#برگزیده
#مهدیهبانو
نمیدونم زندگی کردن تو دنیای داستانهای دیگه چه شکلیه...چه رنگیه..
اصلا میشه با تمام حسهای کشف نشده ی وجودت بشینی و با تک تک لحظه هاشون دم بگیری؟!
میشه انقدر غرق بشی که بین تمام ثانیه های ناب معنوی ، وقت مناجات نیمه شب، پای صحبت بزرگان، بین خوندن آیه های قرآن، روز اول و آخر چله های عاشقی و قول وقرارهای بنده و خداییت
یاد نویسنده یا حتی شخصیتهای قصه بیفتی و دلت قنج بره از رزقی که نصیبت شده؟!
میشه کل زندگیت رو به دو مرحله ی قبل و بعد خوندنش تقسیم کنی؟!
میشه قدم به قدم باهاش بری و انقدر عاشق بشی که خودت رو رها کنی تو دریای آغوش معبودت؟!
اصلا میشه بعدش بشینی روبروی خدا و بهش بگی بزرگوار خییلی دوست دارم ،ممنون که منو شیعه و ولایتمدار آفریدی؟!
#برگزیده یعنی تمام حسهای خوب دنیا... نقش ظریفی که میشه اون رو به زیبایی روی صفحه زندگی حک کرد!
عشق و نفرت، شوق دیدار و غم یار، فتح و خشم،
اندوه و امید ،کفر و ایمان....و هزار واژه ی متولد نشده ی زنده در دل برگزیده ، شور نوشتن احساسم رو شعله ور میکنن و دلم رو بی قرار ...
بی قرار صبح ظهور..
بی تاب دیدن روز انتقام تمام ستمدیدگان مظلوم از ستمکاران جهان،
و لحظه ی پیروزی نهایی حق بر باطل!
#ف_مقیمی
#فقط_برای_ما_بنویس
#ممنون_که_هستی
چه ساده و بی تکلف مهمان آغوشت شدم بهشت من!
دیگر این منم و عطش بی تابی که با دریای بیکران وجودت قطره قطره سیراب می شود..
بی دغدغه ی گناه...بی وسوسه ی نگاه..
من که می دانم ، بادبادک بی تاب دلم،حتی برای آنی دوری از لعبت چشمانت را تاب نمی آورد..باید پرواز کنم و بیفتم پرِ پشت بامِ خلوت لبهایت!
حالا با یک بغل ترانه و دلی دیوانه ، پا به پای عطر یاس ، غرق می شوم در زلال شبرنگِ دلتنگی هایت؛
اینجا همان استوای عشق و دلدادگیست یاسمین ،
تا در پسِ تمام واژه های حیران ، در میان رقصِ این همه خوشبختی ، تو را برای ابدیت ، به سرسرای
امن دستانم دعوت کنم!
#برگزیده
#سیدعماد_یاسمین
#مهدیهبانو
#برگزیده
#اورشلیم
#سیدعماد_یاسمین
*ما رأیتُ إلّا جَمیلا*
از آن روزِ دردآلود ،
و خونی که از جانِ من و تنِ تو جاری شد،
مدتها می گذرد...
از آن بغضی که در حنجرهی من خفه شد و
نوایی که از عمق وجودت در رگهایم میریخت :
*ما رأیتُ إلّا جَمیلا*
ناله سر دادم : کدام زیبایی یاسمین؟!
کدام زیبایی را دراین همه تلخی میبینی که اینچنین آرام و راضی چشم می بندی؟!
و حالا...
باز این تویی که با تمام شکوه ،
تجلّیِ زیباییِ تکرار نشدنیِ ثانیه هایم شدی!
چه غروری دارد این شیعه بودن!
چه سرافرازم از سربازت شدن و در رکابت مشقِ بندگی کردن!
به من بگو ، یاس! چندین صبح سپید را ، عاشقانه پیمودی تا عهدی جانانه تازه کنی با موعود ،
که در این بزنگاهِ سیاه ،
در این سرزمینِ جور ،
از هردویمان گذشتی و بر یاریِ امامت پیشی گرفتی؟!
چه سرشارم از حضورت و چه دلگیر از بیمِ نبودنت!
چه پر شورم از این عشق و چه غمگین از فراقِ آغوشت!
فَقُل حَسبی الله...
بدون شک خدا برایم کافیست!
برای رهایی تو و من!
برای ابدی کردنِ نعمتِ انکار نشدنیِ روزگارم ؛ یاسمین!
#مهدیهبانو
#دلنوشته
#یاسمین
از عطش داغ این روزها که بگذریم ،
همین سکوتِ سکرآورِ این مکعبِ سنگی،
عطر حضور،
و درخششِ مردمکِ شرق و غرب گشتهی چشمانت،
برای بی پرواییِ روح خستهام کافیست..
که میان پچ پچه های رها شده ام،
نام مردانه ات را لب بزنم
و پای ساحل خیس نگاهم، خطوط پاک چهره ات را تا ابد هک کنم !
در همین ثانیه های آبستنِ درد ، می خواهم در آغوشت،
درهمین خلوتِ نابِ بارانی،
درمیانِ نفس های نرمِ صادقانه...
دعا کنم!!
که تا ابد باشی و بمانی و
بر خاک این تپش های پنهانی ، بذر نور و طلوع خورشید بپاشی!
بگذار صدای ِسرخِ سنگ اندازِ در ،
تن یاس را از باغچه اش جدا کند؛
بگذار اهالیِ این حدودِ حکایت
از خنجر و خون و خیانت دم بزنند!
من که میدانم !
تو که میدانی ،
داسِ وحشت حریفِ یاس نیست!
هزار سال هم که بگذرد ،
خدا ،
برای من... برای تو ...برای ما.... کافیست!
#برگزیده
#ف_مقیمی
#مهدیهبانو
#دلنوشته
#سیدعماد
#اسارتگاهاسرائیل
تنگنای این سلولِ سرد ، جای خوبیست برای ویران شدن!!
خرناسهی خوکها و
نگاه مرگبارِ دختری خاموش،که تمامِ سهمِ من از گذشتهای مهآلود است!
دختری گم شده در کوچه های تاریکِ جهان!
پاییز میشوم و زرد میشوم و میریزم از این حیرانیِ مدام...
که قدم زدن در تابستانِ سرخ چشمانِ این زن ،
طعم گنگِ آغوشِ مادر را برایم تداعی میکند!
نگاهش میکنم و
باز بوی آتش و خون و آهن میپیچد...
باز برزخِ بی مادری شعله میکشد که ناگاه...
عطرِ یاس مستم میکند و آیاتی که معجزهوار بهشتِ رهایی را نوید میدهد!
رجز میخواند و جان میگیرم..
او میخواند و من...غرق در قصه ی خونبارِ شیرمردی دستبسته ،
پای بلندمرتبگیاش به زانو میافتم !
مےگویم "علی" و زمزمهای بغضآلود، گوشِ تاریخ را کَر میکند!
لب میزنم "علی" و جهان رنگ میبازد و مادر ،جان میگیرد و
مهرابِ مهربانِ چشمانش ،خونی تازه در رگهای خشکیده ام میریزد...
چه شکوهی دارد شیعهاش بودن و
پای مکتبش ،مشقِ عاشقی کردن...
من شیعهام !
شیعهی مردی که در دامنهی شومِ شب ،
زخمِ تازیانهی بیحیای ابلیسان را بر تنِ یاسش ،
به جان خرید ؛
که نامِ "فاطمه" ،بشود مُهرِ ابدیِ پیروزیِ تمام پیکارهای نابرابرِ جهان!
آن دم که مظلومان ،علیوار ،
خیره به چنگالِ خونآلودِ ستمگران ،
پای ناموس و دین و وطن ، میایستند!
آری من شیعهام!
شیعهی مردی که برای قولش...سر میدهد!
#برگزیده
#ف_مقیمی
#مهدیهبانو
یک سال گذشت...
پروازَت را میگویم !
اصلا ،سال و ماه و ثانیه چه فرقی میکند ،
وقتی داغِ فِراقت ، هر لحظه ،زخم روی زخم و
درد روی درد میآورد!
تو سرداری و بعد از تو ،
سرِ ما ،پایِ داری مُدام ،
سرگردان و مبهوت ،
به دنبال رد حضورت ،
در کوچه های تاریکِ جهان ،می گردد...
جای خالیات درد میکندعزیز !
بغض شکسته ،دشنه میزند هر دم!
اما...
میدانم ،که عُروجت ،تجلّـــــــیِ بی مانندِ
"ما رأیتُ الّا جمیلا" بود ؛ در آن شبِ دردآلود ؛
که سرخیِ خون نجیبت ، عاشقانه ،
غیرت و جوانمردیِ مردمانِ این سرزمین را زنده کرد!
سربازِ سیّد علی!
تو ، برگزیده شدی!
تو ، برگزیده بودی !
و برگزیده ها "مُسارعینَ الیه" هستند در اطاعت از مولایشان...
و برگزیده ها ،"السّابقینَ الیٰ ارادته " هستند برای امرِ ولیشان !
و تو برگزیده بودی...
و
"برگزیده"ها پای عهدشان...سر میدهند!!
#دلنوشته
#مهدیهبانو