eitaa logo
خانه قرآن وعترت امام حسن مجتی علیه السلام جلال آباد
49 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت اول ما از اون خانواده هایی بودیم که زیاد وضع مالیمون خوب نبود شش تا بچه بودیم و پدرم به سختی خرج خونمون رو درمی آورد. چهارتا بچه اول دختر، دوتا پسر هم ته تغاری و کوچک بودن. اولین دختر خانواده من بودم. فرزند ارشد. میدیم که پدرم فقط پنج ساعت تو روز می‌خوابه و بقیش و با تمام توان کار میکنه... من بیست و سه سالم شده بود توی تمام این مدت کمک مادرم فرش می‌ بافتم تا کمک خرج خانواده باشم. این اواخر دستم تند تر شده بود و هر وقت یه فرش رو تموم میکردم یه شادی خاصی توی خانواده راه می افتاد. بچه ها می‌تونستند لباس جدید یا یه خوراکی بخرن. با این وجود هر فرش بیشتر از 8 ماه طول می‌کشید. همه خواستگارام هم سطح خودم و گهگاهی حتی پایینتر از سطح ما بودند.
🔶نکات همسرداری | از داشتن احاطه و اعمال کنترلی سخت گیرانه بر روی همسر خود بپرهیزید 💑در یک رابطه زناشویی مشروع و حقیقی که بر پایه صداقت و تعهد شکل گرفته باشد، کنترل و نظارت شدید معنا نمی یابد و همه این اعمال نشان از بی اعتمادی و شک داشتن به انتخابات همسر می‌باشد. 🤷🏻‍♂ 🧏‍♂زوجی خوشبخت خواهند بود که با اعتماد و اطمینان کافی از عملکرد هم، یکدیگر را در انجام امور مختلف در زندگی آزاد گذاشته و وقت خود را بیشتر صرف بررسی رفتار و عملکرد خود می‌کنند. 📲@moshavereh_onlin .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این سه عمل آسان جان دهیم! 🎙 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔜 @avaye_marg
قسمت دوم همه رو رد کردم تا یه روز یه پسر سی و پنج ساله پولدار اومد خواستگاریم. موافق بودم دوست داشتم پولدار باشم و به پدر و مادرمم کمک کنم. نگاه حسرت بار داداشام به خوراکی های مغازه رو یادم نمیرفت برای همین بدون فکر به پدر و مادرم گفتم قبول میکنم. از اول به فريبرز گفتم جهاز و سیسمونی خبری نیست مادرم به خاطر این حرف کلی سرزنشم کرد اما من نمیخواستم بیشتر از این به خانوادم فشار بیاد. روز عروسی به همین سرعت رسید... شب عروسی رسید.... هیچ تصوری از زندگی آیندم نداشتم فقط میخواستم یک کمکی به خانوادم کنم. جشن مختصری برگزار شد. یک هفته از عروسی گذشت توی این یک هفته متوجه شدم فضای این خونه بزرگتر هست ولی هوای خونه متفاوته دیگه اون محبت و عشق بین اعضای خانواده خبری ازش نیست..
🔴 پنیر را نباید با بادام و ماست چکیده خورد زیرا باعث پیسی و لکه در پوست میشود. 💠 پنیر همراه بادام موجب فساد درمعده و عامل ایجادسنگ کلیه و سنگ مثانه میشود . @tebiirann
🍃🌸🍃🌸﷽🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 ✅ تهیه دمنوش کاهش درد مفصل 🔻سیب: یک عدد ▫️هل:8 عدد ▫️دارچین: یک قاشق مرباخوری ▫️عسل: 2 قاشق مرباخوری برای هر ▫️لیوان 🔺زنجبیل: یک دوم قاشق مرباخوری ✍️ طرز تهیه سیب‌ها را نگینی یا رنده می‌کنیم و همراه دارچین، هل و زنجبیل داخل قوری چینی می‌ریزیم. سپس سه لیوان آب جوش به قوری اضافه می‌کنیم و قوری را به مدت 30 دقیقه روی حرارت ملایم می‌گذاریم تا دم بکشد.پس از آماده‌شدن دمنوش آن را در یک لیوان یا فنجان بزرگ بریزید، عسل را به آن اضافه کنید و هم بزنید تا عسل کاملاً حل شود. 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍳🍌بین مصرف موز و تخم‌مرغ 1 ساعت باید حداقل فاصله وجود داشته باشد ❗️ 👈 زیرا مصرف آنها باهم برای معده و روده مشکلات متعدد ایجاد میکند ، از جمله ورم معده و روده ! 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
💞 🍁تقصیر ماست اینکه بیابان نشین شدی محروم مانده ایم ز درک حضور یار...  🍁ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟! وقتی که هست أفضل أعمال انتظار... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جرعه‌ای از زلال قرآن 📖سوره مبارکه قدر، آیات١تا٣ 💠 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ 💠 به نام خداوند رحمتگر مهربان ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم (۱) و از شب قدر چه آگاهت كرد (۲) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است (۳)
روزها گذشت ومتوجه شدم مادر شدم. فریبرز تصمیم گرفته بود برای کارش بریم تهران اسباب و اثاثیه رو جمع کردیم و رفتيم تهران... چند ماهی بود تهران بودیم و دخترم به دنیا اومد. اسمش رو گذاشتم ترگل. تلفنی با پدر مادرم در ارتباط بودم و گاهی پول براشون واریز میکردم.از دعوا ها وکتک های من کم نشده بودتنها خوبی که تهران داشت فریبرزگاهی یک هفته ای میرفت مسافرت و ماموریت.اون یک هفته من نفس راحتی میکشیدم. به خودم و دخترم می رسیدم و با آرامش بودیم. یکبار سر اینکه من جارو برقی میزدم و متوجه نبودم فریبرز خوابه بدجور کتک خوردم. فریبرز ساک دستی همیشگیش و برداشت و گفت یک هفته میره ماموریت. و رفت. من پشت سرش گفتم بری که دیگه برنگردی...