24.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیزار از مرگ به ناکامیست این جان
قربان جمهوری اسلامی ست این جان
شعرخوانی حاج مهدی رسولی در دانشگاه تهران
غلیان
@ghalayan
520.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای چی؟
غلیان
https://eitaa.com/ghalayan
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از حضور قدرشناسانه مردم قم در تشییع پیکر مطهر طلبه بسیجی شهید مهدی زاهدلویی
غلیان
https://eitaa.com/ghalayan
رفیق بیا
کمی اینطرفتر
شلوغش نکن
همینجا کنار من بایست
بیا نزدیکتر
حالا نگاه کن
خوب ببین
با جزئیات ببین
میبینی چادرهای خونی را
کودک یتیم را هم؟
آن خادم هفتاد ساله روی زمین را چه؟میبینی؟
شنیدی که مهاجم داعشی بود؟
ببخشید
خاطرت را آزرده کردم
میدانم قرار نبود اینجا باشد. شیراز کجا و داعش؟
راستی مدافعان حرم...بگذریم
کمی عقبتر را هم ببین
آنجا دانشگاه است؟! چه درب و پنجرهای میشکنند و چه شرافتی لگد میکنند.
خیابان ها شلوغ است
مردی که به سر خود میزند. انگار ماشینی سوخته..
چه بیتابی میکند آن خانم. بچههایش هم... تابوتِ پرچم پیچ، جلوجلو میرود.. از بچههای محل بود..بیچاره مادرش..
بازار را هم بستهاند.میدانی که چرا؟! مردم میترسند ککتل مولوتوفی بیهوا به مغازهشان راه باز کند. لاستیک و پارچه آتششان بگیر است خب..
نام کوموله و دموکرات را نگو که نشنیدهای. همانها که تفریحشان کندن پوست سر رزمنده بود. مثل اینکه مدعی شدهاند. استقلال میخواهند.
تبریز هم صدایی از استقلال به گوش میرسد. حتی سیستان... پس ایرانمان چه؟!
اصلا دیگران چه میگویند؟ صهیونیست و آمریکا و سعودی چه میگویند؟
عکس سردار را چرا به آتش میکشند؟! پرچم یاحسین و قرآن را چرا؟
راستی.. همه چیز از آنجا شروع شد
ماجرای حضور آن خانم در پاسگاه.
گفتند ضربه خورده... اما نه.. ضربهای در کار نیست..پس چرا؟ سر هیچ و پوچ؟ چه شد که به اینجا رسیدیم؟ همهاش بازی یک مشت رسانهچی بود؟ برای چه؟
برای بوسیدن؟ برای آزادانه رقصیدن؟ برای سگهای ولگرد؟! برای درختان ولیعصر؟
برای زن؟ مگر کم نخبه و قهرمان ورزشی خانم داشتیم؟
برای زندگی؟ ما که زندگیمان را میکردیم.
آزادی؟ مردم کی نگران آزادیشان بودند؟
ملتی که زیر بار تحریم و در حال مقاومت است مگر هرزگیاش میگیرد؟!
ما که داشتیم تحریمها را بی اثر میکردیم. تازه رونق کارخانهها جانی به تن نحیف اقتصاد بخشیده بود.
ما که یکی از قدرتهای منطقه شده بودیم. ما که در نظم جدید جهانی حرف برای گفتن داشتیم
با ایرانمان چه کردید؟
با زندگی مردم چه کردید؟!
غلیان
@ghalayan
برای طلبه شهید آرمان علیوردی
دوست دارم این روزها به تو فکر کنم
البته نه به حال بعد از زخمی شدنت که با آن اشک ریختم
و نه به حال حاضرت که برایم متصور نیست
بلکه به قبل از زیر پا و مشت و چاقوی یک مشت وحوش بودنت
به قبل از همه این داستانها
به قبل از شهادتت
به آن قسمت از زندگیات که با من گره خورده
به بعد از طلبه شدنت
تو تهرانی بودی و نمیدانم شاید مثلا یک پایگاه بسیجی یا مسجدی یا هیئتی مسیر زندگیات را عوض کرد و تصمیم گرفتی آیندهات را شکل دیگری بسازی. شکل دیگری که هیچ رقمه به همسالانت نمیخورد
مثلا شاید با خودت گفتی طلبه شوم یا فلان نیروی نظامی. بعد دیدی طلبگی دنیایش چیزی ندارد پس اینجا بیشتر به دردم میخورد. یا شاید هم استاد عالم و مهذبی چشمت را گرفت و به عشق او آمدی. یا چون شبهات زیادی که رفقا و اطرافیانت داشتند و کسی را برای جواب دادن به آنها لازم دیدی حوزه را با قدمت مبارک کردی.
وسایلت را جمع کردی و به حجره بردی و پدر و مادرت تو را به خدا سپردند
حالا همه فامیل میدانند طلبهای و بعضی کنایه میزنند و بعضی نصیحتت میکنند و تو فقط گوش میدهی
آرمان حالا بچه مثبت جمعهای دوستان شده و سربه زیر بودنش را همه میدانند
شاید همان روزهای اول برای خودت عبایی خریدی که در مدرسه روی دوشت باشد.
حالا پایه اولی و مدرسه برایت کلاس و درس اخلاق برگزار میکند.
باید درسهای مقدمات را خوب بخوانی که به آنها برای ادامه مسیر طلبگی نیاز داری. تو هم با جدیت مباحثه میکنی و در مسجد با دوستانت داد و هواری راه میاندازی.
حتما پیش آمده که دنبال استادی راه افتادی تا فلان سوالت را بپرسی
نماز جماعتت به راه است. البته بعضی روزها نماز صبح را از وضوخانه تا حجره دویدی و لب طلایی خوانی.
پای درس اساتید اخلاق مینشینی و گاهی دل میدهی و گاهی حوصلهات نمیکشد.
بعضی اوقات سرکلاس ذهنت میپرد و به فلان حرف دیشب مادرت فکر میکنی.
حتما با رفقایت بعضی شبها گعده داشتید و هر از گاهی صدای خندهتان در فضای مدرسه پیچیده.
اول هر ماه چندصد تومان شهریه را برای مادر و خواهرت هدیهای گرفتهای یا شاید خرج شام فلان شب با دوستانت کردهای.
نمیدانم شاید موتوری داشتی که هربار یکی از رفقایت را ترک آن سوار میکردی و به یکی از هیئتهای تهران میرفتی. و هراز گاهی شاه عبدالعظیم
شاید هم با همان موتور یک شب در هفته را در محل با لباس دیجیتال بسیج گشت زنی میکردی.
شاید یکی از همان شبها بود که دیدی شلوغ است
شاید همان موقع بود که جلو رفتی و گیر افتادی...
رفیقت میگفت. راست و دروغش با خودش. اینکه از تو خواستند به آقا ناسزا بگویی و زیربار نرفتی و آنها را جری کردی و...
راستش را بخواهی..
شاید اگر میدانستم طلبهای و تورا در جهادی و هیئت و حلقه صالحین و چه وچه میدیدم با خود میگفتم پس چرا درس نمیخواند؟ این که نشد طلبگی.
و با یک ژست خیرخواهانهای نصیحتت میکردم
اما اصل تو برای ما فرع بود. تو برای چیز دیگری طلبه شدی و برای چیز دیگری در اکباتان گیر افتادی.
تو برای من تحقق تصویر جدیدی از طلبگی هستی
تصویر جدیدی که دوست دارم این روزها به آن فکر کنم
غَلَیان
@ghalayan
290.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وحوش حرامیانی هستند که در بزنگاهها پیدایشان میشود. زمانی که نفس به شماره میافتد. جایی مثل ته گودال.
وحوش درندگانی بزدلند. گلهای کمین میکنند برای یک نفر. وحوش غریب گیر میاورند
وحوش جایی پرسه میزنند که کسی پای رفتن ندارد. جایی که از خیلی چیزها خبری نیست. آن جا که فقط بوی خون به مشام میرسد
وحوش روی دیگر سکه تزویرند. پردهها که میافتند میدان دار میشوند و صدای ناله جهنمیشان قلوب مومنین را میفشارد
وحوش از جنس شمشیرند، از جنس نیزه از جنس سنگ. وحوش آلت قتالهاند
وحوش خود واقعی باطلاند که امروز دارد به ما نشانش میدهد
اینها بچههای ما نیستند
اینها وحوشاند
غلیان
@ghalayan
مسئله هم صدایی
وقتی از جهادتبیین حرف میزنیم یعنی تقابل دو گفتمان. یعنی تقابل دو صدا
یکی میگوید ما پیش نرفتهایم. حرکتی که مدنظر بوده محقق نشده پس بیایید طرحی نو دراندازیم.
اما تحلیل دوم همه اتفاقات را بر اساس پیشرفت ارزیابی میکند. اصل مسلم او پیشرفت است. ضعف که هست؛ چون اگر نبود پیشرفت معنا نداشت. اما جلو رفتهایم.
آنکه ضعف را مبنای تحلیلش قرار میدهد تغییر را سردست میگیرد. آن دیگری هم تغییر را.
اما تغییر از نظر اولی یعنی بازنگری در مسیر طی شده و تغییر جهت.
اما تغییر در نگاه دیگر یعنی گام دوم. یعنی جهش. یعنی انقلابی در دل نظام. یعنی تحولی که امام آن خمینی است. آن جا که انتظار جنود رحمان را میکشد.
در نگاه اول باید ضعف هارا به چشم آورد. باید با صدای بلند آنها را فریاد زد چرا که در حال عقبگردیم و عدالت قربانی شده
اما در نگاه دوم ملت در حال مقاومت است. مصائب حرکت در مسیر پیشرفت او را تحت فشار قرار داده. صبر باید کرد و مهمترین نیاز صبور، دیدن داشتههاست. ملت صبور، شکور باید گردد. ملتی که در مسیر حرکتش تحت فشار است برای پیشرفت به امید نیاز دارد.
در چشمان تار عده اول منشأ اغتشاش هزارویک ضعف داخلی است که برای آن تدبیری نشده و برای جمع شدن ماجرا باید کمی کوتاه آمد. توقف کرد و اندیشید. مردم معترضند و باید صدایشان را شنید تا آتش اغتشاش خاموش شود. نباید به دشمن حواله داد.
اما در نگاه دوم این جماعت معترض نیستند.
عده زیادی از آنها فریب خورده دشمنند و بخش کمی خود دشمن. اصلا مردمی در کار نیست. دست خونین دشمن به وضوح دیده میشود. همه این هزینهها و داستان ها رفتار انفعالی اوست. کارش به جایی رسیده که نیاز به پرت شدن حواست از پیشرفت دارد؛ بلکه بتواند حیاتش را یک نفس بیشتر ادامه دهد. اعتنا نکن و به حرکتت ادامه بده
در عرصه جهاد تبیین باید اندیشید که کدام راهبرد را پیش میبریم؟ صدایمان خرج کدام گفتمان میشود؟ سکوتمان چطور؟
این روزها صدای رهبری در جامعه طنین انداز نیست.
کجا سیر میکنیم؟..
غَلَیان
@ghalayan