🔰 کمتر گناه کن
🔰 تا مردن بر تو آسان گردد .
✍ پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله
📚 شهاب الاخبار ، ص ٣٠٩
💟 @ghairat
🌀 در هر دعوا ،
🌀 در مورد همان مساله جدید بحث کنید .
🌀 چون مسائل گذشته ،
🌀 ربطی به مسئله الان ندارند .
💟 @ghairat
⛵️ مشکلات را کلی نبینید ؛
⛵️ و در بیان مشکلات ،
⛵️ از عبارات کلی استفاده نکنید .
⛵️ عبارت کلی مثل ؛
⛵️ تو همیشه همینطور هستی ،
⛵️ تو کلا همینی و...
💟 @ghairat
💜 با رعایت نکات همسرداری ،
💜 روابط عاطفی و زناشویی خود را ،
💜 بهبود ببخشید .
💜 همچنین باعث پیشگیری از خیانت همسر ،
💜 طلاق عاطفی
💜 و ایجاد فضایی مناسب برای رشد فرزندان ،
💜 خواهد شد .
💟 @ghairat
🐈 داستان پسر گربه ای 🐈
🐈 تخیلی ، هیجانی ، مبارزه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت پنجم 🐈 🐈 🐈
🕌 ایوب لبخندی زد و با شوخی گفت :
🕌 خخخ ، فهمیدم داداش ، خوب هم فهمیدم
🕌 حالا تو گوش کن بَبَم ؛
🕌 اگه تو سوتی ، من بمب ام
🕌 بنده داداش ایوبم ، پیش همه محبوبم
🕌 روشن تر از آفتابم ؛ زیباتر از مهتابم
🕌 عاشق نون و کبابم ؛ اهل خیر و ثوابم
🕌 برای دوست ، جنابم ؛ برا دشمن ، خرابم
🕌 تو آسمون ، شهابم ؛ توی زمین ، سرابم
🇮🇷 ایوب ، در حال شعرسرایی و شوخی بود ،
🇮🇷 که فرامرز ، ناگهان دستش را مشت کرد
🇮🇷 و به طرف ایوب رفت .
🇮🇷 ایوب نیز به شوخی گفت :
🕌 هی پسر ! ماشالله مشت قدرتمندی داری
🕌 بهتره که مُشتت رو ،
🕌 تو صورت آمریکا ، اسرائیل ،
🕌 و دشمنان وطن و ناموست بزنی
🕌 نه تو صورت رفیقت .
🔥 اما فرامرز با جدیت و فریاد گفت :
🔥 ساکت شو ، تو رفیق من نیستی
🇮🇷 دوباره ایوب با شوخی گفت :
🕌 داداش ! صدات رو برای بنده بالا نبر
🕌 هر چی فریاد داری ، سر آمریکا بکش
🇮🇷 فرامرز ، ناگهان مشتش را ،
🇮🇷 به طرف ایوب رها کرد .
🇮🇷 ایوب نیز ، با دست چپش ، مشت او را گرفت
🇮🇷 و دست راستش را ،
🇮🇷 محکم روی شانه های فرامرز گذاشت .
🇮🇷 فرامرز ، تمام زور و قدرتش را به کار گرفت
🇮🇷 تا دستش را حرکت دهد
🇮🇷 اما ایوب ، دست و شانه او را قفل کرده بود .
🇮🇷 فرامرز با عصبانیت ، زور می زد
🇮🇷 و به ایوب نگاه می کرد .
🇮🇷 ایوب نیز با لبخند ، به فرامرز نگاه می کرد
🇮🇷 سپس گفت :
🕌 ببین پسر جون !
🕌 اگه برای همه لاتی ، برای من ، شکلاتی .
🕌 یادت باشه من با تو دعوایی ندارم
🕌 فقط بهت میگم که از خدا بترس
🕌 و مزاحم ناموس مردم نشو
🕌 تا دچار عذاب خدا نشی
🕌 این کارهای زشت تو ، نابودت می کنن
🕌 هم دنیاتو نابود می کنن ، هم آخرتتو .
🇮🇷 فرامرز در حال زور زدن گفت :
🔥 من نه از تو می ترسم نه از خدای تو .
🔥 اگر خدا هم بیاد پایین ، زنده نمیذارمش
🇮🇷 ایوب با شنیدن این حرف ، غیرتی شد
🇮🇷 دست فرامرز را گرفت و کشید .
🇮🇷 سپس خم شد و شانه خود را ،
🇮🇷 روی سینه فرامرز گذاشت .
🇮🇷 و او را از زمین بلند کرد .
🇮🇷 او را چند دور چرخاند
🇮🇷 و به طرف حاشیه خیابان پرتاب کرد .
🇮🇷 مغازه داران و رهگذران ،
🇮🇷 از دیدن این صحنه ، به فرامرز خندیدند
🇮🇷 و ایوب را تشویق کردند .
🇮🇷 سپس ایوب گفت :
🌹 وقتی از پس من بر نمیای ،
🌹 چطور به خودت جرائت دادی ،
🌹 که خدای بزرگ رو به مبارزه طلب کنی ؟
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زن شهید آمریکایی !
💯 ریچل کوری ، دختر ۲۳ ساله آمریکایی
💯 که برای دفاع از مردم فلسطین ،
💯 توسط بولدوزرهای رژیم اسرائیل ،
💯 به شهادت رسید .
💟 @ghairat
🌹 ضد صهیونیسم ترین مستند ساز ،
🌹 که آرزوی رهایی قدس را داشت
🌹 در روز قدس ،
🌹 از بند زمین رهایی یافت .
💟 @ghairat
#شهید_نادر_طالب_زاده
🌷 شعر در مورد کار و کارگر 🌷
🛠 کار یعنی روح و جان زندگی
🛠 کار یعنی مایه پایندگی
🛠 کار اصل رویش و افزودن است
🛠 خود صدای کار نبض بودن است
🛠 گرچه قدر کارگر از کار شد
🛠 کار بی او نیز بی آثار شد
🛠 تا پیمبر بوسه زد بر دست من
🛠 جاودان از بوسه اش شد هست من
🛠 کاوه آهنگر از نسل من است
🛠 عشق و خدمت ، دین و اصل من است
🛠 کارگر هستم نجیب و سختکوش
🛠 از تبار میثم خرما فروش
🛠 مقتدای من امام غایب است
🛠 پاک مردی در غیابش نائب است
🛠 تا فقیهی متقی شد رهبرم
🛠 من مطیع و هم مرید این درم
🛠 فاش گویم با هزاران افتخار
🛠 کارگر هستم به شکر کردگار
✍ محمد عراقی
🔮 @amoomolla
🌹 شعر روز کارگر 🌹
⛓ جیب پر باری ندارد کارگر
⛓ غیر غم ، یاری ندارد کارگر
⛓ می نشیند دور میدان تا غروب
⛓ غیر از این کاری ندارد کارگر!
⛓ هر چه دارد در اتاقش چیده است
⛓ چون که انباری ندارد کارگر
⛓ کل اجناس اتاقش کهنه است
⛓ گرچه سمساری ندارد کارگر!
⛓ می خورد هر روز غم های جدید
⛓ شام تکراری ندارد کارگر!
⛓ کلبه و ویلا و حتی یک پلاژ
⛓ حومه ی ساری ندارد کارگر
⛓ وقت دفنش نیست عکس و تاج گل
⛓ مجلسش قاری ندارد کارگر
⛓ چند روزی می شود خوابیده است
⛓ قصد بیداری ندارد کارگر…
✍ امیرحسین خوش حال
🔮 @amoomolla
🐈 داستان پسر گربه ای 🐈
🐈 تخیلی ، هیجانی ، مبارزه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت ششم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 فرامرز با عصبانیت بلند شد .
🇮🇷 و به طرف ایوب دوید .
🇮🇷 ایوب ، با سرعت چرخی زد و جاخالی داد
🇮🇷 و شلوار فرامرز را از پشت گرفت و کشید
🇮🇷 فرامرز نیز چرخید ؛
🇮🇷 و با خشم مشتش را ،
🇮🇷 به طرف ایوب ، روانه کرد .
🇮🇷 اما ایوب ، سرش را پایین آورد .
🇮🇷 و مشت فرامرز ، از بالای سر او رد شد .
🇮🇷 سپس فرامرز ، به ایوب ، لگد زد .
🇮🇷 ایوب نیز ، لگد او را دفع کرد .
🇮🇷 سپس پای فرامرز را گرفت ؛
🇮🇷 و به عقب پرتاب نمود .
🇮🇷 ایوب نگاهی به اطراف انداخت .
🇮🇷 احساس کرد ، که آبروی فرامرز در محله رفت
🇮🇷 ایوب از این ماجرا ، استغفار کرد
🇮🇷 سپس با محبت و مهربانی ،
🇮🇷 به فرامرز نگاهی انداخت .
🇮🇷 و به طرف او رفت .
🇮🇷 سپس دستش را به نشانه دوستی ،
🇮🇷 به طرف فرامرز ، دراز کرد .
🇮🇷 اما فرامرز ، دست او را رد کرد و پس زد
🇮🇷 و از جایش بلند شد .
🇮🇷 و با دست مشت کرده به طرف ایوب دوید .
🇮🇷 ایوب ، دوباره جاخالی داد .
🇮🇷 و پایش را زیر پای فرامرز ، گذاشت .
🇮🇷 و فرامرز را نقش زمین کرد .
🇮🇷 ایوب ، لبخندی به فرامرز زد ،
🇮🇷 و از آنجا رفت .
🇮🇷 فرامرز ، با خشم داد زد و گفت :
🔥 بیا بازم دعوا کنیم
🔥 بیا ترسو ، بیا برگرد
🔥 بیا با هم مبارزه کنیم .
🇮🇷 اما ایوب ، جوابش را نداد .
🇮🇷 و به راهش ادامه داد .
🇮🇷 فرامرز نیز نگاهی به مردم انداخت
🇮🇷 و با عصبانیت به آنها گفت :
🔥 چرا اینجا جمع شدین ؟!
🔥 برین از اینجا گم شین .
🇮🇷 فرامرز ، شکست خورده به طرف خانه رفت .
🇮🇷 خواهرش زینت ،
🇮🇷 که وضع آشفته برادرش را دید ،
🇮🇷 ترسان و نگران گفت :
🌷 سلام داداشی ، چی شده ؟!
🇮🇷 فرامرز با بد اخلاقی گفت :
🔥 تو یکی دیگه خفه شو
🇮🇷 زینت با تعجب به فرامرز نگاه کرد .
🇮🇷 مادر فرامرز ، در حال خواندن قرآن بود
🇮🇷 فرامرز ، وارد هال خانه شد ؛
🇮🇷 و بدون سلام ، جلوی تلویزیون نشست .
🇮🇷 و صدای تلویزیون را تا آخر بلند کرد .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 مراقب حرف هایتان باشید
💎 مبادا به کسی زخم زبان بزنید
💟 @ghairat
31.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 انتقاد از سلبریتی ها به زبان طنز 😍
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ماجرای حمله ایران به پایگاه اسرائیل
🌟 به زبان طنز 😁
💟 @ghairat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 داستان کوتاه صوتی دختر و استاد
🌸 زمان : دو دقیقه
💟 @ghairat
⭕️منافقین خانم معلم را جلوی چشم شاگردان ترور کردند
🔹سکینه بیگم نیک نژاد یازدهم بهمن سال 60 در حمله یکی از اکیپ های ترور منافقین به مدرسه ترکمان کرج و تیرباران حیاط مدرسه توسط تروریست های گروهک منافقین جام شهادت را سر کشید.
🔸 گروهک تروریستی منافقین که سال 60 به مدارس حمله مسلحانه می کرده و فرهنگیان را به شهادت میرسانده، امروز نمی تواند داعیه دار حمایت از معلمان و فرهنگیان باشد.
🔹شایان ذکر است که در پرونده جنایات گروهک تروریستی منافقین، شهادت 160 معلم و فرهنگی بر اثر ترورهای این تروریست ها وجود دارد.
💟 @ghairat
🎉 سلام علیکم دوستان و همراهان گلم
🎉 عید سعید فطر ،
🎉 بر شما و خانواده محترمتان مبارک
#جوک #طنز #لطیفه #خنده #طنز
😍 بیچاره مردا ...
😍 اگه تیپ بزنن ، میگن با کى قرار دارى ؟
😍 تیپ نزنن ، میگن اصلا سلیقه ندارى! 😂
😍 بگن دوستت دارم ، میگن چه نقشه اى تو کلته؟
😍 نگن دوستت دارم ، میگن پاى یکى وسطه 😁
😍 اگه بخندن ، میگن دیوونه شدى!
😍 نخندن ، میگن چه مرگته؟ 😃
😍 شام بخوان ، میگن فقط فکر شکمشه!
😍 شام نخوان ، میگن معلوم نیست با کی شام کوفت کرده؟ 😂
💟 @ghairat
🐈 داستان پسر گربه ای 🐈
🐈 تخیلی ، هیجانی ، مبارزه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت هفتم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 مادر فرامرز با مهربانی گفت :
🌹 پسرم ! قربونت برم !
🌹 یه کم صدای تلویزیون رو کم می کنی ؟!
🌹 دارم قرآن می خونم عزیزم .
🇮🇷 فرامرز که به خاطر دعوایش با ایوب ،
🇮🇷 خیلی خشمگین و عصبانی بود
🇮🇷 با شنیدن صدای مادر و قرآنش ،
🇮🇷 با عصبانیت بلند شد
🇮🇷 و قرآن را ، که در دست مادرش بود
🇮🇷 از او گرفت و به گوشه اتاق پرتاب کرد .
🇮🇷 و با ناراحتی و عصبانیت گفت :
🔥 تو دیگه حق نداری بهم بگی چکار کنم
🔥 یا چکار نکنم
🔥 هر کاری دلم بخواد ، می کنم
🔥 به تو هیچ ربطی نداره
🇮🇷 همه حواس مادرش به قرآن بود .
🇮🇷 اشک ، در چشمانش جمع شد .
🇮🇷 بلند شد ، قرآن را برداشت و بوسید .
🇮🇷 و روی سینه اش گذاشت .
🇮🇷 قلبش ، به درد آمد و تیغ کشید .
🇮🇷 و آرام به خدا گفت :
🌷 خدایا به حق این قرآن هدایتش کن
🌷 به حق تمام آیه ها و سوره ها ، آدمش کن
🌷 به حق پیامبران و امامانت ، سر به راهش کن
🇮🇷 فرامرز ، نصف شب از خواب بیدار شد .
🇮🇷 با اینکه هوا تاریک بود و لامپ ها خاموش ؛
🇮🇷 اما همه جا را ، واضح دید .
🇮🇷 دوباره چشمان خود را بست و باز کرد
🇮🇷 همه جا را به رنگ خاکستری می دید .
🇮🇷 فکر می کرد که از شدت خستگی ،
🇮🇷 نگاه و چشمانش اینجوری شده
🇮🇷 به خاطر همین دوباره خوابید
🇮🇷 و صبح بیدار شد .
🇮🇷 اما این دفعه همه جا را تار دید .
🇮🇷 و اتاق خود را ، بزرگتر از قبل دید .
🇮🇷 به دستش نگاه کرد ، پشمالو بود .
🇮🇷 همه جای بدنش را لمس کرد .
🇮🇷 همه بدنش ، پشمالو شده بود .
🇮🇷 می خواست بلند شود ولی نتوانست .
🇮🇷 چهار دست و پا ، به طرف آینه رفت .
🇮🇷 می خواست از میز توالت بالا برود .
🇮🇷 اما هر بار ، می افتاد .
🇮🇷 بعد از چند بار ، موفق شد بالا برود
🇮🇷 جلوی آینه ایستاد .
🇮🇷 ناگهان گربه ای را در آینه دید .
🇮🇷 ترسید و به عقب برگشت .
🇮🇷 و از بالا به پایین افتاد .
🇮🇷 دوباره بالا رفت و آینه را نگاه کرد .
🇮🇷 دستش را حرکت داد .
🇮🇷 سرش را تکان داد .
🇮🇷 فهمید که آن گربه ، خودش هست .
🇮🇷 عصبانی شد و شروع به پرخاشگری کرد .
🇮🇷 سرش را به آینه زد .
🇮🇷 عطر و شانه ها را ، از میز پایین انداخت .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌸 آگاه باشید !
🌸 امروز روزی است که خداوند ،
🌸 آن را برای شما عید قرار داده
🌸 و شما را ، شایسته آن ساخته است .
🌸 پس خدا را یاد کنید تا شما را یاد کند
🌸 و او را بخوانید تا مستجاب کند .
✍ امام علی علیه السلام
📚 من لایحضره الفقیه ، جلد ۱ ، صفحه ۵۱۷
💟 @ghairat
🌟 مردم از گرانی افسار گسیخته ،
🌟 در رنج و سختی هستند ؛
🌟 و این وضعیت در شان دولت انقلابی نیست .
🌟 مردم انتظار دارند که این بست تمام بشود
🌟 و با دلی راحت و با آرامش ،
🌟 در کنار دولت و نظام ، فداکاری کنند .
🌟 کنترل شبکههایی که ،
🌟 افسار گسیخته عامل ناامیدی هستند
🌟 و با آبروی مردم بازی میکنند ،
🌟 جزو مطالبات ما از مسئولان است .
🎤 آیتالله صدیقی خطیب نماز عید فطر تهران
💟 @ghairat
🌹 عید فطر است و اولِ شوال
🌹 نور عشق است و شور و عشق و حال
🌹 عید فطر است و عید رمضان
🌹 قلب ها از نشاط ، از نور مالامال
🌹 جشن قرآن و جشن غفران است
🌹 عید اسلام و عید ایمان است
🌹 عید کمال و فضل و جلال است
🌹 مبارک باشد ، بر مومنان است
🔮 @amoomolla
#عیدفطر مبارک
🌷 شعر عید 🌷
🌸 ماه رمضان رفت و عید آمده دوباره
🌸 مهتاب ، زیبا و رخشان ؛ آسمان ، پر ستاره
🌸 بعد از روزه ، عید فطر ؛ اوّلِ شوال میشه
🌸 کاشکی هر روز همیشه ، ظلم و بدی نباشه ؛
🌸 هر جا خوبی ها باشه ؛ زندگی ها باحاله
🌸 همه خوشحال و خندان ؛ هر روز ، هر ماه ، هر ساله
🌸 روزی که فقر و تبعیض ، ظلم و گناه نباشه
🌸 قشنگترین عید ماست ؛ پر از زیبایی میشه
🔮 @amoomolla
#عیدفطر مبارک