📛 داستـان شیـطانـواره 📛
♨ قسمت یازدهم ♨
🍁 مرضیه داشت تعریف می کرد
🍁 و اشک می ریخت
🍁 که یک دفعه ساکت شد .
🍁 و به درب ورودی خانه ، خیره گشت .
🍁 من نیز ، روی خود را برگرداندم
🍁 و به عقب نگاه کردم .
🍁 پدرم را دیدم که مثل مجسمه ایستاده بود
🍁 قطرات اشک ،
🍁 آرام از چشمانش پایین می آمد
🍁 و در ریش سفیدش گم می شد .
🍁 دستش را روی قلبش گذاشته بود .
🍁 رنگ از رخساره اش ، پریده بود
🍁 معلوم بود که احساس درد می کرد
🍁 ناگهان ، به زمین افتاد
🍁 پدرم را به بیمارستان بردیم .
🍁 پلیس نیز مرضیه را به زندان برد .
🍁 دکتر می گفت که پدرم سکته کرده
🍁 تا صبح کنار تختش خوابیده بودم .
🍁 دستانش ، در دستان من بود .
🍁 نزدیکای صبح ،
🍁 با سر و صدای دکتر و پرستار بیدار شدم
🍁 سپس یکی از خانم ها ،
🍁 دست روی شنه هایم گذاشت و گفت :
💉 تسلیت عرض می کنم .
🍁 من یک نگاهی به پدر کردم
🍁 و یک نگاهی ، به پرستار انداختم .
🍁 چشمانم از جمع شدن اشکهایم ،
🍁 همه جا را ، تار می دیدند .
🍁 هق هق گریه کردم تا از حال رفتم .
🍁 به هوش که آمدم .
🍁 مادرم بالای سرم بود .
🍁 بغلش کردم و با هم گریه کردیم
🍁 آقا علی ، کار کفن و دفن پدرم را ،
🍁 به عهده گرفت .
🍁 خودش نیز ، از مهمانان ، پذیرایی می کرد .
🍁 بعد از دفن پدر ، دنبال مرضیه رفتیم .
🍁 مامور پرونده گفت :
🚔 اگر سعید نیاید و اعتراف نکند
🚔 متاسفانه دختر شما قصاص می شود .
🍁 با علی ، همه جا را دنبال سعید گشتیم
🍁 اما هیچ جا ، او را پیدا نکردیم .
🍁 چند ماه ، دادگاه مرضیه طول کشید .
🍁 هر بار که به ملاقاتش می رفتیم ،
🍁 سراغ دخترش زکیه را ، از ما می گرفت .
🍁 من هم با شنیدن اسم دخترش ،
🍁 بغضم می ترکید و گریه می کردم .
🍁 و با حالی خراب ، به او گفتم :
☀️ به پیشنهاد علی ، هم مامان و هم زکیه را ،
☀️ به خانه خودمان بردیم .
♨ ادامه دارد ♨️
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
🇮🇷 تو را دوست می دارم
👈 به اندازه وسعت قلبم
👈 به اندازه تمام وجودم
🇮🇷 تو را دوست می دارم
👈 تا جایی که بتوانم دوستت داشته باشم
👈 تا جایی که عشقی باشد
🇮🇷 تو را دوست می دارم
👈 فقط بخاطر خودت
👈 بخاطر بودنت
🇮🇷 تو را دوست می دارم
👈 برای در کنار هم بودن ها
👈 برای خاطرات زیبایمان
👈 برای همه چیز .
💟 @ghairat
💌 #پیامک_عاشقانه #متن_عاشقانه
🇮🇷 تورا دوست دارم
🇮🇷 بخاطر دلتنگی ها ، انتظارها ،
🇮🇷 به تو رسیدن ها ...
🇮🇷 تو برای من ، یک قلب پر از عشقی ،
🇮🇷 قلبی که با آن می فهمم
🇮🇷 با تمام وجودم ، دوستت دارم
🇮🇷 پس با من بمان ، چون فقط تو را دارم .
💟 @ghairat
وقتی تلگرام فیلتر شد ؛
رئیس قوه قضاییه آملی لاریجانی بود
رئیس مجلس علی لاریجانی بود
رئیس جمهور حسن روحانی بود
و وزیر ارتباطات آذری جهرمی
اما اصلاح طلبان معتقدند درباره فیلترینگ باید رییسی و جلیلی پاسخ دهند! 😁
عایا اصلاح طلبا ، ما را احمق فرض کردن ؟
🌐 @ghairat
💠 از مالک اشتر پرسیدند :
🔹 چگونه شما هیچ وقت ، حتی در فتنه ها ،
🔹 راه حق را گم نکردید ؟!
🔶 پاسخ داد :
🔸 من در طوفانِ گرد و غبار فتنهها ،
🔸 چشمانم فقط به انگشت اشارهی مولایم ، امام علی علیه السلام ، بود ! 👌
🔻 دوستان عزیزم !
🔻 شما هم چشم و گوشتان ،
🔻 فقط به امام خامنه ای باشد .
🌐 @ghairat
🌸 هرگاه زن شما ، از کار منزل ،
🌸 خسته و نالان و خمیده بود .
🌸 فقط یک جمله بگویید
🌸 تا در آن ، قدرت خداوند را ببینید .
👈 عزیزم خسته نباشی ، نمیای بریم بازار ؟!
🕋 اینجاست که قرآن کریم می فرماید :
🌹 یُحی العِظامَ وهی رمیمٌ
🌹 خداوند ، استخوانهای پوسیده را زنده میکند .
😂😂😂
🌐 @ghairat
🌹 هر چه زمان می گذرد ،
🌹 مردم افسره تر می شوند .
🌹 چون این خاصیت دلبستن به زمانه است
🌹 خوشا بحال آنان که ، به جای زمان ،
🌹 به " صاحب الزمان " دل می بندند .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌐 @ghairat
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ برنامه نهایی دکتر سعید محمد
👈 در مورد انتخابات .
🌐 @ghairat
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع :
❇️ @IslamlifeStyles
🔴 چشم امید مستضعفان به این انتخابات است
💠 دکتر سعید محمد :
🔹 چشم امید مستضعفان و محرومان ،
🔹 به این انتخابات است .
🔹 مردم از مشاهده ریاکاریها ، تبعیضها ،
🔹 بی عدالتی ها ، اشرافیت سیاسی و اقتصادی ،
🔹 قول دادن ها و عمل نکردن ها ،
🔹 و شنیدنِ اخبار روزانه فساد خسته شدهاند .!
🌐 @ghairat
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع : کانال انقلابی
☑️ @enghlaabi
📛 داستـان شیـطانـواره 📛
♨ قسمت دوازدهم ♨
🍁 مرضیه ، همیشه خودش را ملامت می کرد
🍁 هر روز به من می گفت :
🔥 پریسا همش تقصیر منه
🔥 من سعید رو مجبور کردم ماهواره بگیره
🔥 اون بدبخت که آدم ساده ای بود
🔥 من بودم که با اون فیلمای ناجور ،
🔥 خرابش کردم .
🔥 من بودم که هواییش کردم
🔥 من بودم که چشماشو ،
🔥 به سمت زنان دیگه باز کردم .
🔥 پدرم همیشه می گفت که ماهواره ، شیطانه
🔥 اون گفته بود که ماهواره لعنتی رو ،
🔥 توی خونه ات نیارش
🔥 گفته بود که زندگیتو آتیش میزنه
🔥 ولی منِ احمق قبول نکردم .
🔥 لعنت به خودم .
🔥 لعنت به این ماهواره .
🍁 مرضیه کمی گریه کرد و با بغض گفت :
🔥 راستی پریسا ، از دخترم چه خبر ؟
🍁 من نیز کمی مکث کردم و گفتم :
☀️ زکیه کمی افسرده شده
☀️ هر روز سراغ تو و پدرشو ازم می گیره
☀️ اون بنده خدا ، دلتنگ شماها شده
☀️ منم که جوابی ندارم بهش بدم
☀️ فقط می گفتم شماها مسافرتین .
🍁 این را که گفتم
🍁 مرضیه دوباره گریه کرد .
🍁 چند روز بعد ،
🍁 در حال بازی کردن با زکیه بودم
🍁 که آقا علی به من زنگ زد و گفت :
🌹 سلام پریسا ، خوبی !
🌹 من سعید رو پیدا کردم .
🍁 زن همسایه را ، پیش زکیه و بچه هام گذاشتم
🍁 و با مادرم ،
🍁 به آدرسی که علی گفته بود ، رفتیم .
🍁 از دور آمبولانسی را دیدیم
🍁 که از کنار علی حرکت کرد .
🍁 به علی گفتم : سعید کو ؟!
🍁 علی با ناراحتی گفت :
🌹 سعید توی آشغال دونی پارک افتاده بود
🌹 سیاه و لاغر شده بود
🍁 گفتم : الآن کجاست ؟!
🌹 علی گفت : تازه بردنش بیمارستان
🍁 گفتم : خوب بریم دنبالش
🌹 علی گفت : پریسا
🍁 گفتم بله
🌹 علی سرش را پایین انداخت و گفت :
🌹 متاسفانه مرده
🍁 مادرم با شنیدن این حرف ، از حال رفت .
🍁 و بعد از به هوش آمدن ،
🍁 فقط گریه می کرد .
🍁 او نگران عاقبت مرضیه بود .
🍁 و دائم اسم مرضیه را صدا میزد .
🍁 چند روز بعد ،
🍁 از دادگاه زنگ زدند و گفتند :
🍁 یک هفته دیگر ، مرضیه را دار میزنند .
🍁 خبرش به گوش فامیل رسید
🍁 خانه ما ، شلوغ شد .
🍁 جمعیتِ گریه کن ، روز و شب ،
🍁 در خانه ما به سر می بردند .
♨ ادامه دارد ♨️
💟 @ghairat