#جوک #طنز #لطیفه #خنده #طنز
😍 بعضی ﺳﺮﯾﺎﻻﯼ شبکه ﺁﯼ ﻓﯿﻠﻢ ،
😍 مال زمانیه که مدرسه می رفتیم
😍 اون موقع ها پخش می شد
😍 یادش بخیر ،
😍 روبروی تلویزیون می نشستیم
😍 هم تلویزیون تماشا می کردیم
😍 هم مشق می نوشتیم و درس می خوندیم .
😍 الآن که اون فیلمارو می بینم
😍 استرس میگیرم
😍 که نکنه ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﻨﻮﺷﺘﻢ
😍 و یا ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﯼ ﻋﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺣﻞ ﻧﮑﺮدم 😅🙈
💟 @ghairat
#جوک #طنز #لطیفه #خنده #طنز
😍 تفاوت والدین قدیم و جدید ،
😍 در قصه گفتن :
😍 والدین جدید :
🔸 یکی بود یکی نبود ، یه پری کوچولو بود که...
😍 والدین قدیم :
👹 یه روزی یه جن ،
👹 از یه قبرستون اومد بیرون و گفت :
👹 اومدم اون بچه ای که نمی خوابه رو بخورم
😂
👈 کیا با من همدردن ....
💟 @ghairat
🌹 در جواب امر به معروف و نهی از منکر ،
🌹 نگوئیم : به تو چه 📛
🌹 امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر ، جانشینان خدا و پیامبر ، در زمین هستند
🌹 خدایی نکرده ، اگر به آنها ، احترام نگذاریم ،
🌹 یقینا به خدا و پیامبر و اولیاء خدا هم ،
🌹 احترام نگذاشتیم .
💟 @ghairat
#جوک #طنز #لطیفه #خنده #طنز
😍 دقت کردید که سریال ها ،
😍 بعد از قسمت آخر ،
😍 از یک شبکه به شبکه دیگر منتقل میشن
😍
😍 مسئولین ما هم ، اینجورین
😍 هر وقت از یه پست ، فارغ شدن ،
😍 به پست دیگر ، منتقل میشن . 😁
😍 البته بعضیا مثل سریال پایتخت هستن
😍 همونطوری که پایتخت چندتا فصل داره ،
😍 خودشون هم چندتا پست دارند . 😁
😍 ما که بخیل نیستیم ...
😍 خدا انشالله تکه تکه شون بکنه 😂
💟 @ghairat
21.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 دانستنی های مهم
💥 در مورد تاثیر عقب و جلو بردن ساعت
💥 و کارهای شیفتی ، در روان انسان
🔮 @ghairat
🌸 عید سعید فطر ، روز پاداش گرفتن است
🌸 آنها که زحمت کشیدند ، تلاش کردند ،
🌸 کارهای نیک انجام دادند ،
🌸 امروز روز پاداش گرفتن آنها است .
🌸 بحمدالله ملّت ما ،
🌸 غالباً در شمار «محسنون»اند .
💟 @ghairat
📚 داستان بهشت و رحمت
🌸 در زمان های گذشته ،
🌸 قرار بود بر یکی از پیامبران الهی نازل شوم
🌸 عابدی را در جزیره ای دیدم
🌸 که با کمال شوق ، به عبادت حق مشغول بود
🌸 و از خدا می خواست
🌸 مرگش در حال سجده فرا رسد .
🌸 عبادتش را نیکو یافتم ،
🌸 زمان بندگی اش را چهار صد سال دیدم ،
🌸 دعایش را مستجاب مشاهده کردم ،
🌸 علاقمند شدم تا وضع قیامتش را ببینم ،
🌸 روز قیامتش نشان می داد که اعمالش ،
🌸 مورد قبول حق واقع شده ،
🌸 به او خطاب می رسد که :
🕋 أدخل جنتّی برحمتی ؛ ای بنده ی من !
🕋 با دلگرمی به رحمت من ، وارد بهشتم شو ؛
🌸 اما او عرضه می گفت :
🌹 أدخل جنتک بعملی ؛
🌹 یعنی پروردگارا !
🌹 من با دلگرمی به اعمال و عباداتم ،
🌹 وارد بهشتت می شوم
🌹 یعنی نیازی به رحمت تو ندارم
🌸 از سوی خداوند متعال خطاب می رسد :
🕋 ای قاضیان دادگاه من !
🕋 اکنون که پای معامله به میان آمد ،
🕋 تمام نعمت های مادی و معنوی ام را ،
🕋 که به این عابد عنایت کردم
🕋 با عبادتش بسنجید
🕋 چنانچه عبادتش گران تر آمد ، به بهشت برود
🕋 و اگر نعمت های من گران تر شد ، به جهنم برود
🌸 آنان نیز ، از نعمت بینایی شروع می کنند ،
🌸 این نعمت ، از نظر ارزش خدایی ،
🌸 بر تمام عبادات عابد ، سنگین تر آمد ،
🌸 چون او را به سوی دوزخ بردند ،
🌸 با تاسف و ناراحتی گفت :
🌹 خداوندا ! برنامه های دیگری هم داشتم
🌹 که محاسبه نشد .
🌸 به او خطاب می رسد : چیست ؟
🌸 عابد می گوید :
🌹 امید به کرم تو ، حسن ظن به عنایت تو
🌹 و از همه بالاتر ، نیاز و فقر و ناچیزی خودم .
🌸 خطاب میرسد :
🕋 او را از مسیر عذاب برگردانید
🕋 و به خاطر امید و حسن ظنش به من ،
🕋 او را به سوی بهشت ببرید .
🌸 زمانی که عابد ، در مسیر بهشت قرار گرفت ،
🌸 عرض کرد :
🌹 أدخل جنّتک برحمک ؛
🌹 پروردگارا ! با دلگرمی به رحمتت ،
🌹 من وارد بهشتت می شوم
🌹 نه با دلگرمی به اعمال و عباداتم .
✍ قصه گو : جبرئیل امین
📚 منبع اول : عرفان اسلامی ( حسین انصاریان ) ، ج ۱ ، ص ۲۱۹ – ۲۱۸
📚 منبع دوم : هزار و یک حکایت اخلاقی ، جلد ۲ ، حکایت ۸۵۶ ، صفحه۶۷۷ تا ۶۷۸
💟 @ghairat
🐈 داستان پسر گربه ای 🐈
🐈 تخیلی ، هیجانی ، مبارزه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت هشتم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 مادر فرامرز ، در حال آشپزی بود .
🇮🇷 که ناگهان صدای شکستن آینه را شنید .
🇮🇷 به زینت خواهر فرامرز گفت :
🌷 عزیزم ! برو ببین صدای چیه ؟!
🇮🇷 زینت ، به طرف اتاق فرامرز رفت .
🇮🇷 ناگهان گربه ای را در حال خرابکاری ،
🇮🇷 در اتاق فرامرز دید .
🇮🇷 ترسید و به طرف مادرش دوید .
🇮🇷 مادر فرامرز ، با جارو به طرف گربه رفت .
🇮🇷 و سعی کرد تا آن را بیرون کند .
🇮🇷 اما فرامرز ، با ترس و وحشت ،
🇮🇷 هم خودش را به در و دیوار زد
🇮🇷 و هم به مادرش حمله ور شد
🇮🇷 و او را گاز گرفت .
🇮🇷 زینت ، تفنگ بادی فرامرز را برداشت
🇮🇷 و به مادرش داد .
🇮🇷 فرامرز ، هر چه سعی کرد تا به آنها بفهماند
🇮🇷 که گربه نیست ، فایده ای نداشت .
🇮🇷 مادر فرامرز ،
🇮🇷 تفنگش را به طرف فرامرز گرفت .
🇮🇷 فرامرز نیز ترسید و به عقب رفت .
🇮🇷 تیر اول و دوم ، خطا رفت .
🇮🇷 اما تیر سوم به شانه هایش اصابت کرد .
🇮🇷 فرامرز نیز مجبور شد که از آنجا فرار کند .
🇮🇷 با زخمی که داشت ، به سختی می دوید .
🇮🇷 از نگاه او ، آدمها بزرگ تر شده بودند .
🇮🇷 بینایی اش عوض شده بود .
🇮🇷 همه رنگها را نمی توانست ببیند .
🇮🇷 و بیشتر رنگها را ، به رنگ خاکستری می دید .
🇮🇷 از ترس ماشین ها و آدمها ،
🇮🇷 از کنار دیوارها ، عبور می کرد .
🇮🇷 نمی دانست چکار کند و به کجا برود .
🇮🇷 بعد از مدتی به یک خرابه رسید
🇮🇷 و در آنجا پناه گرفت .
🇮🇷 با اینکه تیر ساچمه ای که مادرش شلیک کرد
🇮🇷 در بدنش نمانده بود .
🇮🇷 و او فقط زخمی شده بود .
🇮🇷 اما درد او خیلی شدید بود .
🇮🇷 هر چه سعی کرد تا با دستش ،
🇮🇷 زخمش را بگیرد و ببندد ، نتوانست .
🇮🇷 ناگهان با زبانش ، زخم خود را لیسید .
🇮🇷 اما از این کار بدش آمد .
🇮🇷 پس از چند لحظه نیز ،
🇮🇷 ناخواسته دوباره زخمش را لیسید .
🇮🇷 تا از حال رفت و بیهوش شد .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
✍ نویسنده : حامد طرفی
💟 @ghairat
🌐 امروز ، مشکل عمده و نقد کشور ،
🌐 فعلاً مشکل اقتصادی است .
🌐 علّتش هم فشار بر مردم ،
🌐 و فشار بر معیشت مردم ،
🌐 بخصوص در طبقات ضعیف است .
🌐 حتّی طبقات متوسّط هم تا حدودی ،
🌐 زیر فشار گرانی هستند .
🌐 مشکل اقتصادی ، عدم پیشرفت اقتصادی ،
🌐 نداشتن برنامهی خوب اقتصادی و...
🌐 اگر در هر کشوری ، وجود داشته باشد ،
🌐 به اعتبار آن کشور ، لطمه می زند ؛
🌐 بنابراین ؛ باید به مسئلهی اقتصاد ،
🌐 به طور جدّی پرداخت .
💟 @ghairat
🔸 برای ناراحتی ات ، نماز 🕋 هست .
🔹 برای دردهایت ، قرآن 📖 هست .
🔸 برای دلتنگی ات ، استغفار 📿 هست .
🔹 برای آرزوهای آیندهات ، دعا 🤲🏻 هست .
🔸 و برای تمام چیزهایی که در دنیا ، از دست دادهای ، بهشت 🏝 هست .
💟 @ghairat