گروه سوّمى از «بصره» به رهبرى «حرقوص بن زبیر» به عنوان زیارت خانه خدا حرکت کردند و به «مدینه» آمدند و مردم مدینه را از قصد خود (دائر به عزل عثمان و فرماندارانش) با خبر ساختند.
چیزى نگذشت که منزل عثمان را محاصره کردند و به او تکلیف کردند که از خلافت کناره گیرى کند، ولى «عثمان» از فرماندارانش به وسیله نامه کمک خواست; روز جمعه «عثمان» با مردم نماز خواند و به منبر رفت و به گروهى که از شهرهاى مختلف (مخصوصاً مصر) براى احقاق حقّ نزد او آمده بودند، خطاب کرد و گفت: «همه اهل مدینه مى دانند شما به وسیله پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) لعن شدید...».
در این جا شورش عظیمى در مردم پیدا شد و آن چنان بالا گرفت که «عثمان» از ترس بیهوش شد از منبر به زیر افتاد و او را به خانه بردند.
بعداً «عثمان» به عنوان استمداد به خانه «على»(علیه السلام) آمد و گفت: «تو پسر عمّ من هستى و من بر تو حقّ خویشاوندى دارم و تو نزد مردم قدر و منزلت دارى و همه به سخنت گوش فرا مى دهند، وضع را مشاهده مى کنى، من دوست دارم با آنها سخن بگویى و آنها را از راهى که در پیش گرفته اند منصرف سازى!» امام فرمود: «چگونه آنها را راضى و منصرف کنم؟» عثمان گفت: «به این صورت که من، بعد از این، مطابق صلاح اندیشى تو رفتار مى کنم».
امام فرمود: «من بارها در این باره به تو هشدار داده ام تو هم وعده دادى ولى به وعده ات وفا نکردى».
سرانجام امام براى خاموش کردن غائله، به اتّفاق سى نفر از مهاجران و انصار با کسانى که از «مصر» آمده بودند (و از همه در مورد عزل عثمان فّعال تر بودند) سخن گفت.
«مصریان» قبول کردند که به «مصر» باز گردند و «عثمان» نیز به مردم اعلام کرد که حاضر است به شکایت آنان رسیدگى کند و از اعمال گذشته خویش توبه نماید، ولى هنگامى که به منزل آمد، دید مروان و گروهى از بنى امیّه در منزلش نشسته اند.
«مروان» به او گفت: «سخن بگویم یا ساکت بنشیم»! همسر عثمان «نائله» با عصبانیّت گفت: «ساکت باش به خدا سوگند شما قاتل عثمان و یتیم کننده اطفال او خواهید بود او به قولى که به مردم داده است باید وفا کند و نباید از آن برگردد».
ولى مروان ساکت ننشست و گفت: «آنچه را در مسجد گفتى به صلاح خلافت تو نبود از آن صرف نظر کن»! «على»(علیه السلام) خشمگین شده به خانه «عثمان» آمد و به او فرمود: «من راه صحیح را به تو نشان مى دهم ولى مروان تو را منحرف مى سازد از این پس به سراغت نخواهم آمد».
مصرى ها که روانه «مصر» شده بودند بعد از سه روز به مدینه باز گشتند و نامه اى را ارائه دادند که از غلام «عثمان» در بین راه گرفته بودند.
در آن نامه «عثمان» به «عبدالله بن صرح» فرماندار «مصر» دستور داده بود: «سران شورش را شلاّق بزند و موهاى سر و صورتشان را بتراشد و در زندان کند» و عدّه دیگرى را دستور داده بود به دار بیاویزد.
آنها نزد «على»(علیه السلام)آمدند که در این باره با «عثمان» سخن بگوید.
«على»(علیه السلام) جریان را از «عثمان» جویا شد.
«عثمان» از نوشتن چنین نامه اى اظهار بى اطلاعى کرد، یکى گفت: «این کار، کار مروان است».
«عثمان» گفت: «من اطلاعى ندارم».
مصریان گفتند: «آیا مروان این قدر جرأت دارد که غلام عثمان را بر شتر بیت المال سوار کند و مهر مخصوص او را پاى نامه بزند و مأموریت خطرناکى با این اهمیّت به او بدهد و عثمان بى خبر باشد»؟! عثمان باز گفت: «من از این مطلب خبر ندارم»! مصریان در پاسخ او گفتند: «از دو حال خارج نیست: اگر راست مى گویى و این کار، کار مروان است باید از خلافت کنار بروى زیرا فردى این چنین ناتوان که دیگران بدون آگاهى او فرمان قتل و شکنجه مسلمانان را با مهر مخصوصش صادر کنند لیاقت خلافت اسلامى را ندارد و اگر دروغ مى گویى و این کار، کار توست باز هم شایسته خلافت مسلمانان نیستى»! «عثمان» گفت: «خلافت لباسى است که خداوند به تنم کرده و آن را بیرون نخواهم آورد ولى توبه مى کنم».
گفتند: «اگر بار اوّل بود که توبه مى کردى پذیرفته بود، امّا بارها توبه کرده اى و شکسته اى! بنابراین یا از خلافت بر کنار شو، یا تو را به قتل مى رسانیم!» ولى باز آنها عجله نکردند و اوضاع ساعت به ساعت بحرانى تر مى شد.
سرانجام «عثمان» از «على»(علیه السلام)درخواست کرد که: «سه روز به او مهلت دهند تا به شکایت مردم رسیدگى کند»، مردم پذیرفتند; ولى او در خفا وسایل جنگ را آماده مى کرد (و هدفش از این مهلت خواستن ها فرا رسیدن نیروهاى کمکى از خارج مدینه بود).
بعد از سه روز، حلقه محاصره بر عثمان تنگ تر شد و مردم نگران این بودند که از «شام» و «بصره» کمک براى او برسد، لذا براى تسلیم او آب را از او منع کردند.
«عثمان» از على(علیه السلام) در خواست آب کرد و امام به وسیله فرزندانش آب براى او فرستاد; در این هنگام مردم به درون خانه عثمان ریختند و نزاع خونینى میان طرفداران او از یکسو و مردم از سوى دیگر روى داد و عده اى از طرفین کشته شدند، باز چند نفر وارد اتاق «عثمان» شده و او را نصیحت کردند امّا اثرى نداشت، سرانجام به او حمله کرده و کارش را یکسره کردند.
آنچه در بالا آمد خلاصه اى از این ماجرا بود که «ابن ابى الحدید» از «تاریخ طبرى» نقل نموده است و ما نیز آن را براى پرهیز از طولانى شدن بار دیگر خلاصه کردیم.(۲۷) بسیارى از مورّخان روز قتل او را ۱۸ ذى الحجه سال ۳۵ یا ۳۶ هجرى ذکر کرده اند و عجب این که به گفته کامل و مورّخان دیگر، بدن «عثمان» سه روز روى زمین مانده بود و کسى او را دفن نکرد و این نشانه نهایت خشم مردم بر اوست.
سرانجام با وساطت «على»(علیه السلام)تصمیم به دفن او گرفته شد، ولى جمعى از مردم مانع از نماز بر او و حتّى مانع از دفن او در «بقیع» شدند.
گروهى بر سر راه نشسته بودند و تابوت او را سنگباران نمودند، «على»(علیه السلام)مانع شد، بالاخره بر جنازه او نماز خواندند و در محلى به نام «حشّ کوکب» در بیرون بقیع دفن شد که بعداً در زمان «معاویه» براى رفع اهانت، دستور داد آن محل را جزء «بقیع» قرار دهند.(۲۸) اینها همه به خوبى نشان مى دهد که مردم تا چه حد از او و حکومتش خشمگین و ناراحت بودند و تفسیر روشنى است بر آنچه امام در جمله هاى کوتاه این خطبه (خُطْبه شِقْشِقِیَّه) بیان فرموده است، آنها که تعبیرات امام(علیه السلام)را در این خطبه تند مى پندارند، از ماجراى زندگى «عثمان» و پایان کار او و عکس العمل مسلمانان در برابرش آگاهى کافى ندارند وگرنه تصدیق مى کردند که این تعبیرات در برابر آنچه روى داده است بسیار ملایم است.
۵ـ آیا همه صحابه راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پیمودند؟! معروف در میان برادران اهل سنّت این است که صحابه رسول خدا ـ بدون استثنا ـ داراى قداست و مقام عدالت بودند و هیچ یک از آنها هیچ کارى برخلافت دستور خدا و کتاب و سنّت انجام ندادند، در حالى که شیعه و پیروان اهل بیت(علیهم السلام)معتقدند: «باید صحابه را از یکدیگر جدا ساخت و درباره هرکدام مطابق اعمال و رفتارشان، چه در عصر رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)و چه بعد از رحلت او قضاوت و داورى کرد».
ادّعاى برادران اهل سنّت، مشکلات عجیب و دردسرهاى فراوانى براى آنان ایجاد کرده است; چرا که در میان یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) افرادى را مى یابیم که در مسائلى بر ضدّ یکدیگر برخاستند که توجیه آن امکان پذیر نیست.
مثلا در داستان جنگ «صفیّن» و مانند آن، «معاویه» برخلاف امام وقت که به اتّفاق مسلمانان برگزیده شده بود قیام کرد و موجب آن همه خونریزى شد، کدام مورّخ منصف مى تواند این کار وحشتناک را توجیه کند؟! یا این که «طلحه» و «زبیر» بر ضدّ آن حضرت شورش کردند و خون گروه زیادى از مسلمانان در جنگ «جمل» ریخته شد که بعضى، عدد کشته شدگان را بالغ بر ۱۷ هزار نفر مى دانند بى آن که کمترین عذر موجّه و خداپسندانه اى براى کار خود داشته باشند، آیا قبول عدالت آنها با این فجایع هولناک که در همه تواریخ اسلامى ثبت شده، منافات ندارد؟! در داستان «عثمان» که در بالا خواندید و همه مورّخان اسلام اجمالا آن را قبول دارند به دو موضوع مهم برخورد مى کنیم: نخست سپردن تمام پست هاى حسّاس به بنى امیّه و مسلّط ساختن افراد بى بند و بار و غیر متعهّد بر مسلمین، به طورى که فریاد عموم مسلمانان از مناطق مختلف بلند شد; و دیگر حیف و میل بیت المال در سطح وسیع و گسترده و بذل و بخشش هاى بیکران و غیر قابل توجیه به گونه اى که انتشار خبر قسمتى از آن مایه شورش عمومى مسلمین شد.
آیا راستى این گونه امور، با اصل قداست و «تنزیه صحابه» به طور عام و غیر قابل استثنا سازگار است؟! اگر این گونه امور قابل توجیه است کدام کار خلاف، قابل توجیه نیست؟! این سخن مرا به یاد داستان عجیبى انداخت که براى خودم واقع شد و هرگز آن را فراموش نمى کنم: در یکى از سالها که براى انجام «عمره» به «مکّه» مشرّف شده بودم و فرصتى براى ملاقات با دانشمندان اهل سنّت دست داد ـ مخصوصاً شبها در مسجدالحرام و بین نماز مغرب و عشا که مجال خوبى براى بحث بود ـ در یکى از شبها با جمعى از این برادران دانشمند (که بعضى از آنها از چهره هاى شناخته شده بودند) در صحن مسجدالحرام در برابر «کعبه» نشسته بودیم و سعى بر این بود که بحثها از صورت علمى و منطقى خارج نشود و به رنجش و کدورت نینجامد، سخن به مسأله «تنزیه صحابه و عدالت» همه آنها کشیده شد، همگى بر این عقیده بودند که کوچکترین جسارتى نسبت به هیچ یک از آنها نمى توان کرد.
من از یکى از آنها پرسیدم: «اگر شما در میدان صفیّن بودید در یکسو لشکر «على»(علیه السلام)و در یک سوى دیگر لشکر «معاویه» به کدام صف ملحق مى شدید؟!» او بدون درنگ گفت: «به صف لشکریان على(علیه السلام)».
گفتم: اگر على(علیه السلام) شمشیرى به دست تو مى داد و مى گفت: «خذ هذا و اقتل معاویه; این شمشیر را بگیر و معاویه را به قتل برسان» آیا مى پذیرفتى و اطاعت مى کردى؟! او جواب عجیبى داد که فکر مى کنم براى شما هم تکان دهنده است.
گفت: «کُنْتُ اَقْتُلُهُ وَ لا اَذْکُرُهُ بِسُوء; من او را به قتل مى رساندم در عین حال کمترین جسارتى به او نمى کردم»! داستان «تنزیه صحابه» قصّه اى است که سرِ دراز دارد که در این جا فقط به اشاره اى قناعت کردیم و گذشتیم.
پاورقی :
۱. در مقاييس اللغة آمده است که يکى از دو معناى اصلى «زعم» عبارت است از سخنى که واقعيت ندارد و گوينده اش نيز به آن مطمئن مى باشد.
۲. لام در «لَلّه» مفتوح است و براى استغاثه مى باشد و لام در «للشورى» مکسور است و مستغاث منه مى باشد.
۳. «اَسْفَفْتُ» از ماده «اِسْفاف» به معناى نزديک شدن چيزى با شىء ديگر است و هنگامى که پرنده، خود را به زمين نزديک کند اين تعبير در مورد او بکار مى رود. اين تعبير در مورد بافتن حصير و مانند آن نيز به کار مىورد زيرا رشته هاى آن به هنگام بافتن به هم نزديک مى شود و به معناى شدّت نگاه کردن نيز آمده است. (مراجعه کنيد به مقاييس اللغة و لسان العرب).
۴. «صغا» در اصل از ماده «صغو» (بر وزن فعل) به معناى تمايل به چيزى است.
۵. «ضغِن» (بر وزن ضمن) به معناى کينه و عداوت است و در اصل به معناى پوشانيدن توأم با انحراف مى باشد.
۶. «هن» تفسير آن در متن مى آيد.
۷. در شرح نهج البلاغه خويى عدم حضور «طلحه» در شورا بلکه در مدينه، از «طبرى» نقل شده است (شرح خويى، ج ۳، ص ۷۳).
۸. علماى لغت تصريح کرده اند که «هن» به معناى فلان است و در جايى گفته مى شود که انسان مى خواهد به چيزى، سربسته اشاره کند، به خاطر زشتى آن، يا به دلايل ديگرى که در نظر داشته. و معمولا اين واژه در امور بد و صفات زشت و ناخوشايند به کار مى رود و در نيکيها به کار نمى رود.
۹. «نافجاً» از ماده «نفج» بر وزن «رفع» به معناى بالا آمدن و بالا آوردن است.
۱۰. «حضْن» به معناى پهلو. «وَ نافِجاً حِضْنَيْهِ» به کسى گفته مى شود که پهلوهايش از تکبّر و يا از شکم خوارگى بر آمده باشد.
۱۱. «نثيل» از ماده «نَثْل» (بر وزن نَسْل) در اصل به معناى خارج شدن چيزى از چيز ديگر و يا خارج کردن است و به مدفوع انسان و حيوانات اطلاق مى شود.
۱۲. «مُعْتَلَف» از ماده «عَلَف» به معناى جايگاه علف است و مجموع اين تعبير و تعبير قبل کنايه از کسى است که پيوسته در فکر جمع آورى مال و مصرف آن است و به تعبير ديگر انباشتن و خالى کردن شکم است.
۱۳. «خَضم» به معناى خوردن با تمام دهان است و نقطه مقابل آن «قضم» است که به معناى خوردن با نوک دندان هاى پيشين است بعضى نيز گفته اند خضم به معناى خوردن علف تازه است و قضم به معناى خوردن علفهاى خشک.
۱۴. الغدير، ج ۸، ص ۲۸۶.
۱۵. «اِنْتَکَثَ» از ماده «نَکْث» (بر وزن عکس) به معناى شکستن و واتابيدن است و لذا به شکستن پيمان، نکث عهد گفته مى شود.
۱۶. «فَتْل» به معناى پيچيدن و تابيدن است و مفتول و فتيله نيز از همين باب است.
۱۷. «اَجْهَزَ» از ماده «اِجْهاز» هنگامى که در مورد مجروح به کار رود مفهومش اين است که مرگ او را تسريع کنند و هر چه زودتر کار او را تمام نمايند.
۱۸. «کَبَت» از ماده «کَبُو» (بر وزن کبک) به معناى سقوط کردن و يا افتادن به صورت است و در مواردى که دست و پاى حيوان مى پيچد و به رو مى افتد به کار مى رود.
۱۹. «بطْنَتُه» از ماده «بطن» به معناى پُر کردن شکم از طعام و يا پرخورى است.
۲۰. «آلُکُمْ» از ماده «اَلا، يألو» به معناى کوتاهى کردن و تأخير انداختن است بنابراين لکم آلکم يعنى من هيچ کوتاهى نکردم (لسان العرب).
۲۱. کامل ابن اثير، ج ۲، ص ۴۲۵.
۲۲. کامل ابن اثير، ج ۳، ص ۴۹.
۲۳. مروج الذّهب، ج ۲، ص ۳۲۱.
۲۴. تاريخ يعقوبى، ج ۲، ص ۱۶۰.
۲۵. منظور از آيه حجاب آيه «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ الْحِجابِ» است که درباره زنان پيامبر آمده است. طلحه گفت: پيامبر مى خواهد امروز آنها را از ما بپوشاند ولى فراد که از دنيا رفت ما با آنان ازدواج مى کنيم ـ البتّه اين سخن عمر درباره طلحه در تناقض آشکارى است با آنچه در آغاز گفت که پيامبر از دنيا رفت و از اين شش نفر راضى بود.
۲۶. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۱۸۵ تا ۱۸۸ (با تخليص).
۲۷. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۲، ص ۱۲۹ تا ۱۵۸.
۲۸. کامل ابن اثير، ج ۳، ص ۱۸۰.
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📼 به بهانه روز بزرگداشت علامه طباطبایی ره؛
🎙 #تبیین "برهان صدیقین" از زبان #علامه_طباطبایی رضوان الله تعالی علیه
http://thaqalain.ir/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%A8-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
16.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مهم / سخنرانی مهم درباره نکات #فتنه پیش رو
⚠️ حتماً #بشنوید و منتشر نمایید.
🎙 استاد شجاعی
#آخر_الزمان
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️تسليت ضايعه رحلت علامه طباطبايی قدس سرّه.
بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله امام خمینی قدس سرّه:
من قبلًا باید از این ضایعه اى که براى حوزه هاى علمیه و مسلمین حاصل شد- و آن رحلت مرحوم علامه طباطبایى است - اظهار تأسف کنم و به شما و ملت ایران و خصوص حوزه هاى علمیه، تسلیت عرض کنم.
▫️شادی روح #علامه_طباطبایی و حضرت #امام_خمینی، صلواتی قرائت بفرمایید.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فیلسوفی که دلش برای گنجشکهای زخمی میتپید
🔹«هر چند وقت یکبار، خانه ما میشد بیمارستان گنجشکها و گربهها! مادر و پدرم به شکل عجیبی نسبت به این مخلوقات بیزبان خدا دلرحم بودند.» اینها را دختر علامه طباطبایی میگوید و اضافه میکند: «گهگاه که حاج آقا از کلاس درسشان برمیگشتند، یک جوجه گنجشک زخمی از جیب قبایشان درمیآوردند و تحویل مادرم میدادند! رفتار عجیبی داشتند آن زن و شوهر نسبت به آن پرنده نیمهجان...»
🔹عالم برجستهای که تحمل دیدن رنج حیوانات را نداشت، معلوم بود که از شنیدن اخباری که از زندانهای مخوف ساواک میرسید، برآشفته میشود. همه میدانستند علامه با رژیم پهلوی، موافق نیستند. شاهدش اینکه وقتی خبردار شدند شاه قصد دارد به ایشان دکترای افتخاری بدهد، حاضر نشدند آن جایزه را قبول کنند.
🔹اما علامه طباطبایی خیلی قبلتر، نام خود را با یک موضعگیری سیاسی بینالمللی، جاودانه کرده بود؛ وقتی که در سال ۱۳۴۹ وارد میدان کمکرسانی به ملت مظلوم فلسطین شد؛ موضوعی که باعث شد سر و کار ایشان به ساواک بیفتد...
اینجا بیشتر بخوانید
📝 افرادی که کار روزانه دارند- اداری، کاسب، روستایی، کشاورز و امثال اینها- اگر مثلا شب یا بین روز به خانه می آیند، بخشی از زمان را، ولو نیم ساعت، برای #کتاب خواندن بگذارند. چقدر کتابها را در همین نیم ساعت ها می توان خواند. بنده خودم دوره های بیست و چند جلدی کتاب ها را در همین فاصله های ده دقیقه، بیست دقیقه، یک ربع ساعت خوانده ام!… این بایستی یک #سیره و سنت رایجی بین مردم ما بشود که کتاب را بخوانند و به بچه هایشان یاد بدهند. خانم ها در خانه ها کتاب بخوانند و معلومات را فرابگیرند. ۷۲/۲/۲۱
➕ به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی 📖📚
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
📚📖 مطالعه
📼 جلسه سی و هفتم ... ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 🎧 #با_هم_بشنویم | #بشنویم ♡ ㅤ ❍ㅤ
📼 جلسه سی و هشتم ...
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
🎧 #با_هم_بشنویم | #بشنویم
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
https://eitaa.com/ghararemotalee/12223
—— ⃟ ————————
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
8163141651.mp3
13.5M
🔊 #آن_سوی_مرگ | ۳۸
•──•❃❀✿◇✿❀❃•──•
00:30 ◇ توضیحی راجع به مقام محوظت
* روایتی شنیدنی از پیامبر راجع به ورود به بهشت
* روایتی شنیدنی از #امیرالمؤمنین علیهالسلام و برتری ایشان نسبت به انبیاء
* روایتی از امام هادی علیهالسلام راجع به امامت رسیدن ایشان
* توضیحاتی راجع به ادراک فقر در مقابل پروردگار
* داشتن مشکلات دنیوی برای حقالناس است
* روایتی #شنیدنی از امام کاظم علیهالسلام راجع به زنده بودن ظالم
📅 ۱۳۹۸/۰۲/۳۱
⏰ مدت زمان : ۳۲:۳۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🧾دسترسی به فهرست جلسات :
https://eitaa.com/ghararemotalee/2494
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 چرا حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) با چنان مقام قدسی برای بازپسگیری #فدک اقدام کردند؟
🎞 از اندک فیلمهای باقیمانده از #شهید_مطهری رضوان الله تعالی علیه
◾️سالروز شهادت پاره تن رسولالله(صلیالله علیه وآله) حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها را تسلیت عرض میکنیم.
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -