eitaa logo
خانه قرآن وعترت امام حسن مجتی علیه السلام جلال آباد
49 دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🥝 کیوی هرچقدر سبزتر باشد فیبر بیشتری دارد وبیشتر به رفع یبوست کمک میکند! میزان موادمغذی درکیوی 8 برابر سیب است!ویتامینCموجود درآن2برابر پرتقال است! کیوی معدن ویتامینD است! 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
❗️ جلوگیری از سرطان با خوردن گردو 〽️ مصرف گردو خطر مبتلا شدن به سرطان سینه را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد و همچنین رشد تومور را در بیماران مبتلا به این سرطان مهار می‌کند خانوما مصرف گردو رو جدی بگیرید 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
❗️آنچه از شلغم نمی دانید ! ▫️سر و ته شلغم که معمولا به اشتباه آن را می گیریم، منبع آنتی بیوتیک و ضدعفونت است. ▫️کمخونی را رفع و قد کودک را بلند می کند. ▫️به دلیل داشتن گوگرد، سنگ کلیه را نابود می کند . 🇮🇷مرکز طب اسلامی 🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
📌برخی پدر و مادرهای امروزی آموزشِ: 🚩 موسیقی از ۵ سالگی 🚩 زبان انگلیسی از ۶ سالگی 🚩 نقاشی ۵ سالگی 🚩 رانندگی ۱۳ سالگی 🚩 خلبانی پهباد ۷ سالگی 🚩 ریاضی ۶ سالگی 🔴 آموزش همه چیز قبل از موعد 📌حالا همین پدر و مادرها: 🚩 حجاب: هنوز بچه است زوده! 🚩 روزه: هوا گرمه اذیت میشه! 🚩 نماز: حالا چند سال بعد میخونه! 🚩 حیا و عفت: هنوز بچه است چیزی نمیفهمه! 🔴👈آموزش قرآن مهم نیست ❌براستی آیا حواسمون_هست!؟ ⁉️ کلا پای دین که وسط میاد یعنی همون چیزی که انسان رو تبدیل به یک آدم قوی و قدرتمند و با ایمان و اراده می کنه هنوز بچه است! با این آموزشهای فشرده در کودکی و‌ نوجوانی که نوعا براشون بهره خاص دنیوی هم نداره، رمق بچه را برای آموختن و ادای تکالیف دینی از بین می‌بریم! 🌹پیامبراعظم صلی الله علیه و آله به برخی از کودکان نگاه کردند و فرمودند: وَیلٌ لاَِولادِ آخِرِ الزَّمانِ من آبائِهِمْ! فَقیل یا رسُولَ اللّهِ مِنْ آبائِهِمُ المُشرکین؟ فقال لا، مِنْ آبائِهمُ المؤمِنینَ لایُعلّمونَهُم شَیئاً مِن الفرائضِ و اِذا تَعَلَّموا اَوْلادُهم مَنَعوهُم و رَضوا عَنهمْ بِعَرَضٍ یَسِیرٍ مِنَ الدُّنْیا، فَاَنَا منْهُمْ بَرىءٌ وَ هُمْ مِنّى بُرَاءُ» جواهرالحکم، ص۱۳۹ وای بر اولاد آخر الزمان از دست پدرانشان! سؤال شد یا رسول الله: آیا از پدران مشرک آنان؟ فرمودند: خیر، از دست پدران مؤمن آنها، چرا که چیزی از واجبات دین را به فرزندانشان نمی آموزند و اگر اولاد آنها بخواهند بیاموزند، آنان را منع می کنند و از رسیدن آنها به بهره‌ کم از دنیا راضی می‌شوند.(همه دنیا برای انسان در قبال آخرت، بهره اندک است) پس همانا من از آنها بیزارم و آنها هم از من بیزارند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 📖السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ... ▫️سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت، ای امید مادر، سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی‌ات جهان را منور خواهد ساخت. 📚 دعاى استغاثه به حضرت صاحب الزّمان (صلوات الله عليه) - مفاتیح الجنان. السلام_علیک_یا_بقیه_الله
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر خداوند ضرری را نسبت به من اراده کند،آیا شما می توانید آن ضرر رابرطرف کنید؟! همه چی دست خداوند است، ضرر و لطف هر دو از آن خداست... 📖
46.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 چرا حجاب؟ 🔺 زنان زیبا هستند و خداوند زیبایی را دوست دارد🥰 ✅ انتخاب با توست 🎙️ شیخ قمی 🧕 🌱
💠 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): کسی که زیاد کند 4 خاصیت دارد: 1️⃣ رهایی از غم و غصه 2️⃣ احساس امنیت 3️⃣ نجات از تنگناهای زندگی 4️⃣ زیاد شدن روزی 📝
روزها گذشت و من دیپلم گرفتم روزهای بچگیم گذشت اما با سختی با حسرت یک روز خوب. در قید خودمم نبودم فقط به فکر خواهرم بودم. دیگه 18 سالم بود و دنبال کار درست و حسابی. خواهرم 16 ساله شده بود و خانم شده بود. یک روز از خیابون برمیگشتم خونه دیدم خواهرم داره هق هق میکنه و اشک میریزه. مثل ابر بهاری اشک می‌ریخت با ترس رفتم جلو و گفتم چی شده؟ نمیتونست حرف بزنه نفسش بالا نمی اومد. آب پاشیدم به صورتش تا به خودش بیاد ده دقیقه بعد که جون من به لب اومده بود گفت تیمور داشت با مامان حرف می‌زد و می‌گفت باید منو به عقد جهان دربیاره. جهان پسر وسطی تیمور بود. یک ماهی بود زنش طلاق گرفته بود و یه دختر چهار ساله داشت. عصبی شدم دستام میلرزید نگاهی به خواهرم کردم و گفتم ببین تو برو یواش وسایلت رو جمع کن دیگه وقتشه از این سگدونی بریم. خواهرم یه کیف بزرگ برداشت و لباسمونو جمع کرد بهش گفتم تو برو سر فلان خیابون تا بیام. وقتی رفت با تندی در اتاق تیمور و زدم اومد بیرون و چه مرگته!
سیلی محکمی کوبیدم به صورتش و گفتم تا الان هرچی ظلم کردی هیچی نگفتم ولی اسم خواهرمو آوردی یکی دیگه با مشت زدمش. جهان اومد سمتم و یکی کوبید به شکمم اون دوتا هم داشتن می اومدن که از دستشون فرار کردم و نگاه تندی به مادرم که غمگین بود انداختم و رفتم. خواهرم چشماش برق شادی داشت. همین برام کافی بود مونده بودم کجا بریم. خیلی فکر کردم خواهرم گفت بریم خونه عمو. گفتم این همه سال خبری ازما نگرفتن حالا بریم بگیم چی. گفت خب جایی نداریم بریم بمونیم تو خیابون!؟ راست می‌گفت ادرسشون یادم بود یه کوچه با خونه پدری ما فاصله داشت نمیدونستم هنوز اوجا هستن یانه رفتیم و دیدیم اونجا میشینن باز خیلی خوشحال شدیم عموم عادی برخورد میکرد انگار نه انگار ما برادر زاده هاشیم. زنعموم هم همینطور.