نمی‌خواهید رابطه همسرتان را ، 🌸 با مردهای اطرافتان ویران کنید 🌸 و او را نسبت به احترامی که 🌸 برای مردهای دیگر قائلید ، حساس کنید ، 🌸 پس هرگز از او نخواهید 🌸 که از یکی از مردهای فامیل‌ ، 🌸 چیزی را یاد بگیرد 🌸 یا از رفتارهای‌ شان الگوبرداری کند . 💟 @ghairat
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜ ولادت با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام را به شما دوستان و همراهان گرامی ، تبریک عرض می کنیم . ⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷 از اختلافات و تفاوت‌های شما و همسرتان ، 🇮🇷 می توانید با هنرمندی تمام ، 🇮🇷 به عنوان یک فرصت برای نزدیک شدن به هم ، 🇮🇷 استفاده کنید ؛ 🇮🇷 نه به عنوان سلاحی برای جنگیدن با هم . 💟 @ghairat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍎 از پیامدهای روابط آزاد دختر و پسر ، 👈 عدم اعتماد به جنس مخالف است . 🍎 دختر و پسر ، به خاطر این بی اعتمادی ، 🍎 یا ازدواج نمی کنند 🍎 و یا اگر ازدواج کنند 🍎 در زندگی مشترک ، دچار مشکل می شوند 💟 @ghairat
🇮🇷 هر دختر و پسری یا هر زن و مردی 🇮🇷 تفاوت‌های جسمی و روانی زیادی دارند 🇮🇷 و زمانی که زندگی مشترک را آغاز کنند 🇮🇷 هر کدام از طرفین مسئولند 🇮🇷 تا تفاوت‌های فرد مقابل را بشناسند 🇮🇷 زوجین می‌توانند با تفاوت‌ها کنار بیایند 🇮🇷 و میان اعتقاداتشان موازنه ایجاد کنند . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت پانزدهم 🌸 🌟 پس انداز ماشا ، رو به اتمام بود . 🌟 به این فکر افتاد که به دنبال کار برود . 🌟 اما هرجا می رفت ، 🌟 موقعیت شغلی آنها جوری بود ، 🌟 که اجازه نمی دادند او با حجاب باشد 🌟 پیشنهادهایی هم از گروه های موسیقی داشت 🌟 ولی باز قبول نمی کرد . 🌟 به محله مسلمانان رفت . 🌟 و سراغ مسجد را گرفت . 🌟 هنگام نماز مغرب و عشا ، 🌟 وارد مسجد شد . 🌟 پس از نماز ، با خدا ، درد دل کرد 🌟 و به دعا و مناجات پرداخت . 🌟 پس از دعا و مناجات ، 👈 با امام جماعت مسجد ملاقات کرد . 🌟 و از ایشان ، کسب تکلیف نمود . 🌟 حاج آقا ، با دوستانش تماس گرفت . 🌟 و به کمک آنان ، 🌟 کاری در شرکت صنایع مواد غذایی ، 🌟 برای ماشا پیدا کردند . 🌟 و چون کار آنان با بهداشت بود ، 🌟 مجبور بود لباس سرتاسری بپوشد . 🌟 به طوری که فقط چشمهای او پیدا بود . 🌟 ماشا ، از انتخاب این شغل خوشحال بود 🌟 و از اینکه با حجاب کامل می تواند کار کند 🌟 خیلی شاد و راضی بود . 🌟 روزها ، در شرکت کار می کرد 🌟 و شبها ، علاوه بر عبادت ، 🌟 به درس و تحقیق و مطالعه می پرداخت 🌟 و هر روز نزد امام جماعت مسجد رفته ، 🌟 و خواهش می کرد تا کتاب های اسلامی ، 🌟 به او معرفی کند . 🌟 ماشا ، خانه ای کنار مسجد ، 🌟 برای خود اجاره کرد . 🌟 و هر شب نمازهای مغرب خود را ، 🌟 در مسجد به جماعت می خواند . 🌟 بعد از نماز نیز ، از کتابخانه مسجد ، 🌟 کتاب هایی را که حاجی معرفی می کرد 🌟 می گرفت و مطالعه می نمود . 🌟 ماشا ، به پنج زبان اروپایی ، مسلط شد 🌟 و خیلی زود ، دعوتنامه های زیادی ، 🌟 برای تدریس در دانشگاه و مدارس ، دریافت نمود . 🌟 ماشا ، به عنوان تنها استاد و معلم مححبه ، 🌟 خیلی زود ، مشهور شد . 🌟 او ، با اخلاق خوبش ، ادب و نزاکتش ، 🌟 و مسلط بودن بر تمام ادیان ، 🌟 موفق شد چند دانشجو را ، 👈 قانع و مسلمان کند . 🌟 اما فعالان کلیسا و مسیحیت ، 🌟 وجود ماشا در دانشگاه ها و مدارس را ، 🌟 خطری جدی برای خود و دینشان می دیدند 🌟 فلذا در صدد ، قتل او بر آمدند . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🌹 رحلت شهادت گونه حضرت معصومه 🌹 سلام الله علیها ، 🌹 بر شما دوستان و همراهان عزیزم ، 🌹 تسلیت عرض می کنم .
🍂 برای شاد کردن مرد زندگی‌ تان ، 🍂 نیازی نیست که حتماً شوخ‌ طبع باشید 🍂 بلکه گاهی انجام کارهای مورد علاقه او 🍂 می‌تواند باعث ایجاد شادی همسرتان شود 🍂 مثلا ؛ 🍂 لباس‌هایی که او دوست دارد را بپوشید 🍂 و حداقل دو بار در هفته ، 🍂 غذاهای مورد علاقه او را درست کنید . @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت شانزدهم 🌸 🌟 ماشا بعد از خروج از مدرسه ، 🌟 در حالی که از خیابان عبور می کرد . 🌟 ماشینی با سرعت زیاد به طرف او رفت 🌟 تا او را زیر بگیرد 🌟 ناگهان ماشا ، متوجه ماشین شد 🌟 و خود را به سرعت به آنطرف خیابان رساند 🌟 و راننده موفق نشد که ماشا را به قتل برساند 🌟 ماشا ، این را یک حادثه و یک اتفاق دانست 🌟 اما کلیسا بار دیگر ، کسی را اجیر کردند 🌟 که با چاقو ، او را بکشند . 🌟 روز بعد ، دوباره پس از تعطیلی مدرسه ، 🌟 ماشا به طرف مسجد می رفت . 🌟 که ناگهان آقایی به او حمله ور شد . 🌟 و چاقو را در شکمش فرو برد . 🌟 ماشا جیغ زد ، کمک خواست . 🌟 ولی هیچ کس به فریادش نرسید . 🌟 حسن که از آن حوالی می گذشت ، 🌟 با شنیدن صدای ناله و فریاد یک زن ، 🌟 و دیدن زنی که روی زمین افتاده ، 🌟 به سرعت خود را به او رساند . 🌟 ماشا ، از شدت درد و خونریزی ، 🌟 به خود می پیچید . 🌟 حسن ، ماشین گرفت ؛ 🌟 و ماشا را به بیمارستان رساند . 🌟 ماشا در بین راه ، بیهوش شده بود . 🌟 فورا به اتاق عمل ، برده شد . 🌟 و عمل او با موفقیت انجام گشت . 🌟 ماشا ، پس از ۲۴ ساعت ، 🌟 به هوش آمد . 🌟 آرام دستش را روی سرش گذاشت . 🌟 روسری ، روی سرش نبود . 🌟 به سختی بلند شد ، 🌟 و دنبال روسری خود می گشت . 🌟 حسن را دید که روی صندلیِ کنارِ تختش ، 🌟 خوابیده بود . 🌟 ماشا نگاهی به حسن انداخت . 🌟 و مجددا به دنبال روسری خود گشت 🌟 به همه اطرافش ، نگاه کرد 🌟 تا آنرا کنار لباسهایش ، روی آویز دید . 🌟 با درد و به سختی ، 🌟 می خواست از جایش بلند شود ؛ 🌟 تا روسری خود را بردارد ، 🌟 و روی سرش بگذارد . 🌟 حسن ، با شنیدن صدای تکان خوردن تخت 🌟 از خواب پرید . 🌟 و با صدای ناله های ضعیف ماشا ، 🌟 که سعی داشت از جایش بلند شود ، 🌟 تمام قد بلند شد و با زبان روسی گفت : 🌹 خانم ! شما حالتون خوب نیست 🌹 هر چی نیاز دارین بگین تا براتون بیارم 🌟 ماشا به روسری اش اشاره کرد 🌟 حسن ، روسری ماشا را به او داد . 🌟 اما هنوز ، ماشا را نشناخته بود ؛ 🌟 و ماشا نیز ، حسن را به جا نیاورد . 🌟 ماشا تشکر کرد ؛ 🌟 و روسری اش را بر سر خود گذاشت . 🌟 سپس به حسن گفت : 🌷 شما بودید که منو به بیمارستان آوردید ؟! 🌟 حسن گفت : 🌹 بله ، البته خواست خدا بود که اونجا بودم 🌹 زخم شما خیلی عمیق بود 🌹 خدا خیلی کمکتون کرد . 🌟 ماشا ، از حسن تشکر کرد . 🌟 ناگهان در اتاق زده شد . 🌟 صورت حسن و ماشا ، 🌟 به طرف در اتاق ، چرخید . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
😍 طنز غیرتی ها 😍 🌸 وقتی بچه هستیم ، 🌸 میگن بچه است نمی فهمه 🌸 وقتی نوجون می شیم ، 🌸 میگن هنوز خامه نمی فهمه 🌸 وقتی جوون می شیم ، 🌸 میگن زن بگیره عاقل میشه 🌸 وقتی زن می گیریم ، 🌸 میگن بچه دار میشه ، شخصیت پیدا می کنه 🌸 وقتی هم که پیر می شیم ، 🌸 میگن پیر و خِرفته حالیش نیست ... 🇮🇷 فقط موقعی که می میریم 🇮🇷 میان سر قبرمون و میگن : 👈 عجب انسان فهمیده ای بود 😂😂😂 🇮🇷 تازه اگه کشته بشیم 🇮🇷 برای گرفتن دیه بیشتر ، 🇮🇷 میگن مهندس و دکتر و دانشمند بودیم 😳😄 💟 @ghairat
🇮🇷 به‌ جای تمرکز 🇮🇷 بر روی نکات منفی همدیگر ، 🇮🇷 بهتر است زمان خود را ، 🇮🇷 صرف راهکارهای مثبت ، 🇮🇷 برای ایجاد شادی و نشاط ، 🇮🇷 در زندگی مشترک نمائید . 💟 @ghairat
🇮🇷 اتفاقات بیرونی ، 🇮🇷 تأثیر چندانی بر روی شاد بودن 🇮🇷 و خوشبختی شما ندارد ؛ 🇮🇷 بلکه ، 🇮🇷 شادی از درون خود آدم‌ ها شکل می‌گیرد . 🇮🇷 اگر کسی از درون افسرده و غمگین باشد 🇮🇷 و نتواند انرژی‌ های منفی زندگی را 🇮🇷 از خود دور کند ؛ 🇮🇷 هرچقدر هم محیط بیرون شاد باشد ، 🇮🇷 این فرد از درون ، شاد نخواهد بود . 💟 @ghairat
🇮🇷 اَبَر قهرمان موشکی ایران ، 🇮🇷 و پدر برنامه های هسته ای ، 🇮🇷 دانشمند و محقق بزرگ ایران ، 🇮🇷 محسن فخری زاده ، شهیـد شد . 🇮🇷 گروه ایشان ؛ موفق شدند 🇮🇷 واکسن کرونا را تا مرحله آزمایش انسانی ؛ 🇮🇷 پیش ببرند .
🌸 هر مطلب و محتوایی ، 🌸 مخاطب خاص خود را دارد . 🌸 و این مخاطبین هستند که باید ، 🌸 مطالب خاص خود را بگیرند و بخوانند . 🌸 بعضی از مطالب مختص زنان اند 🌸 برخی هم مختص مردان 🌸 بعضی مختص متاهلین اند 🌸 برخی هم برای مجردهاست . 🌸 بعضی از مطالب برای تک همسران اند 🌸 بعضی نیز برای آنان که چند همسر دارند 🌸 بعضی در مورد رفتار همسران با یکدیگر است 🌸 بعضی در مورد رفتار زنان هوو با یکدیگرند 🌸 بعضی هم ، در مورد ازدواج موقت است و... 🌸 خلاصه هر کدام از مخاطبین ، 🌸 روی مطالب خودش باید زووم کند 🌸 و نسبت به مطالبی که مختص دیگران است 🌸 نه کنجکاوی کند و نه انتقاد داشته باشد . 🌸 بنابراین ؛ نسبت به ارسال احکام ازدواج موقت 🌸 یا چند همسری ، نباید خرده گرفت 🌸 چون جزوی از عرف و فرهنگ و دین ماست 🌸 و چه بخواهیم چه نخواهیم ، 🌸 این موارد در جامعه ما رایج اند . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت هفدهم 🌸 🌟 در اتاق باز شد . 🌟 دوتا پلیس ، وارد اتاق شدند . 🌟 یکی از آنان ، بعد از سلام ، 🌟 به حسن اشاره کرد و خطاب به ماشا گفت : 👮🏻‍♂ شما از این آقا ، شکایتی دارید ؟! 🌟 ماشا گفت : 🌷 نه خیر آقا ، ایشون جون منو نجات دادن 👮🏻‍♂ پلیس دوم گفت : 👮🏻‍♂ کسی که تو خیابان ، 👮🏻‍♂ به شما حمله کرد رو می شناسید ؟! 🌟 ماشا گفت : 🌷 نه جناب ، متاسفانه نشناختمش 👮🏻‍♂ پلیس گفت : 👮🏻‍♂ احیاناً به کسی مذنون نیستید ؟! 🌷 ماشا : کمی مکث کرد و گفت : 🌷 نه متاسفانه 🚔 پلیس گفت : 👮🏻‍♂ در این مدت ، با کسی مشکلی نداشتید ؟! 👮🏻‍♂ احیانا با کسی درگیری لفظی یا بدنی نداشتید ؟! 🌷 ماشا گفت : خیر ، نداشتم 🚔 پلیس گفت : 👮🏻‍♂ کسی هست که با شما دشمنی داشته باشه ؟! 🌷 ماشا گفت ؛ نه 🚔 پلیس گفت : 👮🏻‍♂ تا حالا ، از جایی هم ، تهدید شدی ؟! 🌷 ماشا که احساس درد می کرد ، گفت : 🌷 نه جناب ، کسی منو تهدید نکرده 🚔 پلیس گفت : 👮🏻‍♂ اون آقایی که به شما حمله کرده 👮🏻‍♂ امکانش هست که دزد باشد ؟! 👮🏻‍♂ آیا قبل از ضربه چاقو ، 👮🏻‍♂ سعی کرده که چیزی مثل طلا ، گوشی ، 👮🏻‍♂ و یا کیف شما رو بدزده ؟! 🌷 ماشا کمی فکر کرد و گفت : 🌷 خیر جناب ! 🌷 اون مستقیم به قصد کشتن من اومده بود 🌷 چون فقط منو با چاقو زد و رفت 🌷 اما چراشو ، نمی دونم 🚔 پلیس گفت : 👮🏻‍♂ خوب خانم ممنون که کمک کردید 👮🏻‍♂ ببخشید وقت شما رو گرفتیم 👮🏻‍♂ فقط لطفا اگه چیزی یادتون اومد ، 👮🏻‍♂ که بتونه در پیدا کردن ضارب به ما کمک کنه 👮🏻‍♂ حتما به ما خبر بدید . 🌷 ماشا گفت : چشم حتما ، ممنون 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🇮🇷 مطالبه امت انقلابی برای انتقام از عاملان ترورشهید فخری‌زاده 🇮🇷 لطفا وارد لینک زیر شده و از انتقام خون شهید عزیزمان ، حمایت کنید . https://hawzahnews.com/x9VmJ
هدایت شده از تبلیغات ارزان پوشیه پوش
👈 _ما 🖥 تلویزیون مجازی 📼 فیلم و کارتون های ایرانی 🖥 برای اولین بار در ایتا 📼 با حجم کم 🎥 سینمایی شارلاتان ، هم اکنون بارگزاری شد 🎥 @amoomolla 🎥 @amoomolla 👈 کانال ۶۰۰۰ نفره فیلم و کارتون و تربیت کودک
💰 یکی از عوامل آرامش ، 👈 برنامه ریزی در دخل و خرج است . 💵 خرج و مخارج زندگی خود را 👈 مدیریت کنید . 💵 شرایط مالی‌ خود را ، 💵 برای یک زندگی شاد تنظیم کنید . 💵 اگر می‌خواهید وامی بگیرید 💵 یا به تفریح بروید ، 💵 دخل‌ و خرجتان را بررسی کنید 💵 تا دچار مشکل نشوید . 💵 اگر برای بدهی‌ها و آینده فکری نکنید ، 💵 خود و همسرتان شاد نخواهید بود ؛ 💵 خانواده شاد ، نخواهید داشت 💵 پس هوشمندانه خرج کنید 💵 تا خانه و خانواده شاد ، داشته باشید . 💟 @ghairat
💞 طنز بی غیرت 💞 🌸 از بی غیرت پـرسیدن : 🌟 قــبل از ازدواج ، تـحقـیق هم کــردی ؟ 🌸 گفـت : آره بابا ، از خیلیا پرسیدم 🌟 هـر کـی بـاهـاش بـــوده راضـی بـوده… 😇😀😁😂 🌸 پیام اخلاقی : 🌟 دختری که قبل از ازدواج ، 🌟 راحت با نامحرم در ارتباط بوده 🌟 بعد از ازدواج ، از خیانت او ایمن نباش . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت هجدهم 🌸 🌟 پلیس از اتاق بیرون رفت . 🌟 ماشا به حسن نگاهی کرد و گفت : 🌷 آقا ممنونم 🌷 شما جون منو نجات دادی 🌷 نمی دونم چطوری باید تشکر کنم 🌟 حسن لبخندی زد و گفت : 🍎 نه خواهر من ، این حرفا چیه 🍎 نیازی به تشکر نیست 🍎 بنده فقط وظیفه خودمو انجام دادم ، همین 🌷 ماشا با درد گفت : 🌷 به هر حال خیلی ممنونم 🌷 شما حتما خیلی زحمت کشیدید 🌷 می تونید برید به کارتون برسید 🍎 حسن گفت : 🍎 خواهرم ، اگه اجازه بدین 🍎 تا اومدن خانواده یا شوهرتون ، 🍎 پیشتون بمونم 🌷 ماشا گفت : 🌷 نه برادر ، ممنون از لطفتون 🌷 خیلی زحمت کشیدید 🌷 شما برید 🌟 حسن وقتی دید 🌟 که اصرار کردن بی فایده است ، 🌟 خدا حافظی کرد و رفت . 🌟 ماشا بلافاصله به ریسا زنگ زد 🌟 ریسا از علی اجازه گرفت 🌟 و به طرف بیمارستان حرکت کرد 🌟 از دیدن وضع و حال ماشا ، 🌟 هم ترسید هم با تعجب گفت : ☘ وای دختر ، تو با خودت چکار کردی ؟ ☘ کدوم حرومزاده ای ، این کارو با تو کرده 🌟 ماشا ، ریسا را آرام کرد 🌟 و از او خواهش نمود ؛ 🌟 که در گرفتن وضو و خواندن نماز ، 🌟 کمکش کند . 🌟 ماشا پس از چند روز ، 🌟 از بیمارستان مرخص شد . 🌟 ریسا و علی ، با ماشینشان ، 🌟 ماشا را تا خانه اش ، رساندند . 🌟 ریسا هر چه اصرار کرد 🌟 که ماشا را به خانه خود ببرد 🌟 اما ماشا ، قبول نمی کرد و می گفت : 🌷 در خانه خودم باشم ، راحت ترم 🌟 فردای آن روز 🌟 درب خانه ماشا زده می شود 🌟 ماشا با سختی ، 🌟 به طرف درب خانه می رود 🌟 در را که باز کرد 🌟 چند ثانیه ، بهت زده شد . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
😍 طنز بی غیرت 😍 💞 بی غیرت ‏رفت خواستگاری 💞 بابای عروس گفت : 👈 برای دخترم چکار میکنی ؟ 💞 بی غیرت گفت : 🌸 نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره 💞 بابای عروس گفت : چطوری ؟ 💞 بی غیرت گفت : 🌸 خب معلومه دیگه 🌸 بهش آب نمیدم 😂 💞 خداییش محو جوابش شدم ☺️😁 💞 ولی نمیدونم چرا با لگد بیرونش کردن 😅 💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 شش میم موفقیت : 👈 تو محبوبی 👈 تو مهمی 👈 تو محترمی 👈 تو مفیدی 👈 تو می تونی 👈 تو می فهمی 🇮🇷 هشت تای نحس 👈 تحقیر ، تنبیه ، تبعیض ، توهین ، تنفر ، ترس ، تهدید ، تمسخر 💟 @ghairat
💞 امر مقدس ازدواج و انتخاب همسر ، 💞 برای نسل جوان ، 💞 از اهمیت بالایی برخوردار است . 💞 موفقیت یا عدم موفقیت در این امر مقدس 💞 تعیین کننده سرنوشت جوانان است 💞 و سلامت جسم و روان ، 💞 و پیشرفت های مادی و معنوی آنان ، 💞 در عرصه های اجتماعی ، 💞 ارتباطی تنگاتنگ ، 👈 با درستی یا نادرستی انتخاب همسر ؛ 👈 و پایداری یا ناپایداری ازدواج دارد . 💟 @ghairat
🇮🇷 یکی از عوامل ضد آرامش در زندگی ، 👈 یکنواختی و روزمرگی است . 🇮🇷 چند سال بعد از زندگی مشترک ، 🇮🇷 روزمرگی و یکنواختی ، 🇮🇷 کم‌ کم روی زندگی شما سایه می‌افکند 🇮🇷 که شما را دل‌زده و افسرده می کند ؛ 🇮🇷 پس نگذارید روند یکنواخت زندگی ، 🇮🇷 شادی را نابود کند ؛ 🇮🇷 رفتن به دل طبیعت ، نگاه به رودخانه ، 🇮🇷 صله رحم و دید و بازدید از فامیل و دوست ، 🇮🇷 شرکت در هیئت ها و مجالس مذهبی ، 🇮🇷 رفتن به قبرستان ها و مزار شهدا ، 🇮🇷 رفتن به مسجد و نماز جمعه و جماعت ، 🇮🇷 رفتن به سینما ، پارک ، روستا و... 🇮🇷 می‌تواند زندگی را از یکنواختی در بیاورد . 💟 @ghairat
🌸 داستان ماشا ، قسمت نوزدهم 🌸 🌟 ماشا ، مات و مبهوت نگاه می کرد 🌟 ماندانا ، رفیق صمیمی اش بود 🌟 با خوشحالی و چشم گریان ، 🌟 ماندانا را در بغل گرفت . 🌟 پس سلام و احوالپرسی ، 🌟 او را به داخل خانه اش برد . 🌟 و روی زمین کنار خودش نشاند و گفت : 🌷 شرمنده ماندانا که مبل ندارم . 🌟 ماندانا با تبسمی گفت : ⚜ این حرفا چیه عزیزم ⚜ تنت سلامت ، خدا را شکر که سالمی 🌟 ماشا می خواست بلند شود 🌟 تا چای و کیک و میوه ، برای ماندانا بیاورد 🌟 اما ماندانا اجازه نداد 🌟 و به ماشا اصرار کرد که بنشیند 🌟 و خودش پذیرایی کند . 🌟 ماشا آرام روی تشک خودش نشست . 🌟 ماندانا در حال کار کردن ، صحبت می کرد 🌟 ظرفها را شست و آشپزخانه را تمیز کرد 🌟 در حال گذاشتن آب در چای ساز ، گفت : ⚜ ماشا جون ! ⚜ دقت کردی چند وقته همو ندیدیم ؟! 🌷 ماشا گفت : آره عزیزم ، یادمه 🌷 آخرین بار که دیدمت ، 🌷 دو ماه قبل از تصادفت بود . ⚜ ماندانا گفت : ⚜ در این مدت ، ⚜ خیلی دلم برات تنگ شده بود دختر . 🌷 ماشا گفت : 🌷 آره می دونم ، منم همینطور 🌷 منم خیلی دلم برات تنگ شده بود 🌟 ماندانا چای و کیک را جلوی ماشا گذاشت 🌟 و خودش کنارش نشست و گفت : ⚜ شنیدم کارتو ول کردی ⚜ مسلمون شدی ⚜ دنبال علم و درس و تدریس افتادی ⚜ در همین محله مسلمونا ، می شینی ⚜ مسجد میری ؟ 🌟 ماشا گفت : 🌷 از کی شنیدی ؟ 🌟 ماندانا گفت : ⚜ حالا بماند بعدا می فهمی . ⚜ خب با زندگی جدید چطوری ؟! 🌷 ماشا لبخندی زد و گفت : 🌷 عالی ام . 🌟 ماندانا گفت : ⚜ آخه دختر ، مگه تو دیوونه ای ؟! ⚜ چرا همه پیشرفت ها و موفقیت هاتو رها کردی ؟! 🌟 ماشا آهی کشید 🌟 ناگهان به فکر گذشته جاهلیت خودش افتاد 🌟 و با حسرتی در دل گفت : 🌷 اون موقع ، فریب ظاهر دنیا 🌷 و هوس های خودم رو خورده بودم . 🌷 الآن فهمیدم 🌷 تمام موفقیت‌ها و درخشش‌ های من ، 👈 فقط با اسلام ، کاملتر می شه . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 💟 @ghairat 📚
🌸 اگر با خانواده شوهرتان اختلاف دارید 🌸 و اگر از نظر شما ، 🌸 بسیاری از رفتارهای‌ آنان ایراد دارد 🌸 مراقب باشید 🌸 اولاً این اختلافاتتان با آنان را ، 🌸 جلوی همسرتان به زبان نیاورید . 🌸 دوما پشت سر آنها ، غیبت نکنید . 🌸 سوما خطای آنان را ، سر شوهرتان نکوبید 🌸 چهارما در دعواهایتان ، به او نگویید : 👈 که « تو هم مثل اونایی !» 💟 @ghairat
🌷 اشتباهات همسرتان را ، 👈 با اشتباهات دیگران ، مقایسه نکنید . 🌷 همسرتان دوست دارد 🌷 که در ذهن شما ، اسطوره‌ای باشد 🌷 که هیچ‌ کدام از اشتباهات دیگران ، 🌷 در رفتارهایش نشان داده نشود .  🌷 نه تنها خانواده همسرتان ، 🌷 که نباید رفتارهای‌ شان را ، 🌷 به شریک زندگی‌تان نسبت دهید ، 🌷 بلکه حتی اگر رفتار اشتباه مردان دیگر ، 🌷 خطای نامزد سابق‌ تان ، 🌷و یا اشتباه‌ همسران دوستانتان را ، 🌷 به او نسبت دهید ، 🌷 به همین اندازه می‌ توانید 👈 برای خودتان ، دردسر درست کنید . 💟 @ghairat