eitaa logo
قلمزن
478 دنبال‌کننده
713 عکس
122 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
با گذشته آدم‌ها کاری نداشت... @ghalamzann
از دیده شدن پرهیز می‌کرد... @ghalamzann
یکی برای همه... @ghalamzann
خودش را کوچک می‌کرد خدا بزرگش کرد... @ghalamzann
هیچ فرصتی را از دست نمی‌داد... @ghalamzann
می‌دانست که سادگی نور می‌آورد... @ghalamzann
برای آدمها عزت‌واحترام قائل بود فارغ از مقام‌وجایگاه وشهرت‌شان @ghalamzann
در ادب و اخلاق سنگ تمام می‌گذاشت @ghalamzann
برای خودش چیزی نمی‌خواست... @ghalamzann
نگاهش به همه پدرانه بود. @ghalamzann
دلش برای آرامش مردم می‌تپید... @ghalamzann
راز دعای آهوها را می‌دانست و با مخلوقات خدا مهربان بود... @ghalamzann
برایش فرقی نمی‌کرد پدر بود برای همه صبور و دلسوز... @ghalamzann
فقط آدمهای بزرگ می‌توانند وسط حجم انبوه کار، حواس‌شان به همه چیز باشد. @ghalamzann
راز قوت گرفتن از روضه را می‌دانست! @ghalamzann
حال یک فرمانده ارشد نظامی وقتی دلش را به آن بالا گره زده است. @ghalamzann
مدتی بود دخترها را ندیده بودم دست به دست هم داده بودند و تماس و پیام که بروم و شب مراسم ببینم‌شان، دونفر دیگر هم حفظ دعای هفتم را کامل کرده بودند و دلشان میخواست بخوانند، و بقیه هم بهانه‌های دیگر داشتند و البته هیچوقت نخواهند دانست که من به آنها مشتاق‌ترم... (زهرا تا منو می‌بینه جلو میاد و اولین چیزی که می‌پرسه اینه خانوم فرنازو دیدین؟ می‌گم بله دیدمش می‌گه دلش خیلی براتون تنگ شده بود! می‌گم منم دلم برای همه‌تون تنگ شده بود آهسته می‌پرسه به فرناز چی گفتین؟! آهسته می‌گم همینهایی که به شما گفتم! باز می‌پرسه خب اون به شما چی گفت؟! می‌خندم و می‌گم همین‌هایی که شما گفتی!) راضی نمی‌شود و لبخند کمرنگی می‌زند از حساس بودنش باخبرم ازینکه دلش می‌خواهد توجه ویژه‌تری دریافت کند و ازینکه نمی‌تواند مثل فرناز و یا دیگران احساسش را خوب ابراز کند، ناراحت است و فکر می‌کند چیزی کم دارد! صورتش را میان دستانم نگه می‌دارم و می‌گویم خیلی دوستت دارم زهرا، گل از گلش می‌شکفد ناگهان بغلم می‌کند و دستهای کودکانه‌اش را محکم حلقه می‌کند و صورتش را می‌چسباند، و آرام می‌گوید من هم خیلی دوستتون دارم لحظاتی که در این وضعیت می‌گذرند لحظات آرامی هستند که چشمانش را بسته است و حلقه دستانش همانطور محکم مانده‌اند، فرق زهرا با دخترکان دیگر در همین است که یاد نگرفته ابراز دلتنگی کند یاد نگرفته احساساتش را بروز بدهد و این از او دخترک آشفته‌ای ساخته که همیشه در مقابل بچه‌های دیگر احساس کم‌داشتن دارد. به بچه‌ها اگر عشق‌ورزیدن را بیاموزیم و حس غلط شرم و خجالت را وقت بروز محبت از آنها بگیریم، با احساس بهتری زندگی خواهند کرد، این نسخه ویژه بچه‌ها نیست، بین آدم بزرگها هم آنهایی حال بهتری دارند که در ظهور و بروز احساساتشان موفق‌ترند. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ظاهرا "‏خسرو شکیبایی" گفته بوده: (گاهی یکی طوری تو را می‌سوزاند ‏که هزاران نفر نمیتوانند خاموشت کنند ‏و گاهی یکی طوری خاموشت میکند که هزاران نفر نمی‌توانند روشنت کنند...) من اما می‌گویم: گاهی یکی طوری تو را روشن می‌کند که هزاران نفر نمی‌توانند خاموشت کنند! شکر... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
به روضه کار ندارم زمین خیس است خدا کند که مادری زمین نخورد... 🏴 @ghalamzann
ببین میتوانی بمانی بمان...🏴 @ghalamzann
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود حیدر داشت می‌سوخت... 🏴 @ghalamzann
مسجد بود که بچه‌ها آمدند و گفتند یاابتا وا امّاه... می‌گویند تا به خانه برسد به زمین می‌خورد و بلند می‌شد... 🏴 @ghalamzann
غسلها و کفنها ثم جلس وحیدا یبکیها بعدها همس فی لحدها زهراء.! ...انا علی... غسلش داد و کفنش کرد آنگاه نشست و تنها برایش گریه کرد بعد آرام درون قبرش گفت: زهرا!... منم علی... 🏴 @ghalamzann
من یک زره برای جهازش فروختم او عزم جزم کرده بمیرد برای من...🏴 @ghalamzann
قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ؛ امانت باز گردانده شد... 🏴 @ghalamzann