eitaa logo
غم عشق
3.3هزار دنبال‌کننده
397 عکس
171 ویدیو
4 فایل
ارتباط با ادمین @Hasan_Shooshtari @Mh_Shoushtari
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دعای يا من ارجوه لكل خیر 🔹در هر روز از ماه رجب در صبح و شام پس از نمازهای روز و شب بگو: 🔸يا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ ، وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ ، يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً ، أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَجَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ ، وَاصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَشَرِّ الْآخِرَةِ ، فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ ، وَزِدْنِى مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ. يَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ ، يَا ذَا النَّعْماءِ وَالْجُودِ ، يَا ذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ ، حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ.
صبر زینب علیها السلام یکی از بارزترین اوصاف انسان های کامل، صبر و بردباری در فراز و نشیب های روزگار و تلخی های دوران است . قرآن کریم در آیات متعددی به صابران بشارت داده  و پاداش های فراوان آن ها را یادآوری نموده است . زینب علیها السلام از این جهت در اوج کمال قرار دارد . در زیارتنامه آن حضرت می خوانیم: ((لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء;)) ملائکه آسمان از صبر تو به شگفت آمدند .
♦️علم لدنی حضرت زینب علیها السلام و برترین علم ها، علمی است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود، یعنی دارای علم «لدنی » باشد . خداوند متعال در مورد حضرت خضر علیه السلام می فرماید: «وعلمناه من لدنا علما»  «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم .» زینب علیها السلام به شهادت امام سجاد علیه السلام دارای چنین علمی است، آن جا که به عمه اش خطاب کرد و فرمود: ((انت عالمة غیر معلمة وفهمة غیر مفهمة))  ; تو دانشمند معلم ندیده و فهمیده ای فهم نیاموخته هستی 
17.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 زیارت حرم مطهر حضرت زینب(س) به همراه حکایتی شنیدنی از زبان استاد انصاریان 👈 ثواب گریه بر زینب کبری(س) 👈 ماجرای شنیدنی آخرین لحظات زندگی ملاعباس تربتی(ره) 👈 وقتی زینب کبری(س) به استقبال محتضر می‌آید! 🏴ویژه وفات حضرت زینب(س)🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ یا ابا عبدالله الحسین 💧السلام علی الحسین 💧وعلی علی ابن الحسین 💧و علی اولاد الحسین 💧و علی اصحاب الحسین
▪️بیستم بهمن سالروز رحلت عارف فرزانه حاج سید حسین یعقوبی قائنی ، تسلیت باد.
معرفی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی قسمت اول : 🔻عارف خراباتی ،حاج اقای قائنی ، از اساتید برجسته ی اخلاق و عرفان معاصر بودند ؛ برخی از بزرگان اهل معرفت ، ایشان را عارف کامل میدانند... 🍃حاج اقای یعقوبی قائنی شاگرد دو عارف کامل ، شیخ محمدجواد انصاری همدانی و ایت الله سید جمال‌الدین گلپایگانی بوده است. 🔻روش تربیتی ایشان در عرفان ، محبت بود... 🍂حاج اقای یعقوبی همچنین با بزرگانی از جمله ایت الله سید رضا بهاءالدینی، ایت الله میلانی و شیخ حسنعلی نجابت شیرازی در ارتباط بوده است. وی در جوانی راهی عتبات شده و در حوزه علمیه سامرا، نجف، کربلا و قم تحصیل کرده است. 📝گوشه ای از زندگینامه ی عالم ربانی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی به نقل از خود ایشان حقیر از طفولیت بسیار اهل عشق و محبت بودم و نیز نسبت به ائمه ی معصومین علیهم السلام علاقه ی زیادی در قلبم مکتوم بود که گاهی ظهور می کرد. گاهی در بیابان ها در جای خلوت به انتظار ظهور گریه می کردم. نسبت به پول و ثروت و دنیا بی علاقه بودم و اصلا برای آینده فکر نمی کردم. نسبت به قیامت و عوالم آخرت هم به خداوند متعال خوش بین بوده و می گفتم: خداوند مرا به جهنم نخواهد فرستاد و مضمون این فراز از دعای کمیل «و لأبکین علیک بکاء الفاقدین و لأنادینک أین کنت یا ولی المؤمنین» که در آن وقت اصلا از آن اطلاعی نداشتم، بیانگر حال درونی ام بود. پس از فوت مادر چندین مرتبه از قائن به مشهد رفتم. آخرین بار مدتی در آنجا مانده، سپس عازم تهران شدم. در آن وقت تقریبا پانزده سال داشتم. پس از گذشت حدود دو سال به ذهنم آمد که از قائن و اقوام خود دیدن کنم، لذا رهسپار قائن شدم. این سفر برایم سفر با خیر و برکتی بود چون کاملا باعث تنبه حقیر شد و سرعت گذشت عمر را برایم ممثل کرد. زیرا همین که وارد قائن شدم افراد هم سن خود را می دیدم که قیافه های شان عوض شده، به صورت مرد به نظر می رسیدند و اشخاص کامل را می دیدم که موی سر و صورت شان سفید شده است. در اثر این ملاقات ها حالت عجیبی پیدا کرده، حالم دگرگون شد و نسبت به زندگی دنیا بی میل شدم اما نمی دانستم تکلیف چیست و چه باید کرد. به فکرم رسید اگر به وضع عادی بخواهم ترقی کنم و با سعی خود پیشرفت نمایم، عمری طویل لازم دارد و چون فطرتا عقیده ی خوب و محکمی به ائمه ی اطهار علیهم السلام داشتم، با خود گفتم: عریضه ای بنویسم و از آنها کمک بخواهم تا راه برایم روشن شود. لذا با زعفران عریضه ای نوشته، به مشهد فرستادم تا آن را در مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بیندازند. مضمون آن عریضه تا آنجا که در خاطرم هست چنین بود: یا علی بن موسی، به هر کجا و هر شغلی که دوست دارید فقیر را موفق فرمائید.
معرفی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی : قسمت دوم : پس از آنکه عریضه را به ارض اقدس طوس فرستادم و چند روزی از این قضیه گذشت، در خود انقلاب عجیبی می دیدم و گاهی گویا کسی با من حرف می زد و می گفت: خوب، فرض کن حالا ما تو را به بالاترین مقامات عالم دنیا رساندیم، فکر کن ببین انسان در این عالم چند سال زیست می کند، الآن هفده سال از عمرت گذشته، آیا بعد از رسیدن به مقامات خیالی، چند سال دیگر زندگی خواهی کرد و چه استفاده ای خواهی برد ؟ در حال ریاست با چه مسئولیت ها و خوف و خطرهایی مواجه می شوی ؟ بعد از آن نیز خواهی نخواهی چنان که بالحس می بینی، خواهی مرد! آیا این ریاست در قبر به درد تو می خورد و در آنجا ضرری را از تو دفع خواهد کرد ؟ البته جواب پس از تأمل منفی بود. آنگاه به این نتیجه رسیدم که ریاستی خوب است که در آن فنا و زوال راه نداشته باشد و آن تنها مقامات اخروی بود. و چون بحمدالله نسبت به آخرت، شکی در وجودم نبود لذا پس از هجوم این گونه افکار و مشاهده ی دگرگونی های مردم، به کلی از فکر دنیا و مقامات دنیوی منصرف شدم. و چون حقیقتا قلبم از دنیا اعراض کرده بود، هنگامی که با گوش دل می شنیدم که کسی می گفت: اکنون هر مقامی را که بخواهی به تو می دهیم، می گفتم: فقط آن مقامی را می خواهم که همیشگی و پاینده باشد. این فکر در سر، راه پیدا کرده و این درد در دل، هم نشین شده بود، در حالی که یک مسأله هم از دین نمی دانستم. فقط نماز را همان طور که می دانستم می خواندم. سر انجام تصمیم گرفتم خود را به کنار قبر مظلوم کربلا برسانم و آن بزرگوار را نزد خدای خود شفیع قرار دهم تا خدا، بنده را بیامرزد و پس از آن از این عالم ببرد! و دیگر هیچ آرزوی دنیوی در نظر نداشتم. حتی مسئله ی طلبه شدن هم در فکرم نبود. فقط می گفتم: اگر قرار است زنده باشم هر شغل و هر محلی که خدا و رسولش - صلی الله علیه و آله - دوست دارند، از لطف و مرحمت، بنده را رهنمون شده، برایم مقدور فرمایند. با قلبی صاف و دلی امیدوار به درگاه بی نیاز دست بلند نموده، عرض کردم : خدایا تکلیفم چیست و چه باید کرد ؟ بلا فاصله در دلم جواب آمد : از راه اهواز به سمت کربلا برو. این جواب که خالی از صوت بود چنان در دلم جای گرفت که تصمیم صد در صد بر امتثالش گرفته، از جای حرکت کردم.
معرفی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی : قسمت سوم : راجع به رفتن به کربلا از هر گوشه و کناری تحقیق می کردم. روزهای جمعه شال سبزی پیچیده، حالی پیدا می کردم. گاهی قرآن می خواندم و گاهی به عشق کربلا گریه می کردم. بالاخره با پرسش و مشورت، خود را به اندیمشک و از آنجا به خرمشهر رساندم و در آنجا در مقام جستجو بر آمدم. شنیدم آنجا افرادی هستند که به طور قاچاق مسافرین را از طریق آب به بصره می برند. سراغ آنها رفتم و پس از گفت و گو معلوم شد مقدار وجهی که آنها می خواهند بنده ندارم. دلم شکست و با خود گفتم معلوم می شود من لیاقت ندارم زیرا اگر لایق زیارت امام حسین علیه السلام بودم خدا وسیله ای برایم فراهم می کرد. پس از آنکه این فکر در سرم پیدا شد گویا کسی به من می گفت : برو لب شط. همین که نگاهم به آب افتاد مانند عاشقی که بوی معشوق به مشامش رسیده، آهی کشیدم و با خود گفتم : افسوس که من قابل نبودم خود را به قبر پر برکت جدم امام حسین علیه السلام برسانم و در پناه شفاعت آن بزرگوار از آتش دوزخ نجات پیدا کنم و پس از زیارت، خداوند مرا از این عالم ببرد! در حالی که غرق این گونه افکار بودم ناگاه دیدم قایقی از روی آب به سمت من می آید. بالاخره پس از عبور از موانع بسیار و پشت سر گذاشتن خطرات و مشکلات فراوان، از محوطه ی ایستگاه قطار بغداد خارج شده، از یک نفر پرسیدم : کاظمین کجاست ؟ او به سمتی که در آن وقت باغ و مزارع بود اشاره کرد و گفت : آنجا کاظمین است. بنده حرکت کرده به نهر آبی رسیدم و در آن غسل کرده، لباس های خود را شستشو نمودم. سپس مقداری راه رفتم و در حالی که بسیار دلم گرفته بود از کسی پرسیدم : پس کاظمین کجاست ؟ او بادست اشاره کرد و گفت : هذا کاظمین! سرم را بلند کرده، گنبد مطهر را مشاهده نمودم. با چشم گریان پس از چند دقیقه وارد حرم مطهر شدم! حال تصور کنید کسی که بازحمات زیاد و پس از نا امیدی کامل، مقصود خود را در مقابل و نزدیک خود می بیند چه حالی دارد! وقتی چشمم به مرقد مطهر حضرت موسی بن جعفر و امام جواد علیهما السلام افتاد مانند کسی که سال های طولانی از پدر و مادر و جمیع محبوبانش دور افتاده باشد و او را در حال خواب نزد آنها برده، بگویند چشم خود را باز کن، ناگهان خود را در کنار پدر و مادر مهربان و خویشان خود ببیند، چنین حالتی در خود یافتم. نتیجتا بیشتر خستگی ها از جانم برطرف شد. از آنجا نیز پس از مشکلات فراوان عازم سامرا شده، در شب چهاردهم ماه شعبان وارد حرم عسکریین علیهما السلام شدم. در سامرا بنابر پیشنهاد حجت الاسلام آقای سید کاظم مرعشی وکیل آیت الله آقای سید ابوالحسن اصفهانی - رحمت الله علیه- و توسط ایشان در کسوت روحانیت وارد مدرسه ی میرزای بزرگ شده و در همان ماه شعبان مشغول تحصیل گشتم.
معرفی مرحوم حاج سید حسین یعقوبی قائنی : قسمت چهارم : در خلال درس خواندن توجهم به اصلاح امر آخرت بود و چنان یاد مرگ در وجودم قوی شده بود که هر آنی از آنات عمر را غنیمت دانسته، در راهی که برای آخرت نافع باشد صرف می کردم و همواره مترصد آمدن ملک الموت بودم و می گفتم : تا نیامده برخیزم کاری انجام دهم! تقریبا حدود چهارماه در جوار موالیان خود در شهر سامرا به سر برده، از خوان نعمت های صوری و معنوی آن پیشوایان دین و شفعای روز واپسین برخوردار بودم و در خلال این مدت با بعضی از اخیار ملاقات حاصل شد و از الطاف و عنایاتی که خداوند به آنها فرموده بود، بهره مند گردیدم. سر انجام در دهه ی عرفه که بهترین ایام زیارت امام حسین علیه السلام است بعد از آن همه اشتیاق و انتظار، توفیق زیارت آن سرور مظلومان شامل حال این بی بضاعت گردید. هنگامی که وارد آن میعادگاه مشتاقان و عشاق الهی و واصلان عشق سرمدی شدم گویا امام علیه السلام را با بدن پاره پاره و مجروح در مقابل خود می دیدم، به طوری که حتی درخواست آمرزش گناهان از نظرم محو شد. تا اینکه پس از چند روز گویا حکمت چنین بود که قدری التفات حقیر از مسأله شهادت آن بزرگوار منصرف شود تا بتوانم عرض حاجت نمایم. لذا اسباب غفلت فراهم شد گر چه باطن این غفلت نیز عین صلاح بود. همه تدبیرات و افکار از کار افتاد و در عرض چند روز اسباب ازدواج فراهم و مراسم عقد و عروسی برگزار شد! شب عروسی به حضار نگاه کردم و دیدم هیچ یک از اقوام و خویشان بنده حضور ندارند؛ نه پدر، نه مادر، نه برادر و نه خواهر! ناگهان دیدم گویا از حرم مطهر کسی با من حرف می زند و می گوید : به در اتاق نگاه کن، یک تاجر که سیدی محترم است ایستاده و از مهمانان پذیرایی می کند، آیا برادر تو از این بهتر بود ؟ به صدر مجلس نگاه کن، دو نفر عالم جلیل از سلاله ی ائمه ی اطهار به جای پدرت از مردم پذیرایی می کنند، آیا پدر تو از اینها بهتر بود ؟ این سروش قلبم را شاد کرد و خداوند متعال را بر این نعمت شکر، و اظهار شرمندگی نمودم. مراسم عروسی با آبرومندی برگزار شد و پس از چند روز توقف در کربلا با عیال و لوازمی مختصر به سمت سامرا رهسپار گردیده و در بیرونی منزل امام جماعت حرم سامرا، حجت الاسلام آقای سید محمد مرعشی که پدر بزرگ عیالم بود ساکن گردیدم. حدود یک سال در سامرا اقامت داشتم و برکات زیادی از آن قبور مطهر به روح این عاصی رسید. تا اینکه سرانجام عازم کربلای معلا شده، در آنجا متوطن گردیدم. در کربلا ضمن درس و بحث در پی گمشده ی خود بودم ولی برنامه منظم و رفیق راهی نداشتم. علاوه بر آن نمی دانستم چگونه باید ایمان سلمانی تحصیل کرد. تا اینکه پس از چندی جناب آقای نجابت از نجف به کربلا مشرف شده، ملاقاتی با ایشان حاصل گردید. پس از ملاقات با رفیق شفیق جناب آقای نجابت به حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام مشرف شدم و در آن محل استجابت دعا به غوث زمان و کهف انام و خلیفه ی رحمان، امام انس و جان، ملجأ درماندگان و پناه مستضعفان و قاصم جباران و نابود کننده ی جهل و کافران، مهدی صاحب زمان - علیه صلوات الله الملک المنان – متوسل شده، با عبارات ساده و عامیانه چنین عرض کردم : آقا! امام زمان! من می دانم که شما زنده اید، صدایم را می شنوید و می توانید جواب بدهید، به من بفهمانید که آیا باید مانند سایر طلاب فقط درس بخوانم یا هدف و راه دیگری نیز هست و چنانچه راهی دیگر هست بنده را هدایت فرمایید.