خدمت همهی دوستداران رئیسجمهور عزیزمان ...
https://eitaa.com/ghalamdaraan
غمگینم مثل کسی که تا دیروز به هوای سرگرمی کاربرهاش به انتخابات و شهادت رئیسجمهور، داستان را پیچوند ولی الان دیگه بهونهای نداره🚶♂🚶♂🚶♂
هدایت شده از خودنویس
#دلم_برای_جلیلی_و_جلیلیها_سوخت!
یک راست میروم سر اصل مطلب!
بله مقصر شمایی آقا سعید مهربون و مخلص و خستگی ناپذیر و مردمی! مقصر همیشه شما بودی! چقدر از همه طرف تخریبت کردند. انگ قدرت طلبی بهت زدند.
گفتند جلوی ولی فقیه و سپاه و ارکان نظام ایستادی! یک روز انگ حجتیه بهت زدند و یک روز تو را طالبان و افغانستانی خواندند. اما یک روز که نه! سال ها به دروغ شما را مادر همه تحریم ها خواندند. حتی دفاع تمام قد رهبری در مذاکرات از شما را هم سانسور کردند.
حتی آن ها که به تو از سر اجبار رای دادند معتقد بودند تو با نظام قمار کردی! حتی آن ها که از سر اجبار به تو رای دادند، امروز فحش و لعنت نثارت کردند. و همهی تقصیرها را بدون ذره ای یادآوری خریدی!
میدانم میخری! میدانم گذشت میکنی، هچون سید ابراهیم! چون مرام و سلوکت دنیایی نیست. نمیخواهم از تو فرشته بسازم. و نمیخواهم مقدس بنامت. اتفاقا گاهی از دستت شاکی هم میشدم. از سکوت در برابر طرفدارانی که شباهتی به سلوک شخصی و رفتاری تو هم نداشتند.
اما خلوص و مظلومیتت افسوس به دلم میگذارد. تنها دلم از این میسوزد که ما روی یک رییس جمهور خوب و کاری و مخلص و ولایی و همه چی تمام را درست ندیدیم. نسل ما نه رجایی را دید و نه ریاست جمهوری حضرت آقا را!
در دهه هشتاد که رای اولی بودیم و سری آوردیم توی سرها، یکی آمد و گند زد به همه چیز و رفت. بدجور تو ذوقمان زد، هنوز هم تاوانش را میدهیم.
تازه دلمان خوش بود که سید ابراهیم آمده. اگرچه دربرابر زحمات او هم ناشکر بودیم. اما راستش امثال ما به همین قدر تلاش سید هم راضی بودیم.
اما روزگار گل های خوشبو را میچیند. حقمان نبود انگار! حقمان نیست انگار. تر و خشک باید با هم بسوزند؟! میدانم حکمتی است. میدانم! اما ما مردم چرا باید چوب بی سیاستی و بی بصیرتی عده ای دیگر را بخوریم؟! چوب یکدنگی و لجبازی! چوب...
هیس! اعتراض نکن. بسیجی که اعتراض نمیکند. حق ندارد. راست میگویند. ما مقصریم. ما حزب اللهی ها همیشهی تاریخ مقصریم. ماییم که همه یقه مان را میگیرند. آسانسورمان میکنند برای رسیدن به قدرت. ماییم که همیشه زخم زبان میشنویم. ماییم که خون دل میخوریم و دم نمیزنیم. و همیشه پای کار این نظام هستیم.
ما پا برهنگان این انقلابیم. هیج کاره و همه کاره ایم. هیچ کاره در تصمیم ها و همه کاره برای جوابگویی به نالایق ها!
در سختی ها پای کاریم و به وقت انتخاب، آخر صف می افتیم. ما نه چیزی از سهمیه بلدیم و نه حتی حکم داریم. وقتی میگویند:« چقدر بهت دادن. نون خور نظام. چند سکه؟! چند میلیون یا کدوم پست و مقام؟! جیره خور نظام!» لبخند میزنیم. سرمان را زیر میاندازیم و میرویم.
عده ای به جای ما با قیافه شش دانگ بسیجی و حزب اللهی سهمیه می گیرند، حکم میگیرند و ما با دست خالی فحش میخوریم. مثل خودت که هیچ کاره خطابت میکنند. بی کارنامه! مثل خودت که مسئولیت نگرفتنت در دولت را بی لیاقتی مینامند. مثل خودت که بی مزد و مواجب به دورترین نقاط کشور میروی. بدون ذره ای هزینه جهاد میکنی. مفت و مجانی! حتی رییس جمهور منتخب هم باور نمیکرد کسی بدون پول کار کند.
اقا سعید! جنس ما از خودتان هست. همیشه فحش خوریم. همیشه عامل بدبختی مملکتیم. از ما توقع دارند هیج وقت کم نیاوریم.
«کی خسته است؟! دشمن!»
راستش دلم نمیخواهد بگویم یک امشب خسته ام! امشب از تمام سال های زندگیام خسته ام. ما تاوان چه چیزی را پس میدهیم؟!
بلند شو بسیجی! بلندشو عرزشی! دوباره باید برای این انتخاب مردم فحش بخوری! برای انتخابی که نکرده ای. برای کارهای نکرده. برای دوستدار این انقلاب بودن باید فحش بخوری!
بلند شو!
#هیام
@khoodneviss
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توهین های مکرر رئیس ستاد پزشکیان در سلماس
رییس ستاد پزشکیان در سلماس، طی یک سخنرانی در جشن پیروزی رئیس جمهوری اسلامی ایران، چندین بار به اعتقادات مردم و جانبازان و شهدا توهین کرد.
توهین به پیامبران: ۱۲۴ هزار پیامبر آمدند اما به اندازه گوشی ها به ما چیزی یاد ندادند.
توهین به شهید رئیسی: آقای نماینده گفته بود اگر به من رای ندهید از مرز خبری نیست، مگر مرز هم در هلیکوپتر شهید شده بود؟
توهین به جانبازی سعید جلیلی: جلیلی میخواست کل کشور مثل خودش لنگ بزند.
توهین به مردمی که به جلیلی رای دادند: شما ۲ درصدی هستید حق ندارید حرف بزنین ......
دم ازاخلاق علی میزدید آقای پزشکیان چی شد....
متأسفانه یه عده افسار گسیخته شدن😡
#امیدمجید | عضوشوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2557345827C5a933ecdf7
بچه ها نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.
منم طرف شمام.
دوره ت گذشته مربی 😎
امشب ننویسی همه رو ادمین می کنم بریزن کانال رو با اعتراضات گسترده تصاحب کنند
عید امسال برای افطار رفته بودم خونهی مامان.
قرار بود سفره رو بچینم. طبق معمول وقتی ظرفهای داغ رو از روی اجاق برمیداشتم مامان گفت: «همینطوری نذاری رو زیرانداز.. یک وقت فرش میسوزه.»
منم طبق معمول از این وسواسش حرص خوردم که« بابا نمیسوزه. من همیشه تو خونه خودمم همینجوری میذارم رو زیرانداز»
خلاصه پیرکس سوپ را گذاشتم روی زیرانداز سبز و غر هم زدم که چقدر مال دنیا برات مهمه و این صحبتها..
مامان ناامید و حرصی از دستم رو کرد به حلما که برو یک سینی بیار مامانت ظرفهای داغ رو بذاره روش!
من هم در حالیکه بهم برخورده بود دستههای پیرکس رو گرفتم تا بلندش کنم که دیدم فرش هم باهاش بالا اومد...
قلب من و نگاه پر از حسرت مامان..
چشمهای از حدقه در اومدهی حسین و خاک تو گورت نکنم گفتن زینب...
کلی دستمال کشیدم.. سفیدکننده زدم.. ماست مالیدم. نرفت که نرفت..
برا اینکه کم نیارم هم به مامان گفتم:«باور کن اصلا معلوم نیست»
هیچی دیگه..
الان سه روزه هر کی میاد روضه میپرسه:«چی ریخته رو فرشتون؟»
https://eitaa.com/ghalamdaraan
مجله قلمــداران
عید امسال برای افطار رفته بودم خونهی مامان. قرار بود سفره رو بچینم. طبق معمول وقتی ظرفهای داغ رو ا
خدا رحمت کنه همهی مادرهایی که خاک در آغوششون گرفته
▪️▪️▪️
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه_منثور
#شب_پنجم
🏴 از سختترین مصائب عاشورا مرثیه عبدالله بن حسن علیه السلام است.
عبد اللَّه بن حسن بن على بچّهاى نابالغ بود. از خيمه زنان بيرون آمد و دويد تا به حسين علیه السلام رسید.
لشكر اندكى دست از جنگ با حسین علیه السلام برداشته بودند و اکنون بازگشته و اطراف امام حسين(ع) را گرفتند.
زينب علیهاالسلام خود را به عبدالله رساند تا او را باز بدارد ولى او حاضر نشد و سخت خوددارى كرد و گفت:
_وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي
نه به خدا از عمويم جدا نشوم.
بحر بن كعب و بعضى گفتهاند:
حرملة بن كاهل نزديك شد كه بر امام حسین علیه السلام شمشير بزند.
عبدالله گفت:
وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي
واى بر تو اى فرزند زن ناپاك! عموى مرا مي كشى؟
آه.....
او شمشير را فرود آورد.
پسرك دست خود را جلوى شمشير داد.
دست او را تا پوست بريد و از پوست آويزان شد.
پسرك صدا زد:
_يَا أُمَّاهْ
مادرها میدانند پسرها کی اینگونه به زجر و دل آشوب صدایشان میزنند.
آه از مصیبت تو عبدالله
حسين عليه السّلام عبدالله را گرفت و به سينه چسبانيد.
_يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ
فرزند برادر! بر آنچه به تو رسيد صبر كن و در اين سختى از خداوند طلب خير کن كه خداوند تو را به نزد پدران شايستهات خواهد برد.
راوى گفت:
حرملة بن كاهل تيرى انداخت و گلوى پسر را كه در آغوش عمويش بود گوش تا گوش دريد.
فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ.
آه آه
اف بر ما که شما را فرو نهیم و غیر شما را برداریم.
شرم بر ما اگر فرزندانمان را در راه شما از دم تیغ دریغ کنیم....
بر تن پاک عمو تیر و سنان را میدید
او لگد خوردن دندان و دهان را میدید
دید در هلهلهها ضربه به پهلو زدنش
مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد
دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد
ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد
در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش
تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد
زودتر از همه کس رأس به دامانش داد
لب خندان پدر آمد و درمانش داد
مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
شاعر:محمود ژولیده
منبع:لهوف،سیدبن طاووس ص ۱۱۹
مجله قلمــداران
«فتح خون» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.com/book/12206
اگر کتاب فتح خون شهید آوینی رو نخوندید، الان وقتشه...
هم از جهت اینکه محرمه، هم از جهت اینکه واقعا توی شرایط فعلی سیاسی کشورمون خیلی دید تحلیلی درستی بهتون میده.
#محرم_نوشت
آدم وقتی حالش خراب میشود؛ آنجا که انگار ته خط است... که دیگر راهی ندارد جز طلبکار شدن از پروردگار و لجبازی و داد و بیداد راه انداختن... وقتی غرغرهاش تمام شد، از خدا توقعِ معجزه و درِ غیب و هزارتا چیز دیگر دارد.
اما خدا ساکت و صبور فقط نگاه میکند!
اصلا هیچوقت معلوم نشد دودوتای خدا با کدام فرمول چهارتا میشود. که اصلا اگر چهار بشود!
برای فهمش باید برگردیم به خیلی قبل. آنجا که یکی بود و هیچکس نبود!
خودش میگوید جهان را خلق کردم برای یک زن! برای فاطمه...
یک جهان! سیارات و آسمانها و دریاها و میلیاردها انسان برای یک نفر! یک عزیز کرده... اصلا نورچشمی شاید.
عجیب اینکه همان نورچشمی، همان باعث خلقت، همان فاطمه... میماند بین در و دیوار و خدا آسمانش را نمیکوبد روی زمین!
که اصلا مردم همان حوالی هم انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته!
جهان پیش میرود و پسر همان عزیزِ عالم میشود قتلوک عطشانا...
بازهم خدا زیر میز این دنیا نمیکوبد!
و بازهم مردمِ همان شهر شب را سر سفرهٔ همیشگی مینشینند و زیر همان آسمان میخوابند!
محراب خونین ،خرابهٔ شام، جام زهر، زندان سامرا... تاریخ را بگیر بیا جلو تا همین هشت ماهِ گذشته و پانزده هزار زن و بچهای که تکه تکه شدهاند زیر تیغ سگهای بنیاسرائیل!
توی کارگاه داستان نویسی یک شعاری میدهیم که نویسنده هرچقدر دلش کمتر به حال شخصیت بسوزد موفقتر است!
میگوییم اگر شخصیتت را دوست داری، غم عالم را بریز روی سرش و بگذار خودش راهی پیدا کند برای خلاصی! که اینطوری شخصیت درمیآید و میرسد به تغییر دراماتیک! بخوان همان ساخته شدن خودمان...
سکوت خدا از بیتوجهیاش نیست! مشکلات، دردها و دغدغهها بیاهمیت نیستند؛ منتهی او مدلی که من و تو میخواهیم معجزه نمیکند...
معجزهٔ خدا داستانِ بینقصی است که نوشته! که فیلمنامه را همان مدلی که باید باشد پیش میبرد، بدون اینکه احساساتی شود! دلش بلرزد! پایش شُل شود! حتی خونی پشیمانش کند! که جهانِ او قوانین خودش را دارد...
و البته پیشتر خدا در حق همهٔ ما معجزه کرده! همان روزی که فتبارک الله احسن الخالقین گفت و شعور و انتخاب را ریخت وسط دامنمان!
و ما هنوز نمکگیر همین دو هدیه هستیم...
نمکگیر بودن را باید فهمید!!! باید بیشتر درباره اش نوشت....
✍م. رمضان خانی
https://eitaa.com/ghalamdaraan
هدایت شده از چند جرعه با من بخوان
بعضی از دردها را باید
مادر باشی تا بفهمی....
بعضی از دردها را باید
شیر خواره داشته باشی.....
بعضی از دردها را باید
کودک گرسنه و سینه بی شیر داشته باشی......
ولی یک درد را فقط کسی میفهمد که شیر به سینهاش آمده و اما شیر خواره اش......
رباب جان
امروز هزاران هزار مادر برای علیِ کوچک تو اشک ریختند. ضجه زدند.حتی روی خراشیدند. می دانم، نمیشود درد تو را وقتی کودکشان را توی آغوش دارند درک کنند.
اما بانو جان
جایی نه نزدیک اینجا
بلکه هر روز دورتر دورتر
مادرانی ده ماه است این درد را خوب میفهمند.
مادرانی که فقط تو حال آنها را خوب درک میکنی!
توی شهر ما رسم است، مادران شهدا به مادران تازه شهید از دست داده سر می زنند.
راستی از کربلا تا غزه چقدر راه است؟
🖊شکوهی
https://eitaa.com/chand_jore_ba_man
#همایش_شیرخوارگان_حسینی
#مادرانه_رباب_علیاصغر
#غزه_را_فراموش_نکنیم
#مرگ_بر_اسرائیل_حرمله
26.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️آئین بستن عَلَم در روستای بحیـری
▪️بستن علم از آئینها و سنتهای قدیمی شهرستان دشتی استان بوشهر است.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
▪️مسجد جامع روستای بحیری
🆔 https://eitaa.com/masjedjame_ir
هدایت شده از بهارِ زهرا
دلم میخواست بزرگ شدنت را میدیدم.
لباس سپاه قدس را تن میزدی و من هی قربان صدقهات میرفتم.
دلم میخواست ماه محرمها، یکسر بگویم ارباب علیاکبرم فدای علیاکبرت. شب هشتم محرم شود و نگاه قد و بالایت کنم. همه اشک میشدم و به سینه میزدم. مخصوصا آنجا که اسب، جوان رعنای امام حسین را اشتباه برد به سمت اشقیا!
نشد. همه در حد آرزو ماند.
حسرت داشتنت به دلم ماند. حسرت تقدیم کردنت در راه بابا مهدی به دلم ماند!
دعا کن برادرت عباس خوب سربازی شود. خوب خدمت کند؛ به اسلام، به مولایش، به ایران و به رهبر!
خیلی به یادت هستم عزیز دل مادر!
توام آنطرف به یاد ما باش.
دوستت دارم قربان قد و بالای ندیدهات.
منتظر دیدارت هستم.💚
#بینامواسم
#بیهشتگ
هدایت شده از پیچَکِقَلَمْ🍃
#دلدلزدنهایمحرمانه
_هشت
من کربلا را از نزدیک ندیدهام.
من اصلا نمیدانم فاصلهی تل زینبیه تا گودال قتلگاه چقدر است.
نمیدانم خیمهها کجا بوده و میدان رزم کجا!
نه عطر بینالحرمین را بوییدهام، نه سرانگشتهام سردی سنگ مرمرهای حرم را چشیده!
توی خیال من کربلا همان دشت پهن کنار فرات است با خاکهای خونی و خاکستری.
من توی خیالم یک گوشه خیمهها را چیدهام و همیشه پشت یکیشان ساکت و مبهوت میایستم.
وسط روضهها از همان پشت خیمه، همهی حواسم به آن خانمیست که هی از این چادر میرود توی آنیکی و امور زن و بچهها را سر وسامان میدهد. با اینکه دستهاش نمیلرزد، قشنگ معلوم است چقدر دلش را آشوب گرفته!
راستش من حتی تویگوگل هم کربلا را سرچ نکردهام!
نمیدانم این خانم کجا علیاکبر را بغل کرده و بوییده و بوسیده و راهیاش کرده؟!
نمیدانم وقتی علی سوار عقاب شده و از همیشه شبیه تر به پیامبر،
بانو چطور قربانصدقهاش رفته و صداش نلرزیده و لبهاش خندیده!
نمیدانم وقتی دستش را بالای چشم سایبان کرده تا زیر ظلّ آفتاب از علی خبر بگیرد، دقیقا چی توانسته ببیند؟!
این یکی را خیال هم نمیتوانم بکنم!
نمیدانم اول چشمش به پارههای تن علی افتاده یا اسبی که خون جلو چشمهاش را گرفته یا زبانم لال غش کردن برادر؟!
نمیدانم وقتی همه چیز را دیده چطور آنهمه بیچارگی را گذاشته و عبا به بغل به داد حسین رسیده؟!
هربار وقتی روضه به اینجا میرسد و جوانان بنیهاشم میروند برای جمع کردن گلبرگهای علی،
خیالم را خاموش میکنم که نفهمم چطوری آسمان به زمین نیامد و زمین از هم نپاشید از ارباً اربا شدن عزیز دل حسین!
اصلا
دلم میخواهد بروم کربلا و بقیهی ماجرا را از پشت شبکههای طلایی ضریح تماشا کنم...با قلب تکه پاره...از نزدیکِ نزدیک!
#السَّلامُعَلَيكَياأوَّلَقَتيلمِننَسلِخَيرِسَليل
#امانازدلزینب
هرچه جان است به قربان اباعبدالله🖤
@pichakeghalam
یار عقیله
#پردهاول
هر کوچه و خیابانی را که نگاه کنی پرچم سیاه میبینی. انگار شهر، رخت عزا پوشیده. هر چند قدم یک ایستگاه صلواتی برپاست. از هر گوشه کنار صدای سوز نوحه به گوش میرسد. یکی از دل زینب میگوید، یکی رقیه، یکی حر، یکی عباس. گاه از اولاد حسن(ع) میخوانند و مینالند، گاه از اکبر و اصغر حسین(ع). با اینهمه روضه اما، حرف های نگفته زیاد است. روضه های نخوانده. از تمام ۷۲ تن. از تک تک زنان و کودکان حرم. از قصهی حج ناتمام و عرفه، تا منزل های سرراه. از تَلّ تا علقمه و گودال. از نینوا تا کوفه و شام و شام و شام. اما این چند خط روضه، نه از شهداست، نه از آب و نه زینب. روضه روضهی تسکین دل زینب است. روضهی شاهد گمنام کربلا، سُکَینه. دختر پیر شدهی جوان حسین.
#اسمانویس
یار عقیله
#پردهدوم
میگوییم سلام بر حسین و بر "ارواح التی حلت بفنائک". یعنی جانهایی که حل شدند در حسین. فنا شدند در حسین. که نام حسین بماند و نام آنها برود در حاشیه. بروند زیر سایه نام حسین. اگر از من بپرسید، سکینه هم حل شده در زینب است. شاگرد مکتب زینب است و وارث صبر زینب. شریک مصائب بنت علیست. از سرزمین وحی تا کربلا منزل به منزل آمده و دیده. مهر حسین را با جان نوشیده. اصغر را در بغل گردانده و صدبار دلش آب شده از خنده هایش. روحش پر کشیده با شیرینزبانیهای رقیه. به تبع استاد، لا حول و لا قوه خوانده پشت قد و بالای اکبرش. این اوصاف نه در روایتی آمده و نه مقتلی. اما مگر میشود دختر باشی و عاشق پدر نباشی؟ مگر ممکن است خواهر باشی و جانت بند برادر نباشد؟ که عموهایت پسران امالبنین باشند و دلت قرص نباشد؟ زیر سایه عباس باشی و نمیری برایش؟
#اسمانویس