حضرتِ صاحبِ دلمـ...♥️
ظهرت بخیرآقایِ من :)
|بیا کہ جانِ مرا
بے تو نیست برگ حیات..!🍃
🌷°•| @khademoshohada_13
....♡داستاݧ
{ #عاشقانہ_دو_مدافع♥️}
#قسمـــــت_دوم
چیزے نمونده بود ڪ از راه برســـن
من هنوز آماده نبودم مامان صداش در اومد
_اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگہ الان ک از راہ برسـن انقــد منو حرص نده یکم بزرگ شو
_وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الا.....(یدفہ زنگ و زدن )
دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم
سریع حاضر شدم نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے
سنم و یکم برده بود بالا
با صداے مامان از اتاق پریدم بیروݧ
عصبانیت تو چهره ے مامان به وضوح دیده میشد
گفت:راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده
خندیدم گونشو بوسیدم و رفتم آشپز خونه
اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت
صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ
مهمونارو میشناسہ
همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس من
چاے و ریختم مامان صدام کرد
_اسماء جان چایے و بیار
خندم گرفت مثل این فیلما
چادرمو مرتب کردم وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم
ب جناب خواستگار ک رسیدم
کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیرون آقاےسجادے؟؟ [😳]
ایـݧ جاچیکار میکنه ؟😕
ینی این اومده خواستگارے من؟
واے خدا باورم نمیشہ
چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم
مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق
دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود
اما چاره اے نبود باید میرفتم .....
#خانوم_علے_آبادے
~~> ادامـــــہ دارد....
🌷°•| @khademoshohada_13
#شهیدانہ😍
گاهے بعضے نگاه ها
چشم دل را...💔...
را بہ سوے خـ♡ـدا،
باز مےڪند.!
مخصوصاً...✋🏻
اگر آن نگاه از،
قاب چشم هاے...
آسمانے شهید...🕊...
باشد.•|[😇🍃]|•
#رفیق_آسمونے_یادت_نره😉
#شهداهمیشہ_نگاهے🌹
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡
➣ @khademoshohada_13
🕊
#روحانی_شهید_ردانی_پور
🎉🎊💍👑🎂❤️
طلبه شهید مصطفی ردانی پور برای عروسی اش علاوه بر میهمانان ، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا سلام الله علیها می نویسد و به ضریح حضرت معصومه سلام الله علیها می اندازد ، شب حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب می بیند که به عروسی اش آمده ، شهید ردانی پور به ایشان می گوید:
خانم ! قصد مزاحمت نداشتم ، فقط می خواستم احترام کنم. حضرت زهرا سلام الله علیها پاسخ می دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیائیم به کجا برویم؟»🕯
شهید مصطفی ردانی پور دیگر تا صبح نخوابید نماز می خواند ، دعا می کرد، گریه می کرد. میگفت من شهید می شوم.
دوستش گفته بود این همه گریه و زاری میکنی، می گی می خوام شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه ؟ جواب داد : «خانمم سیده. می خوام اون دنیا به حضرت زهرا (س) محرم باشم . شاید به صورتم نگاه کنه !»😢
شب عروسی بلند شد به سخنرانی و گفت : « امشب عروسی من نیست. عروسی من وقیته که توی خون خودم غلت بزنم» تازه سه روز از عروسیاش گذشته بود که دست زنش را گذاشت تو دست مادر، سرش را انداخت پایین و گفت دلم می خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی بعد هم آرام و بی صدا رفت منطقه .
بدون عمامه، بدون سمت ، مثل یک بسیجی ، اول ستون راهی عملیات شد. عملیات والفجر 2 درمنطقه حاج عمران و تپه های شهید برهانی شروع شده بود.
بعد از مدتی نیروها از هر طرف محاصره شدند. حاج آقا ردانی زیر لب قرآن می خواند و دشمن بالای تپه را بسته بود به رگبار . دستورعقب نشینی صادر می شود اما او همچنان مقاومت می کند.
هرگز امام زمان (عج) را فراموش نکنید، که او واسطه بین خالق و مخلوق است.
تا اینکه گلوله ای از پشت سر به جمجمه اش اصابت می کند. آرامشی زیبا وجودش و زخم های کهنه میدان نبردش را التیام می دهد. اودیگر به آرزویش رسیده است .
هق هق گریه می کرد ؛نفسش بالا نمی آمد . تا آن روز بچه ها حاج حسین را آن طور ندیده بودند و همه می دانستند که سینه مصطفی ردانی پور ، مأمنی بوده برای دلتنگی های حاج حسین.
زمانی که قلب حسین از آماج تیر هجران یاران و دوستان شهیدش فشرده می شد، تنها آغوش مصطفی می توانست آرام بخش لحظه های سرد و سنگینش باشد.
آن شب همه گریه می کردند بچه ها یاد شب هایی افتاده بودند که مصطفی برایشان دعا می خواند . هرکسی یک گوشه ای را گیر آورده بود، برایش زیارت عاشورا یا دعای توسل می خواند .
حاج حسین بچه ها را فرستاد بروند جنازه ها را بیاورند. سری اول صد و پانزده شهید آوردند ، مصطفی نبود . فردا صبح بیست و پنچ شهید دیگر آوردند ، بازهم نبود.
منطقه دست عراقی ها بود . چند بار دیگر هم عملیات شد اما از او خبری نشد .جنگ هم که تمام شد .دوستانش رفتند و دنبالش روی تپه های برهانی ،توی همان شیار .همه جای تپه را گشتند . نبود! سه نفر همراهش را پیدا کردند اما ازخودش خبری نشد. مصطفی برنگشت که نگشت.
🌷°•| @khademoshohada_13