از در چوبی اتاق که طاقش کوتاهه
سرتو خم میکنی و میری داخل،
بوی کاهگل میخوره تو مشامت،
پرده گلدوزی شده، کرسی مصفا،
ظروف سفالی روی طاقچهها
هوای دلانگیز و صدای آب
و بوی آش محلی که همه جارو برداشته،
و زندگی اگر فقط همینها باشه
چه چیزی کم داره...
@ghalamzann
این در یعنی تنهایی معنی نداره
یعنی همسایه مهمه
یعنی نباید برای خودت زندگی کنی...
@ghalamzann
اهالی کویر با مناطق دیگر فرقهای اساسی دارند، خیلی اساسی،
خیلی زلال خیلی محکم خیلی کمتوقع...
@ghalamzann
و قناتی که میراث چندصدساله مردمان زحمتکش و اهل علم و تجربه این خاک است و انگشت حیرت به دهان مینشاند...
@ghalamzann
#روستانوشتهها
دوستانی ارجمند با گذاشتن اولین روایتهای روستا، ابراز علاقه کردند
و همراه شدند و اصرار کردند
که ادامه داشته باشد،
دوسه نفر هم استوری کرده بودند،
دوستی هم میگفت که مطالب دیگر را چندان نمیخوانم اما مشتری عکسنوشتههای روستا شدهام،
جسارت کردم و باز ادامه دادم
و چون میپرسید:
اولین روستانوشتهها یعنی حوالی 9 اکتبر
یا نیمه مهرماه،
روستای مادربزرگ مادریست،
جایی بر بلندای شاهالبرز،
سرسبز با آبهای خروشان و طبیعتی عجیب...جادهاش پرخطر است،
چند کوهستان را باید بروی، گردنههای مهگرفته دارد و آنقدر بالا و پایین میشوی که
برای رانندگی و سفر، استفاده از قرص ماشین تقریبا لازم میباشد!
عکسنوشتههای چندروز بعدتر که سفرش خیلی ناگهانی و دوروز بعد از رسیدن به مشهد،
نصیب شد، روستای "رویین" است
حوالی اسفراین،
روستایی کوهستانی، زیبا و دلانگیز،
با جادهای پیچ در پیچ و مصفا،
آنقدر که حین رانندگی
شنیدنِ "صیاد" و "پاییز" پیشنهاد میشود !
عکسهای اخیر اما حوالی جنوب خراسان است، کویری و جذاب،
محل آرامش و سکوت و نی و سهتار...
و برای رسیدن به "کلوت" ها،
رانندگی در کویر را تجربه میکنی!
روستا حال آدمی را تغییر میدهد
چون به فطرتش نزدیکتر میشود
و از تکلف! و تصنع! و تجمل! و تبرج!
حتما فاصله میگیرد.
ف. حاجي وثوق
@ghalamzann
او می رسد
که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است
به قولش وفا کند
پاییز عاشق است
و راهی نمانده است
جز این که روز و شب
بنشیند دعا کند!
شاید اثر کند
و خداوندِ فصل ها
یک فصل را به خاطر او
جا به جا کند
تقویم خواست از تو
بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را
جدا کند
@ghalamzann