eitaa logo
GREENHEART|قلب سبز
76 دنبال‌کننده
98 عکس
60 ویدیو
5 فایل
میان اینهمه ابرسیاه بی برکت بخوان نماز کبوتر،به نیت باران... . . . . . https://abzarek.ir/service-p/msg/1215135 ناشناس مون ☝️
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید به دنیا آمدنم فقط برای این بود که بفهمند یک انسان چقدر میتواند در تنهایی دوام بیاورد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهرام که گور میگرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت...؟!
از عطر خاطراتِ تو یک شیشه مانده‌است آن‌ را برای روز مبادا گذاشتم...
اتاق من حرم توست،زائرت هستم... پ.ن درحاشیه سفر به اهواز
دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام دلم گرفته... برایم کبوتری بفرست
برایت شعر خواندم بی هوا خندیدی و گفتی فقط شعری،فقط حرفی،تو آب و نان نداری که فقط لیلی فقط مجنون فقط شیرینی و فرهاد تو حرف تازه ای جز یوسف و کنعان نداری که...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از چمن تا انجمن جوشِ بهار رحمت است دیده هرجا باز میگردد دچار رحمت است
پرنده پر مزن تلاش برای زنده ماندن نکن این دنیا از اول هم برای من و تو نبوده از آخرین لحظات زندگی ات لذت ببر هیجان سقوط را تجربه کن پرنده! تقلا مکن دیگر تمام شده است...
خسته ام، انتهای اسفندم من همين روزهای تنهايم همه در انتظار فروردين... من به چشم كسی نمی آيم
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ منسوب به
https://abzarek.ir/service-p/msg/1773641 هرچه میخواهد دل تنگت بگو...
میان هر دو جهان گشت در پی ملکوت برید از تن و جانش برید از ناسوت فرشته بود ملک بود بال و پر وا کرد نماند در قفس مرگ پر زد از تابوت همینکه بال و پرش لال شد زمین افتاد سکوت پشت سکوت و سقوط پشت سقوط صدای آینه اش رو به آسمان نرسید شکست هرچقدر بغض او به دست سکوت نشست و بال و پرش را به عشق درمان کرد دوباره اوج گرفت و پرید تا ملکوت ((در آن مقام تن از جان و جانش از پیکر صعود کرد به اوجی کزآن نمود هبوط))* *بیتی از
سرزمین شعر اولین رقابت تخصصی در حوزه شعر هر شب ساعت 22:30 شبکه 4 سیما
رمضان کشتی نوح است، نمانید شما ترسم آن است که خود را نرسانید شما قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد، بیرق همراهی شو
من عهد تو سخت سست می‌دانستم بشکستن آن درست می‌دانستم این دشمنی ای دوست که با من ز جفا آخر کردی نخست می‌دانستم
وقتی زمین به طرز نگاهت دچار شد خورشید پیش چشم تو بی‌اعتبار شد   از آسمان رسیدی و باران شروع شد پا بر زمین نهادی و فصل بهار شد     باران به امر چشم تو بارید و بعد از آن چشمان ابر، صاحب این افتخار شد    وقتی سخن به معجزه‌ی چشم تو رسید تعداد پیروان غزل بی‌شمار شد!   ایزد تو را الهه‌ی «مِی» کرد و بعد از آن هر کس که از کنار تو رد شد خمار شد   شیطان به جلد چشم تو رفت و به حیله‌ای رندانه از مقام خودش برکنار شد   تا پی به حسن خود ببری، باغ آینه یک‌باره در برابر تو آشکار شد   وقتی که تو به عکس خودت مبتلا شدی آیینه‌ی زلال دلت پرغبار شد   در هفت‌خوان نهان شدی و در مسیر آن مبنای استقامت ما انتظار شد   سودای برد و باخت در این راه پرخطر از اولین عوامل کشف قمار شد   ما را که عاشقیم به بازی گرفتی و ... آن‌گاه، نام دیگر تو روزگار شد ! 
تترون های ژاپنی عطر های فرانسوی برنج های پاکستانی چای های هندی در عزای تو همه جهان جمع اند ما هم آمده ایم با نامه های کوفی... کتاب نامه نهم بیابانکی
خواستنش تمنای هر رگ...
دیوانه وار دوست می دارمت...
ما،چون ز دری پای کشیدیم،کشیدیم
امّید ز هر کس که بریدیم،بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست،نشیند
از گوشه بامی که پیریدم،پریدیم...