بسم الله الرحمن الرحیم
شب سوم
مرثیه منثور
سپس یزید دستور داد کاروان کربلا را به جایی برند که سقف نداشت و از سرما و گرما حفظ نمیشدند. آنقدر آنجا ماندند که صورت هایشان پوست انداخت و مجروح شد و در تمام این مدت بر حسین علیه السلام نوحه سرایی کردند.
فی الیوم الرابع
در چهارمین روز حضورشان در شام
راوی گوید:
سکینه دختر حسین علیه السلام در خواب حضرت فاطمه علیهاسلام را دید. دست بر سر گذاشته بود.
به سوی او دوید و گفت:
مادر جان! به خدا جمع ما را پراکنده ساختند
مادر جان!به خدا قسم حریم ما را مباح دانستند
یا اُمَّتاه قتلوا واللهِ الحسین ابانا
حضرت فاطمه فرمود:
سکینه جان! بیش از این مگو
فقد قطَّعَت نیاط قلبی
بند دلم را پاره کردی
جگرم را آتش زدی
این پیراهن آغشته به خون پدرت حسین است که از خود جدا نکنم تا خدا را ملاقات نمایم.....
.و مي گريد غمش را نيمه جان آهسته ... آهسته
كنار تشت زر با خيزران آهسته ... آهسته
دو دست كوچكش بر مي كشد ديباج را از تشت
نمايان مي شود ماه نهان آهسته ... آهسته
چو خورشيدي كه سر بر مي زند با شور و شيدايي
ز پشت پرده هاي آسمان آهسته ... آهسته
نگاهش مي خورد پيوند با لبخند محزوني
كه مي ريزد عقيق و ارغوان آهسته ... آهسته
ميان تشت خون مي لغزد انگشتان لرزانش
به روي گونه هاي مهربان آهسته ... آهسته
و مي بويد چو گل هاي بهاري زلف خونين اش
و مي ريزند با هم هردوان آهسته ... آهسته
نگاهش مي رود سوي غروب و گرد اندوهي
كه مي بارد به روي كاروان آهسته ... آهسته
نفس از سينه اش پر مي كشد – پرواز بي برگشت-
به سمت وسعت رنگين كمان آهسته ... آهسته
شكوفا مي شود در مقدمش دروازه هاي عرش
به آهنگ مفاتيح الجنان آهسته ... آهسته
و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته
و زينب مي گدازد همچنان آهسته ... آهسته
شاعر: بهروز سپیدنامه
منبع:لهوف سید بن طاووس ص ۲۴۵
#مرثیه_منثور
#سال_صفر
#سالی_که_شبیه_هیچ_سالی_نبود
@ghalamdaaran
▪️▪️▪️
بسم الله الرحمن الرحیم
#مرثیه_منثور
#شب_پنجم
🏴 از سختترین مصائب عاشورا مرثیه عبدالله بن حسن علیه السلام است.
عبد اللَّه بن حسن بن على بچّهاى نابالغ بود. از خيمه زنان بيرون آمد و دويد تا به حسين علیه السلام رسید.
لشكر اندكى دست از جنگ با حسین علیه السلام برداشته بودند و اکنون بازگشته و اطراف امام حسين(ع) را گرفتند.
زينب علیهاالسلام خود را به عبدالله رساند تا او را باز بدارد ولى او حاضر نشد و سخت خوددارى كرد و گفت:
_وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي
نه به خدا از عمويم جدا نشوم.
بحر بن كعب و بعضى گفتهاند:
حرملة بن كاهل نزديك شد كه بر امام حسین علیه السلام شمشير بزند.
عبدالله گفت:
وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي
واى بر تو اى فرزند زن ناپاك! عموى مرا مي كشى؟
آه.....
او شمشير را فرود آورد.
پسرك دست خود را جلوى شمشير داد.
دست او را تا پوست بريد و از پوست آويزان شد.
پسرك صدا زد:
_يَا أُمَّاهْ
مادرها میدانند پسرها کی اینگونه به زجر و دل آشوب صدایشان میزنند.
آه از مصیبت تو عبدالله
حسين عليه السّلام عبدالله را گرفت و به سينه چسبانيد.
_يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ
فرزند برادر! بر آنچه به تو رسيد صبر كن و در اين سختى از خداوند طلب خير کن كه خداوند تو را به نزد پدران شايستهات خواهد برد.
راوى گفت:
حرملة بن كاهل تيرى انداخت و گلوى پسر را كه در آغوش عمويش بود گوش تا گوش دريد.
فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ.
آه آه
اف بر ما که شما را فرو نهیم و غیر شما را برداریم.
شرم بر ما اگر فرزندانمان را در راه شما از دم تیغ دریغ کنیم....
بر تن پاک عمو تیر و سنان را میدید
او لگد خوردن دندان و دهان را میدید
دید در هلهلهها ضربه به پهلو زدنش
مَحرم سِر شد و اسرار نهان افشا شد
دید تیر آمد و بر قلب عمویش جا شد
ذکر ((لا حول)) شنید و همه جا غوغا شد
در دو آغوش حسین و حسن افتاد تنش
تیغی آمد به سر او سر و سامانش داد
زودتر از همه کس رأس به دامانش داد
لب خندان پدر آمد و درمانش داد
مادرش فاطمه آمد به طواف بدنش
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
شاعر:محمود ژولیده
منبع:لهوف،سیدبن طاووس ص ۱۱۹