#دل_نوشته
#برگزیده
پدر عزیزم،مادر مهربانم
چهره تان را بخاطر ندارم اصلا خاطراتی از شما در ذهنم وجود ندارد. اما میدانم هستید میدانم چیزی نمانده تا به شما برسم اما همین مدت اندک برای من خیلی سخت میگذرد
پدر جان در دلم آشوبی برپاست
آیا آغوشت را باز میکنی تا مرا به آغوشت بکشی وبا بوسه ای دنیایم را به آتش بکشی ؟
مادرم، مادر مهربانم در چه حالی هستی چگونه این همه مدت با این فراق ساخته ای؟
آغوشت را برایم باز کن مرا در آغوشت بگیر آنقدر فشارم بده تا اینهمه فراق را فراموش کنی.
پدر مهربانم یوسفت بازگشته آن هم با افتخار و باشرافت، هنوز پاک پاک هستم درست است از طوفانهای سهمگین گذشتم اماهنوز پاکم و به این پاکی افتخار میکنم .
گاهی اوقات این طوفان سهمگین مرا از این سو به آن سو میبرد
دست و پایم آسیب میدید اما شرافتم را آبرویم را با تمام سختیها نگه داشتم
خواهر مهربانم درنوشته هایم از تو هم اسم برده ام اما هنوز چهره مهربانت را نمی توانم به یاد بیاورم
پدر جان من با کسی می آیم که تمام زندگی خود را مدیون او هستم شما هم با آغوش باز پذیرای او باشید 🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈
پدرم آیا این مرد را قبول میکنی؟ او تمام هستیاش را پای من گذاشت و از عزیزانش دست کشید تا مرا سالم به شما برساند
پدرم ،مادرم،خواهرم
چرا چهره هایتان یادم نمی آید میآیم ،میآیم تا دوباره در کنار شما آغوش شما کمی استراحت کنم بسیار خسته ام خسته😭😭😭😭
#محمدعلی
#دل_نوشته
روزهای نه تنها سخت که عجیبی رو داریم میگذرونیم. روزهایی که حتی بهش فکر نکرده بودیم.
نهایتش با یه کاسه تخمه جلوی تلویزیون به عنوان فیلم تخیلی بهش نگاه می کردیم.
این روزها خیلی به هم ریخته ام. به خیلی چیزا فکر کردم. به خیلی آدم ها... به علی سلیمانی هایی که از لحاظ اخلاقی کم داشتیم ازشون. به سربازان گمنامی که باید میرفتن تو میدون مین و به جاش اسیر ونتیلاتور شدن!
مادرایی که رفتن زیر خاک. پدرایی که خیلی زود اَنگ یتیمی رو پیشونی بچه هاشون خورد!
هرسال از کنار دسته های عزاداریای رد می شدیم که بعضیهاشون یه سرشون تو این میدون بود و سر دیگهشون انتهای میدون بالایی! اما امشب همون دسته ۲۰ تا آدم توش سینه میزدن.
غریبِ غریب...
اصلا می دونی چیه؟ راستشو بخوای این متنو برای تو ننوشتم. برای امام حسین نوشتم!
دوست نداری از اینجا به بعدشو نخون.
حسین جان...
نذار سینه زنات رو تخت های بیمارستان جون بدن. نذار مادرایی که قرار بود نسل شیعه رو زیاد کنن ، تو جوونی برن زیر خاک.
امام حسین میدونی دارم در مورد کی حرف می زنم؟ دارم از بچه شیعه هات میگم. همونا که درسته خیلی وقتا لغزیدن اما فاطمیه برای حضرت مادر به سر کوبیدن و غیرت کردن! غیرت کردن و برای مولا خاک روی سر مالیدن. روضه ی معجر خوندن و غیرت کردن.
این مردم پیر و جوون، یه سال دویدن تا برسن اربعین! برسن نجف و «پشت سر مرقد مولا » زمزمه کنند! قبول نکن این اربعین هم بچه شیعه هات دور حرمت طواف نکنن.
با ماسک مشکلی نداریم ولی بی حرم نفس کشیدن سخته! بدون بینالحرمین و صحن انقلاب و سقاخونه هر دقیقه داریم جون میدیم.
اصلا بدون شما زندگی نشدنیه...
حسین جان. مدتیه که معتقدم باز شدن این گره دیگه از دست بشر خارجه.
بیا وسط و جمعش کن. بیا وسط که شیعه هات دارن غریبانه رو تخت بیمارستان میمیرن.
حسین جان دروغ چرا؟ همه ازت توقع داریم بیای وسط و بگی خدا شیعه هام دیگه بدون من طاقت ندارن. قرارمون این نبود دست این بچه ها از دست من جدا بشه.
مگه نگفتی شفاعت می کنم شمارو؟ شفاعتو فقط واسه اون دنیا نذار. ما الان هم لازمش داریم.
زور داره اینجوری مردن. به ابالفضل زور داره یه عمر منتظر امام زمان باشی، تهش با یه ویروس بری زیر خاک. بچه بیاری تربیت کنی بشه سرباز زینب تهش جای رخت نوکری لباس بیمارستان تنش کنی.
بی شما نفس کم آوردیم...
شمارو به حق مادرت دست دنیا رو بگیر آقاجان....
شمارو به حق سه ساله ی قد خمیده ت دست دنیا رو بگیر....
#م_رمضانخانی
@gahi_ghalam