هدایت شده از مجله قلمــداران
#توجه
#توجه
شروع ثبتنام نویسندگی برای متقاضیانی که مدتهاست منتظرند.
لطفا جهت ثبت نام به آیدی زیر پیام بدهید
@sabtenam_ghalam
مجله قلمــداران
#توجه #توجه شروع ثبتنام نویسندگی برای متقاضیانی که مدتهاست منتظرند. لطفا جهت ثبت نام به آیدی زیر پ
دیگه داره مهلت ثبت نام تموم میشهها
جا نمونی بعد بیای پی وی التماس که ندیدم!
خدایی این سری از اول ماه شروع کردم به تبلیغ
پس زودتر اقدام کنید
چون ظرفیت تکمیل شه دیگه ثبت نام نداریم تا چند ماه دیگه
مجله قلمــداران
#برای_غزه #مقیمی_نوشت
تلویزیون روشن بود. داشتیم شام میخوردیم. یک تصنیف غمگین عربی پخش میشد که سرم را گرفتم بالا. مردی با سرو صورت زخمی طفل معصوم خردسالی را بغل گرفته بود و توی راهروی بیمارستان میدوید..
میان تصنیف صدای ضجهی مرد بلند بود. زیرنویس را خواندم:«بلند شو بابا.. چشمهاتو وا کن پدر اینجاست»
و دوربین بیرحمانه ایستاد مقابل جسد بیجان بچه...
لقمه تو گلویم ماند..
امروز هم همینطور.. شک ندارم فردا و پسفردا نیز نمیتوانم غذا بخورم. یا حتی بلند بلند بخندم.. بلند بلند چرا؟ اصلا مگر تو این چند سال صدای خندهی بلندمان را کسی شنیده؟ کی از ته دل شاد است که من باشم؟ ولی جوری شده که لبخند زدن هم شده مایهی شرمساری...
دوست ندارم شعار بدهم.. حرف گندهتر از دهان زدن هم مال من نیست.. ولی به خداوندی خدا شرم دارم شکم سیر از سر سفره بلند شوم وقتی که میدانم شما گوشهای از این زمین گرسنه و خسته و ناامید نشستهاید به انتظار.. به انتظار مرگ یا آزادی؛ که به عقیدهی من هر دو اَش طعم رهایی میدهد!
چطور برای خریدن سقف بالایسر رو به خدا بزنم وقتی که شما هر شب چشم دوختید به سقف نیمهخراب اردوگاهها و میترسید یکی از ستارهها حرکت کند و صاف بیفتد وسط خانوادههای نصفهنیمهاتان..
چطور از گرانی مرغ و گوشت بنالم وقتی تو و بچههای قد و نیمقدت بوی برهای که صهیونها لب مرز کباب کردهاند به دماغتان میخورد و از گرسنگی آستین گاز میزنید؟
حالم به هم میخورد از اینکه این جملهی تکراری و کلیشهای خدا را شکر که ما امنیت داریم را بگویم ولی رفیق ندیدهی من؛ کاش شما هم مثل ما امنیت داشتید..
یا کاش این تصاویری که از شما پخش میشود همه فتوشاپ باشد! هوش مصنوعی باشد! کاش جای اینکه فقط اینجا بنشینم و موقع خوردن غذا به لقمههام خیره شوم کاری از دستم برمیآمد..
ولی من کوچکتر و حقیرتر از آنی هستم که فکرش را میکنی!
من فقط بلدم اینجا آهسته اشک بریزم و دعا کنم!
اینها را یک عده روز عاشورا هم بلد بودند! کاش دو بال داشتم و پر میزدم تا غزه.. زیر بالهام برایت چند لقمه ناگت شام امشبم را قایم میکردم با چند بطری آب!
ولی اینها همه مال فیلمهای مارول است! من خیلی هنر کنم بتوانم جلوی خودم را بگیرم تا حقیقت غزه را انکار نکنم..
منظورم را که میفهمی؟
نمیفهمی؟
چطور بگویم.. امشب داشتم با خودم فکر میکردم غمت زیادی سنگین است. شاید بهتر باشد خودم را بزنم به آن راه.. چمیدانم.. مثلا اخبار که نشانت داد شبکه را عوض کنم.. از گروههای سیاسی بزنم بیرون.. بروم با بچهها بگردم. موزیک گوش کنم. بخندم..
و تو را بسپارم به خدا..
چون کاری از دستم بر نمیآید و به هرحال زندگی ادامه دارد..
میدانم.. واقعاً خجالتآور است.. ولی باور کن غمت دارد کمکم.. ذره ذره جانم را میگیرد.. قربان سرت بروم، تو بگو من چهکار کنم؟ چه کار کنم وقتی کاری از دستم برنمیآید؟ چه کار کنم وقتی قدرت ندارم اسراییل را با خاک یکسان کنم یا برایت غذا بفرستم؟😭😭
اصلاً من نه؛ تو اگر به جای من بودی چهکار میکردی؟
تو بگو من چه کنم؟
بگو چه کار کنم؟؟😭😭😭
#غزهی_مظلوم
#طوفانالاقصی
هدایت شده از گروه فرهنگی شهیدالقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#من_یک_پدرم
•ویدئو یک: توضیحات حجت الاسلام شاندیزی (مسوول گروه فرهنگی شهیدالقدس) در مورد پویش کمک به غزه.
• ویدئو دو: الحمدلله مهربانیهای شما عزیزان به غزه رسید و توسط دوستان جهادیمان در غزه «گروه جهادی الباقیات الصالحات» بسته های غذایی تهیه و توزیع شد...
📣 این پویش همچنان ادامه دارد...
سفیر پویش کمک به غزه باشیم...
شماره کارت برای کمک به این پویش
5029087001597700اگر سوالی بود میتوانید به این آیدی پیام دهید : @a_balllll #نهادهای_مردمی #شبکه_مویرگی #کمک_به_غزه 🇵🇸@Shahideqods
هدایت شده از کانال حسین دارابی
مردم غزه در فشار زیادی هستن. مجموعه شهید القدس از راههایی که وجود داره آذوقه و مواد غذایی برای غزه ارسال میکنه. گرسنگی واقعا اونجا مردم رو اذیت میکنه، روی شماره کارت کلیک کنید و درحد توانتون واریز کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۹ توصیه فوق العاده برای مهمانانِ ویژه ماه خدا
از مرحوم آیت الله کشمیری
انتشار حداکثری با شما✌️
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
👈 عضو شوید👉
━━━━━━━━━━━━
هدایت شده از مجله قلمــداران
#توجه
#توجه
شروع ثبتنام نویسندگی برای متقاضیانی که مدتهاست منتظرند.
لطفا جهت ثبت نام به آیدی زیر پیام بدهید
@sabtenam_ghalam
هدایت شده از مجله قلمــداران
دیگه داره مهلت ثبت نام تموم میشهها
جا نمونی بعد بیای پی وی التماس که ندیدم!
خدایی این سری از اول ماه شروع کردم به تبلیغ
پس زودتر اقدام کنید
چون ظرفیت تکمیل شه دیگه ثبت نام نداریم تا چند ماه دیگه
حلما رو بیدار کردم برا سحری. بهش میگم نیت کن. میگه:«چشم»
میگم:« از امروز باید حواست رو جمع کنی دروغ نگی، تهمت نزنی، نمازهات رو اول وقت بخونی، با داداشت دعوا نکنی و ...»
چشمهاش رو درشت میکنه که:«واقعا همهی اینا رو باید انجام بدم؟»
میگم بله تازه حتما هم بعد غذا خوب دندونات رو مسواک بزن.»
از مسواک متنفره.
میگه:«این دیگه دلبخواهیه..نگید که آدابشه»
میگم:«از شانست این هم آدابشه.»
میپرسه:«چرا»
«میگم تا ذرهای غذا لای دندونات نباشه و دهنت خوشبو شه»
مسواک رو با غرولند برمیداره میگه:«اووو چقدر قر و فر داره این ماه رمضون! بیخود نیس شیطون سر میذاره به بیابون»😂
#روزه_اولی
#رمضانالکریم
#رفیقغزهایامشبسحریداریبخوری؟🥺
هدایت شده از R.Vatankhah
برنج سحری را آب میکشم و دم میگذارم، امسال بوی رمضان و نوروز در هم تنیده شده است،با صدای ربنا سبزه عید را نشانده ام،عجب تقارن زیبایی،بهار زندگی و بهار بندگی. اما یکهو بوی دیگری به مشاشم میخورد، پنجره آشپزخانه را باز میکنم. بوی باران است.آرام و نمنم میبارد،لطیف و مهربان.بوی زندگی میآید.معلوم میشود راستی راستی خدا هم عاشق است، عشق میکند با رمضانش. در همین شب اول شهرش را آب و جارو کرده و صفا داده. انگار دنبال بهانه است دور هم جمعمان کند.مهمانی بگیرد. مهمان بیاید و بریز و بپاش کند و ببخشد و آخر مهمانی تحفه به همراهمان کند.در این زمستان خدا به زبان بارانش صحبت کرد.خیلی کم بارید و همان کم هم در روزهایی خاص بود. میلاد حضرت زهرا(س)، 13رجب، اوایل شعبان، نیمه شعبان، شب انتخابات و امشب.به وضوح حالی ام کرد که نعمت بارانِ امسال صدقه است. از صدقه سر عزیزانش بر سرمان بارید.حق با تو است خدا جان.باید صدقه بدهی.اصلا ما واجب الصدقه ایم. ما فقیریم و یتیمیم و اسیر.غریب و گم شده ایم، در شهرت پیدایمان کن. از فضلت بر ما ببخش غیبت پدرمان را. دلتنگیم.
بوی برنج دم کشیده میآید.سر سفره خدا بالای سفره خالی مانده.
«الهم عجل لولیک الفرج»
#رمضان
خیلیوقت بود بهم سر نزدهبودی! یکوقتهایی گذری از بغلم رد میشدی ولی خب.. برات صرف نمیکرد محلم بدهی!
خودت میگفتی حوصلهی خودت هم نداری! ولی دروغ میگفتی.. حوصلهی خیلی چیزها و خیلی از آدمها را داشتی و داری! نیازی به این توجیهات نیست. هم من، هم خودت میدانیم که تو برای همه چیز و همهکس وقت داری الا من! اینقدر هم خودت را درگیرشان کردی که اصلا چشمت هم بخورد من را نمیبینی! ولی من مثل تو نیستم.. دلم واقعاً برایت تنگ میشود. گاهی وقتها از دلم میگذرد که نفرینت کنم بخاطر اینهمه بیرحمی و بیتفاوتی ولی نمیتوانم.. هی به خودم میگویم اینسری برمیگردد.. برمیگردد و انشاءالله دیگر ولم نمیکند.
نشستهبودم گوشهای.. غمگین و افسرده.. داشتم به این فکر میکردم که چرا من با اینهمه ثروت و عظمتی که خدا بهم داده باید در زندگی کسی باشم که لیاقتم را ندارد.. حتی بهم فکر هم نمیکند. از اینکه میروی با دور و بریهایم وقت میگذرانی و خوب که دورهایت را زدی میآیی یک نگاهی میکنی و میروی واقعاً ناراحتم.
میدانستم امروز به رسم ماههای قبل میآیی سروقتم.. این هم میدانم وفای درست و حسابی نداری که اگر داشتی و قدرم را میدانستی سرتا پای زندگیات را طلا میگرفتم..
اما تو قدر و قیمتت کم است. ترجیح میدهی با یک قران دوزار بقیه خوش باشی نه با زر و سیم من!
نکتهی تلخش اینجاست که اصلا باورم هم نداری. فکر میکنی مثل خودت دروغگویم! درحالیکه کل عالم را بگردی نمیتوانی کسی را پیدا کنی که وجودش مثل من پر از صداقت و درستی باشد.
آمدم همهی اینها را بهت بگویم ولی تا دستت خورد به تنم طاقت نیاوردم.. کاش اینقدر تشنهی انگشتهایت نبودم.. کاش اینقدر مجذوب نگاههای گاه و بیگاهت روی پوست نازکم نمیشدم.. چه میشود کرد؟ وقتی خدا من را اینطوری خلق کرده...
تا لمسم کردی و چشمت به صورتم خورد زدی زیر گریه.. گفتی دیگر ولم نمیکنی. گفتی گرفتار بودی.. غم و غصه داری.. گفتی کمی باهات حرف بزنم دلت سبک شود. گفتم:«غمت نباشد. خودم برات کافیم. فقط بهم اعتماد کن.»
گفتی:«باشد»
دفعههای قبل هم همین را گفتهبودی ولی یک ماه بعد ولم میکردی همانجایی که بودم... روی قفسهی بالای کتابخانه! کنار حافظ.. بالا سر جنایت و مکافات و بینوایان..
کاش اینبار دیگر ولم نکنی...
به خداوندی خدا اگر با من باشی کاری میکنم هیچ چیزی اذیتت نکند. ملاتونین و فلوکستین کجا بود؟ خودم تراپیستت میشوم.. بدهی و بدبیاری چه صیغهای است؟ سرتا پای زندگیات را طلا میگیرم..
فقط قول بده من را رها نکنی کنار حافظ.. بالا سر جنایت و مکافات..
✍️ف.مقیمی
#رمضانالکریم
#قرآن_مظلوم
هدایت شده از 🥀ماری💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/ghalamdaraan/28493
تا خوندمش گفتم آی آی که این ادبیات رفیق روزهای گرمِ تحلیل برگزیده است.با خودم گفتم احسنت چه مثال های جالبی یادم باشه بعدا از پسرم بپرسم ببینم چی میگه
امروز سر نماز گفتم امیرعلی پاشو بیا اینجا مامان
مثل همیشه که وقتی گوشی دستم باشه و صداش بزنم اومد و تنگِ دلم چسبید و سرش هم فرو کرد تو گوشیم که ببینه چه خبره اول با کتفم یه کم هولش دادم اونوری تر🥴
بعد ژست مامان فیلسوف گرفتم گفتم:خب پسرم یه سوال دارم دلم می خوادنظرت رو بگی😇(به یاد پسر ایران این ایموجی رو گذاشتم همش فلسفی و قلمبه حرف می زد)
گفت بپرس مامان
با شوق گفتم ببین مامان جان اگربگن یک هفته شب تا صبح نخوابی در عوض هزارتا سکه بهت میدن که به دلار بفروشیش این کار رو می کنی؟
فوری و با جدیت گفت معلومه نهههه😐
آدم قورباغه بشه ولی ضایع نشه در حالی که از درون فروریختم و وارفته بودم گفتم چرا؟هزارتا سکه هستااا
گفت از کجا معلوم سکه هاش طلا باشه☹️
چلچراغی درونم روشن شد که نگو و نپرس دوباره جون گرفتم و با ذوق گفتم نه مامان جان طلا هست با اطمینان
حالا چی میگی؟؟
با اندکی تفکر گفت:بازم نه چون اصلا امکان نداره آدم بتونه یک هفته شب تا صبح نخوابه وقتی کار نشدنیه چرا الکی قبول کنم😕
هرچه سعی کردم یه کم گولش بزنم که قبول کنه تا من بتونم نتیجه اخلاقی رو بگیرم ولی لامصب وا نداد که نداد😶 و ندای درونی که بهم گفت حالا خوبت شد همینو می خواستی😏 دفعه دیگه نخوای ادای مامان مقیمی و دار و دسته اش در بیاریاا
حالا یکی بیاد جمعش کنه که گیر داده چرا این سوالو پرسیدی منظورت چی بود😬😬
#ما_مثل_هم_نیستیم
#پسر_منطقی
#تجربه_خفن
مجله قلمــداران
https://eitaa.com/ghalamdaraan/28493 تا خوندمش گفتم آی آی که این ادبیات رفیق روزهای گرمِ تحلیل برگزی
وای من اینو خوندم تباه شدم😂😂😂😂
مجله قلمــداران
سلام شبتون بخیر 🌹 دوستان یه مورد فوری پیش اومده باید کمکم کنید متاسفانه یکی از بچه های تحت پوششمون
سلام شبتون بخیر 🌹
طاعات و عباداتتون قبول ✨🌺
ممنونم ازتون که در این پروژه هم کنارم بودید🥰🙏 بر حسب وظیفه گزارش کار این پروژه هم تقدیم شما میکنم📝
📝برای این پروژه مبلغ ۳۴.۵۰۰.۰۰۰ هزار تومان کمک جمع آوری شده که برای موارد زیر هزینه شد👇
✅کمک هزینه ترخیص بیمارستان ۵ میلیون تومان
✅خرید قبر ۲ میلیون تومان
✅خرید سنگ قبر ۱۵،۹۰۰,۰۰۰ تومان
✅کمک هزینه خرید روز ختم
۱۰/۵۴۶ تومان .
مبلغ یک میلیون تومان دیگه باقی مانده که برای نصب سنگ قبر و نوشته سنگ مزار قراره هزینه بشه
انجمن یاوران گل نرگس را در شبکه اجتماعی های زیر دنبال کنید
👇👇👇
🔹ایتا
http://eitaa.ir/abootaleb_ranjbar
🔹اینستاگرام
http://instagram.com/abootaleb_ranjbar
🔹تلگرام
https://t.me/abootaleb_ranjbar
مجله قلمــداران
سلام شبتون بخیر 🌹 طاعات و عباداتتون قبول ✨🌺 ممنونم ازتون که در این پروژه هم کنارم بودید🥰🙏 بر حسب وظی
همراهان عزیز
فاکتور تمام هزینه ها رو داخل کانال گذاشتم میتونید رو لینک کانال بزنید و تمام فاکتور ها رو مشاهده کنید ....
یکی از تصمیمات ما برای سال ۱۴۰۳ ان شاء الله این هست که تمام فاکتور های هر پروژه داخل کانال قرار بدیم .🌹🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلیها این رو فرستادند برام میگن شما هم دقیقا دارید مصداق فرمایش آقا مینویسید.
اینکه شما با دیدن این بخش بلافاصله یاد کارهای من افتادید خیلی رضایتبخش و امیدوار کنندهاست🥰
━━ .•🦋•.━━━━━━━━
👈 عضو شوید👉
━━━━━━━━━━━━