eitaa logo
قلب سلیم
527 دنبال‌کننده
174 عکس
16 ویدیو
0 فایل
....: @ehyaagar
مشاهده در ایتا
دانلود
🤔 تو اتوبوس نشسته بودیم که اذان از رادیو پخش شد. جوان به راننده گفت: نگه دار تا نماز بخونیم. راننده گفت: وقتی به قهوه خانه رسیدیم، نگه می دارم ولی جوان اصرار می کرد که همین اول وقت نمازش را بخونه. بحث بالا گرفت تا اینکه بالاخره راننده تسلیم شد و وایساد جوان کنار جاده با آرامش کامل نمازشو خوند و سوار شد. بعد از سوار شدن گفت: من به امام زمان(عج) قول داده ام که نمازمو اول وقت بخوانم و بعد قصه خود را تعریف کرد. گفت: من در یک کشور اروپایی درس می خواندم. محل اقامتم تا دانشگاه فاصله زیادی داشت و روزانه فقط یک اتوبوس این مسیر رو می رفت. یک روز که برای آخرین آزمون فارغ التحصیلی عازم دانشگاه بودم ، اتوبوسِ پر از مسافر، وسط راه خراب شد و روشن نشد. مسافران پیاده شدند و کنار جاده منتظر ماندند تا وسیله ای پیدا شود و آنها را به مقصد برساند. من که از این وضعیت بسیار نگران بودم و وقت زیادی هم نداشتم، مرتب قدم می زدم و به جاده نگاه می کردم و حرص می خوردم که زحمات چندین ساله ام در آستانه سفر به ایران برباد رفت و... در همین اثنا در ذهنم خطور کرد که در ایران وقتی مشکلی داشتیم، متوسل به زمان علیه السلام می شدیم و از او کمک می خواستیم. با دل شکسته اشکم جاری شد . با خودم گفتم: یا صاحب الزمان(عج)! اگر امروز کمکم کنی تا به امتحان برسم، قول می دهم و متعهد می شوم تا آخر عمر نمازم را همیشه اول وقت بخونم! هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که آقایی از دور آمد و با زبان محلی به راننده گفت: چی شده؟ بعد مقداری ماشین را دستکاری کرد و گفت: برو استارت بزن! ماشین خراب روشن شد و همه خوشحال سوار شدند. من هم ازهمه امیدوارتر سوار شدم. همین که اتوبوس خواست حرکت کند، همان آقای ناشناس بالا آمد و منو به اسم صدا زد و فرمود: قولی که به ما دادی یادت نرود! را فراموش نکن! من که نمی توانستم حرفی بزنم، فقط احساس کردم آقا رفت ومن او را ندیدم! شروع کردم به اشک ریختن و گریه کردن!/میرمهر 🍂قلب سلیم🍂 http://eitaa.com/joinchat/2651848715C55d6663707