او را هرگز ندیدم
اما آنقدر وصفش را شنیده بودم که همیشه اشتیاق دیدنش همراهم بود
از سالهای دور
از روزهایی که من و امثال من هنوز نبودیم
مدیونش شدیم تا خود امروز...
و تا فرداها و فرداها این دین و این حق
بر گردنمان خواهد ماند،
سه فرزندش را یکی یکی اهدا کرد
و خودش و همسرش تمام عمر ننشستند
"این اواخر و در اوج کارها میگفتیم شما بشین مادر میگفت وقت نشستن نداریم..."
خانه اش شده بود محل خیر و برکات
بپزند و ببرند برای فقرا
ببرند برای بیماران کرونایی
ببرند برای گرسنگان
جمع میکرد آدمها را...
خانه اش محل جمع شدن ها بود
جمع میکرد آدمها را که دست به خیر شوند و خیرات هر روز از خانه اش جاری باشند
خانه سه شهید...
میگویند خصلت بارزش بدهکار بودن بود
میگویند همیشه خودش را بدهکار دین
و سرزمین و مردمش میدانست...
مادر "شهیدان اعتمادی" درگذشت،
کرونا کار خودش را کرد
او به سه فرزند شهیدش پیوست...طوبی لها...
اما...ما و همه او را از دست دادیم
وای بر ما...که وقتی مانند اویی از دست برود بازیابی اش چقدر دشوار است
این حسرت هیچ پاسخی ندارد ، او رفته است
و ما حتی اندکی از وجودش کام نگرفتیم...واحسرتا
پی نوشت: دلسوزی دارد وقتی بارها چنین مادری را معرفی کنی و ملتمسانه بخواهی که دوربین ها بروند و ثبتش کنند
و حفظش کنند برای نسلِ دستِ خالی مانده...
و کار به امروز و فردا بکشد و وعده بدهیم و نرویم
و از دستش بدهیم...
و این اولین بار نیست
که همیشه اهل خسران بوده ایم!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
قلمزن
او را هرگز ندیدم اما آنقدر وصفش را شنیده بودم که همیشه اشتیاق دیدنش همراهم بود از سالهای دور از ر
اگر توفیق شد امشب برای نماز...
مرحومه زهرا بنت عبدالصمد 🌸
@ghalamzann
#نیاز_فرهنگی
یادم میآید اولین بار که خواستم اینجا درخواست کمک کنم خیلی سخت بود
خیلی ها میگفتند خوب نیست
قشنگ نیست
با حقارت و تذلل همراه است
سخت بود چون بار اول بود
اما کم کم راحت تر شد:
وقتی این سائلی ها گره هایی را باز کردند
و آرامش هایی را برگرداندند
و بیمارانی درمان شدند
و گرسنگانی سیر...
بعضی ها گفتند زیاد که بگویی
عادی میشود
دیگر مردم عادت میکنند
و کسی پای کار نمیآید
اما حقیقت این است که روزی رسان خداست
و گره گشا او
و توفیق را نیز او میدهد
پس نه چو منی باید شرم کند از طرح نیازها
و نه امدادرسان ها باید فکر کنند
که کار به دست خودشان انجام شده است...
اینها را نوشتم تا این بار کمک بخواهم برای یک نیاز فرهنگی،
میخواهیم یک کتابخانه کوچک برای کودکان و نوجوانان در مسجد راه اندازی کنیم
آنها که با نیاز کودک و نوجوان آشنا هستند
خوب میدانند که کتاب امن ترین پناهگاه برای آنان است
و اگر عشق به مطالعه از همین دوران در آنها آغاز نشود و "مطالعه" تبدیل به یک نیاز معنوی برای آنان نشود،
جوانی و میانسالی آنان سخت و تهی خواهد گذشت و دستشان در زندگی کوتاه میماند،
این سخنرانی کوتاه،
جسارتی بود برای دوستان همیشه همراه،
تا بدانیم که کمک به خرید کتاب
"باقیات صالحات" عجیبی ست که جریانش تا ابد ادامه خواهد داشت.
برای این "باقیات صالحات" کم نظیر که هر لحظه جوشش و رویش دارد،
این گوی و این میدان
بسم الله🙏
لطفا اگر قصد دارید به تأمین کتابهای ارزشمند برای این کتابخانه کوچک،
دستی برسانید اطلاع دهید.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#آن_سوی_شهر
#ما_و_آنها
سه سال قبل شوهرش را داعشی ها
در افغانستان کشته اند
پنج یتیم قدونیم قد برایش مانده که
بزرگترینشان دخترک 17 ساله است
دخترک را دوسال قبل یعنی وقتی 15 ساله بود شوهر میدهد
و چندماه قبل شوهر دخترک هم توسط
داعشی ها کشته میشود
دخترک یک بچه یکسال و نیمه دارد که هنوز
شیر مادر میخورد
و یک بچه چندماهه را باردار است!
حالا 7 یتیم مانده اند برای مادر،
مادری که بقول خودش سواد ندارد
و حتی یکبار دخترک را به دکتر نبرده است!
دست روی شکم دخترک میکشم
بچه کاملا بزرگ است
رنگ به صورت ندارد
بدنش نحیف است و پسرک یکسال ونیمه
را با خودش میکشد،
مادر میگوید حال دختر همیشه بد است
و بالا میاورد!
میپرسم دکتر ، مرکز بهداشت، درمانگاه؟!
میگوید حالا مانده تا بچه به دنیا بیاید!
درآمد ندارند، نان ندارند،
رنگ به صورت بچه ها نیست
جایی در انتهای طبرسی شمالی زندگی میگذرانند
و این سوی شهر
ما برای هر لحظه ی کودکمان،
ادایی داریم و ژستی و برنامه ای
و آتلیه ای و جشنی و اینستاگرامی
و باغی و بساطی و تعیین جنسیتی
و دندانی و پوشکی و زهرماری...
اگر آدم باشم
از رنج این آدمها فقط غصه ام نمی گیرد
حتما جان میدهم...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#قربانی
پیرو درخواست مشارکت از سوی برخی از بزرگواران جهت انجام قربانی به مناسبت عید قربان،
به فضل الهی این کار به نیت سلامتی و رفع بلایا انجام خواهد شد و طبق دفعات قبل، بسته های گوشت بین خانواده های نیازمند توزیع میگردد،
دوستانی که تمایل به شرکت در این خیر جمعی دارند، لطفا اطلاع دهند.
@ghalamzann
#مخاطبان_خاص
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
به عنوان کسی که اول مسیر است و ناآگاه،
سوال دارم:
برخی از دوستان محترمی که به فریضه ی مقدس
امر به معروف و نهی از منکر مشغولید!
و آنقدر مشغولید که
از کار و زندگی خودتان مانده اید،
شمایی که خواب و خوراک ندارید و روزتان شب
و شبتان صبح نمیشود
مگر اینکه موردی برای اصلاح پیدا کنید
و به تکلیفتان عمل کنید،
شمایی که نوجوان معصوم را از سوخته شدن
و آتش و غضب خدا میترسانید،
شما که گوشی بچه مردم را میگیرید و بدون اجازه محتوایش را پاک میکنید تا دچار گناه نشود،
شمایی که با دختران محجبه رزم خیابانی راه
می اندازید تا گناه از سطح جامعه جمع شود،
شمایی که عزمتان را جزم کردید تا
جوانان گناهکار و روسیاه را نجات دهید،
شمایی که اولین و آخرین احساس تکلیفتان
تنظیم حجاب مردم است،
یک بنده ی حقیر و بیسواد از شما سوال دارد،
چندکتاب مبنایی خوانده اید؟
چقدر میتوانید جواب سوالات این
بچه ها را بدهید؟
چقدر مهارت معاشرت با نوجوان و جوان را آموخته اید؟
چقدر سعه صدر برای دلتان و روحتان
فراهم کرده اید؟
چقدر این بچه ها را دوست دارید؟
مگر شرط امر به معروف محبت و دلسوزی نیست؟!
بغض و انزجارتان بیشتر است
یا محبت و دلسوزی تان؟
اصلا به وقت ارشاد کردن،
خدای نکرده نفستان راهتان نمیبرد؟!
اصلا
عامل احساس تکلیف در شما چیست؟
جسارت بنده را ببخشید
اما اجازه میخواهم چند نکته را محضرتان عرض کنم،
والله امر به معروف واجب است
اما شرایط دارد
نمیگویم ترکش کنید
لااقل جان عزیزانتان شرایطش را احراز کنید
هرکسی اینکاره نیست
بی حساب عضو گروه های امربه معروف نشوید
والله شرایط دارد
نفسانیات شما،
مهارت معاشرتی شما،
سواد شما،
ظرفیت شما،
محبت وجودی شما،
هوش هیجانی شما،
و و و...
باید سنجش شوند،
آیا میدانید که اگر حسن ظنِ یک کودک
و یک نوجوان را نسبت به خداوند نابود کنید
چه بر سرش میاورید؟
آیا میدانید مسئولیت آنچه به او وارد میکنید تا قیام قیامت همراه شما خواهد بود؟
والله همه ی خطاها مشمول نهی از منکر هستند،
چرا احساس تکلیف تان فقط برای بدحجابیست؟
چرا فلان مسئول، فلان آیت الله،
فلان و فلان و فلان در تکالیف شما نیستند؟!!
که اگر بودند
این نبود حال و روز نوجوان و جوان ما،
عاجزانه تقاضا دارم
کمی این احساس تکلیف را کنار بگذارید
خودتان را واکاوی کنید
روح و دلتان را تجهیز نمایید،
نزد چند استاد تلمذ کنید
و در نهایت اگر آنها شما را جهت اجرای
این فریضه ذیصلاح دانستند
شال و کلاه کنید و به تکلیفتان عمل کنید.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
shahrzad.m4a
1.45M
در دل ویرانی
آخرین دلخوشی ام
چشم ویرانگر توست
خسته از جنگیدن
کاش دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود...
@ghalamzann
#غدیرانه
امام رضا علیه السلام :
(یك درهم انفاق در روز غدیر برابر با انفاقِ دویست هزار درهم است، و زيادتر از این مقدار نیز از جانب خداوند عزّوجلّ امکان دارد.)
همه ساله عید شریف غدیر که میرسد
خانه ها و خیابان ها رنگ و بوی دیگری دارند و رنگ مهربانی و انفاق و احسان
شهر را دگرگون میکند
درب خانه سادات از ابتدای صبح باز میشود و آشنا و غریبه بر سر سفره عیدانه می نشینند
امسال اگرچه توفیق مهمانی دادن و عیدانه گرفتن در خانه ها سلب شده است اما فرصت انفاق و عیدی دادن همواره وجود دارد،
قرار است طبق گذشته سنت ارزشمند اطعام برقرار باشد و غذای گرم و اقلام غذایی به خانه بندگان نیازمند خدا برسد
شما بندگان بخشنده خداوند که دل نگران عید امسال هستید که چگونه سنت همیشگی را ادا کنید،
به میزبانی در این سفره عظیم بپیوندید،
☘تهیه و اهدای غذای گرم و اقلام غذایی
☘کمک نقدی برای اجرای مورد بالا
بانی هر کدام قرار است باشید لطفا اطلاع دهید.
@ghalamzann
آبرومندانِ نیازمند
با مادرش آمده کمک تا اقلام نیازمندان بسته بندی شوند،
وسط کار میگوید خانوم من میخواهم برای عیدغدیر برای بچه های نیازمند هدیه درست کنم تا ببرید برایشان،
میگویم چه عالی...
بعد به مادرش میگوید باید پارچه بخریم تا من بتوانم هدیه درست کنم
مادرش آرام میگوید حالا باشد برای بعد،
دخترک با لجاجت میگوید نه برای عید غدیر میخواهم
مادرش دوباره آرام میگوید تو که شرایط را میدانی اصرار نکن
دخترک صدایش را بالاتر میبرد
میگویم داداش برایم بگیرد
باز مادر آرام میگوید میدانی که داداش خیلی وقته که بیکار است
دخترک میگوید بابا...
مادر نجوا میکند بابا که تاکسی تلفنی شان همه بیکارند،
دخترک با خشم میگوید اما من میخواهم..
مادر میگوید ببین در قلکت هست بردار،
دخترک فریاد میزند قلکم را که خودت خالی کردی...!
مادر سرش را پایین می اندازد
و من انگار که گفتگویشان را اصلا نشنیده ام...
اما وقت خداحافظی به دخترک میگویم قرار است پارچه های اضافه را بیاوریم با هم چیزی درست کنیم، ذوق میکند و میخندد...
غرض، دخترک و پارچه و این چیزها نبود،
خواستم بگویم
حواسمان به خانواده های آبرومند اطرافمان
بیشتر باشد
نیازمند لزوما کسی نیست که بی خانمان
و سیه چرده باشد و لباس پاره بر تن،
گاهی نیازمند همان آبرومندیست که
مقابل ساده ترین خواسته ی فرزندش
مستاصل و دست بسته مانده باشد،
هوایشان را آبرومندانه داشته باشیم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#قربانی
صداهای عجیب از حیاط میآید ،
انگار کسی دست و پا میزند و خودش را محکم
به درودیوار میزند
سراسیمه خودم را به پشت در میرسانم
پرده را کنار میزنم
همسایه میخواهد قربانی کند
اما حریف جناب گوسفند نمیشوند،
دنبالش میدوند و به زمین می زنندش
اما تا میخواهند دست و پایش را ببندند
بلند میشود و فرار میکند
از باغچه از پله ها خودش را بالا و پایین
می اندازد و تسلیم نمیشود
دو مرد قوی پنجه چندبار می گیرندش
اما باز فرار میکند
ناخودآگاه دلت میخواهد به چنگشان نیفتد
اما تقدیرش همین قربانی شدن است
و انتهای کمالش و اوج تعالی اش...
سرانجام تدبیری می کنند و نقشه ای می چینند
و از دوطرف می گیرند و می خوابانند
خیلی سریع دست و پایش را می بندند
حالا دیگر تکان نمی خورد،
چشمانش خیره مانده اند
شاید از ترس مرگ مرده باشد، نمیدانم
پرده را می اندازم،
به هر حال غم انگیز است...
پی نوشت:
قرار بود تو قربانی شوی تا من یاد بگیرم
قربانی کنم
که همه ی قربانی کردن ها برای این است که قربانی اصلی اتفاق بیفتد
از همان روز که اسماعیلی به قربانگاه برده شد...
اما انگار به قربانی کردن تو بسنده کرده ایم
و هر سال همین جا تمام میشود!
شاید خوب به دنبال قربانی ندویده ایم
شاید قوی پنجه نبوده ایم
شاید طرح و تدبیری برای تسلیم کردن و قربانی کردنش نداشته ایم
تو هر سال قربانی میشوی
اما قربانی اصلی هنوز در حال تاختن است
و چموشی میکند...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#گزارش
به لطف خداوند و همراهی شما بزرگواران،
روز عید قربان،
قربانی ها انجام شدند و توسط خود شما به دست نیازمندان رسیدند.
سلامتی و خیر و برکت نصیب آنانی که وجودشان با خیر آمیخته است🌸
@ghalamzann