یار عقیله
#پردههفتم
نگاه میگردانی بین کاروان شترهای بی جهاز. به دردانه های آل الله که هراسان روی آن مرکب های ناامن نشاندهای. نه پسران امالبنین بودند و نه اکبر و قاسم و عون و محمد. تو بودی و زینب و هزاران هزار نامحرم و اهل حرم. حالا همه سوارند جز تو و عقیله. دستت را میگیرد و فرمان میدهد که سوار شو. و مجبوری اطاعت کنی از دختر علی. دلت اما، آن غریبی را تاب نمیآورد. نگاه زینب به قتلگاه را تاب نمیآورد. قامت خمیده و بیمار تنها برادر و تنها پناهت را تاب نمیآورد. و صدای زنگوله شترها بلند میشود...
#اسمانویس