#داستان_راستان | ۱۲۰
❒ حتی برده فروش
╔═ೋ✿࿐
ماجرای علاقه مندی و عشق سوزان مردی که کارش فروختن روغن زیتون بود نسبت به رسول اکرم صلیالله علیه وآله، معروف خاص و عام بود. همه میدانستند که او صادقانه رسول خدا صلیالله علیه وآله را دوست میدارد و اگر یک روز آن حضرت را نبیند بیتاب میشود.
او به دنبال هر کاری که بیرون میرفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه رسول خدا صلیالله علیه وآله یا هر نقطه دیگری که پیغمبر در آنجا بود) کج میکرد و به هر بهانه بود خود را به پیغمبر میرساند و از دیدن پیغمبر توشه برمیگرفت و نیرو مییافت، سپس به دنبال کار خود میرفت.
گاهی که مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر جمعیت قرار میگرفت و پیغمبر دیده نمیشد، از پشت سر جمعیت گردن میکشید تا شاید یک بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله بیفتد.
یک روز پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله متوجه او شد که از پشت سر جمعیت سعی میکند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را کشید تا آن مرد بتواند به سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال کار خود رفت؛ اما طولی نکشید که برگشت.
همینکه چشم رسول خدا صلیالله علیه وآله برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره دست او را نزدیک طلبید.
آمد جلو پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله و نشست. پیغمبر فرمود:
«امروزِ تو با روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یک بار میآمدی و بعد دنبال کارت میرفتی؛ اما امروز پس از آنکه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟»
گفت:
«یا رسول الله! حقیقت این است که امروز آن قدر مهر❣ تو دلم را گرفت که نتوانستم دنبال کارم بروم، ناچار برگشتم.»
پیغمبر اکرم صلیالله علیه وآله درباره او دعای خیر کرد. او آن روز به خانه خود رفت؛ اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود.
رسول خدا صلیالله علیه وآله از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمیبینیم.»
رسول خدا صلیالله علیه وآله عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده.
به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری که در آنجا روغن زیتون 🫒 میفروختند) راه افتاد.
همینکه به دکان آن مرد رسید دید تعطیل است و کسی نیست.
از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول الله! چند روز است که وفات کرده است.»
همانها گفتند: «یا رسول الله! او بسیار مرد امین و راستگویی بود، اما یک خصلت بد در او بود.»
چه خصلت بدی؟
از بعضی کارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را میگرفت.
خدا او را بیامرزد و مشمول رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست میداشت که اگر برده فروش هم میبود خداوند او را میآمرزید[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . روضه کافی، صفحه 77
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
🗓️ دهم آذر؛ شهادت آیت الله سیدحسن مدرس
◀️ خاطره امام خمینی اعلی الله مقامه الشریف از #شهید_مدرس:
🔸 «در يك مجلس از مجالس سابق كه مرحوم «مدرس»،- مرحوم آسيد حسن مدرس- در آن مجلس بود، التيماتومى از دولت روس آمد به ايران كه اگر فلان قضيه را انجام ندهيد ما از فلان جا- كه قزوين ظاهراً بوده است- میآييم به تهران و تهران را میگيريم.
🔹 دولت ايران هم فشار آورد به مجلس كه بايد اين را تصويب كنيد.
يكى از مورخين، مورخين آمريكايى، مینويسد كه يك روحانى با دست لرزان آمد پشت تريبون ايستاد و گفت: آقايان، حالا كه بناست ما از بين برويم چرا به دست خودمان برويم، رد كرد.
مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پيدا كرد و رد كرد و هيچ غلطى هم نكردند.
روحانى اين است.
يك روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسيه سابق را، يك دولت را- پيشنهاد التيماتومش را- يك روحانى ضعيف، يك مشت استخوان رد كرد!
آنها میبينند نبايد روحانى باشد؛ قطع يد روحانى بايد بكنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند.»
📚 صحیفه امام ره، مجلد١ / صفحه ۴٢٢
╭═══════๛═════┅╮
│📱 @Mabaheeth
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
🔰 #امام_خامنه_ای مدظله العالی:
خصوصیت مدرس چه بود؟
#مدرس خصوصیت عمدهاش این بود که هیچ عامل ارعاب و تهدید و تطمیع و فریبگری در او اثر نمیکرد.
🗓️ ۱۳۷۸/۱۱/۲۶
📸 تصویری از رهبرانقلاب در کنار مزار #شهید_مدرس رضوان الله تعالی علیه
💻 @Khamenei_ir
🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 #ببینید | خاطره #امام_خمینی(ره) از شجاعت #شهید_مدرس هنگام تهدید نظامی دشمن
🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله مدرس
•──•❃❀✿◇✿❀❃•──•
🌐 @Mabaheeth
💢 #بلندترین_فریاد
🔰 دهم آذرماه ۱۳۱۶، شهادت شهید آیتالله مدرس، در محراب نماز به دست ایادی رضاخان
🔻 شهید آیتالله سیدحسن مدرّس از نگاه امامخمینی (ره)
«
در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ که القاب برای او کوتاه و کوچک است ـ ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک می نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم»✅ بعد از چندین سال تبعید، رضاشاه کمر به قتل او بست. چند نفر از ماموران شهربانی از انجام دستور شاه طفره رفتند. تا اینکه در دهم آذرماه ۱۳۱۶ مصادف با ماه مبارک رمضان، آخرین برگ از زندگی سید حسن ورق خورد. سه مأمور شهربانی از مشهد به کاشمر آمدند و مخفیانه در افطاری او زهر ریختند. اما با کارگر نشدن زهر، شب هنگام و در رکوع نماز با انداختن عمامه بر گردنش، بلندترین فریاد مدرس در تاریخ طنین انداز شد و به فیض #شهادت نائل آمد. 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری موشن | دهم آذر ماه سالروز شهادت شهید مدرس و روز مجلس گرامی باد.
#روز_مجلس
_______________
🌐 @Mabaheeth | مباحث
آیت الله مدرس در کلام امام راحل
-
مدرس قدرت روحی بالایی داشت - مثل مدرس به این روزها پیدا نمی شود - مدرس در تاریخ نهضت معاصر بسیار غریب بود - آن که در مجلس با ستم مخالفت کرد، مدرس بود - مدرس نمونه ی کامل مقابله با استبداد و استعمار بود - مجلس كأنه احساس نقص مى كرد؛ وقتی مدرس نبود - مدرس چون حیدر کرار روبرویشان ایستاد و حق را گفت - مدرس مردی بود با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت - وقتی مدرس می آمد مثل اینکه یک چیز تازه ای حادث می شد - رضاخان رقیب خودش را مدرس می دانست؛ به دیگران اعتنایی نداشت - مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او -رضاخان- مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد - طرحهایی که در مجلس می دانند آنهایی که مخالف ملت بود، مدرس مخالفت می کرد - یک آدمی بود که نه به مقام اعتنا می کرد و نه به دارایی و امثال ذلك، هیچ اعتنا نمی کرد.
30.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📆 ۱۰آذر | سالروز شهادت آیتالله مدرس و روز مجلس
🌀 خاطره ای جالب از آیت الله سید حسن مدرس
🔰 از آن شاهکارهای سیاسی مرحوم سید حسن مدرس نقل میکنند که در همان دوره تقریباً چهل و پنج سال پیش یک موجی پیدا شده بود- که هر چند وقت یک بار هم پیدا میشود و آن وقت این موج شدیدتر از امروز بود- که ما باید #لغات_بیگانه را (به قول اینها) از زبان فارسی بیرون بریزیم و اصلًا نباید هیچ لغت عربی در زبان ما وجود داشته باشد.
این موج در مجلس هم راه پیدا کرده بود و میخواستند آن را به صورت یک قانون در بیاورند.
مرحوم مدرس با این فکر مبارزه میکرد (گاهی یک شوخی، یک متلک، یک هو کردن اثرش از چند برهان بیشتر است.)
گفته بود بسیار خوب، حالا ببینیم چی میشِد! (به قول خودش؛ اصفهانی بود)، چه از آب در میآید! رو کرده بود به رئیس مجلس و گفته بود آقای رئیس مجلس! اسم من حَسنِس، اسم جنابعالی هم حُسینِس، حالا این اسمها را میخواهند تبدیل کنند به فارسی، پس من میشوم «نیک»، حسین هم که تصغیر حسن است میشود نیکچه، پس بعد از این من نیکم شما نیکچه، مثل دیگ، دیگچه؛ یک چند تا از اینها را با همدیگر جور کرد، مجلس خندید، لایحه به همین [شوخی] از بین رفت.
📚 آشنایی با قرآن ، ج۶ ، ص ۱۹۵
------------------•[]
💠@shmotahari
🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 استاد #رحیم_پور:
💬 به شهید مدرس گفتند در خانهی راحتتر باشی، بهتر میتوانی به مردم خدمت کنی؛ مدرس جواب میدهد هر چه وضع من بهتر شود، کمتر خدمت میکنم، بیشتر #خیانت میکنم!
💬 آنچه که به من جرئت و قدرت میدهد در دهان اینها بزنم و جلوی همه بایستم این است که بین خانه ۳۰ و ۳۵ ریالی، ۳۰ ریالی را انتخاب میکنم.
💬 فرزند #شهید_مدرس میگفت وقتی پدرم همه کاره تهران و مجلس بود ما تقریبا هر شب گرسنه میخوابیدیم.
🎬 @shenakhte_rahbari
🌐 @Mabaheeth
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #بشنوید | دو کلمه حرف راستی که شیطان گفته است ...
✓ قناعت
✓ حبّ علی بن أبیطالب علیهماالسلام
🎙️ #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
#امیرالمؤمنین علیهالسلام
🌐 @Mabaheeth
#داستانهای_شگفت
14 - نجات از غرق
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز از جناب شیخ حسین تبریزی نقل فرمودند که ایشان فرموده در نجف اشرف روز جمعه به قصد تفریح به کوفه رفتم و در کنار شط قدم می زدم به جایی رسیدم که بچه ها صید ماهی 🎣 می کردند، یک نفر از ساکنین نجف آنجا بود با آنکه برای صید ماهی 🎏 دام می انداخت گفت این مرتبه به بخت من بینداز.
چون بند را به آب انداخت پس از لحظه ای بند حرکت کرد، آن را بالا کشید دید سنگین است، گفت چه بخت خوبی داری تا حال ماهی 🐟 به این سنگینی ندیده بودم، چون بند را بالا آورد، دید پسری است که غرق شده است و دست به بند گرفته بالا آمده است.
آن مرد تا پسر را دید فریاد زد که پسر من است، اینجا کجا بوده، پس او را گرفت و پس از معالجه و بهبود، پسر گفت در قسمت بالا با عده ای از بچه ها شنا 🏊♂ می کردم ، موج آب مرا به زیر برد به طوری که نتوانستم بالا بیایم و عاجز شدم تا اینجا که بندی به دستم رسید آن را گرفتم و بالا آمدم .
سبحان اللّه ! برای نجات آن پسر چگونه به دل پدر الهام می شود که بیرون بیاید و کنار شط برود و بگوید به قصد من صیدی کن.
برای این #داستان و داستان قبل، نظایر بسیاری است که ذکر آنها منافی وضع این رساله است و چند داستان نظیر این دو در اواخر کتاب انوار نعمانیه در باب اجل ذکر نموده و همچنین در کتاب خزینه الجواهر مرحوم نهاوندی، داستانهایی نقل کرده به آنها مراجعه شود.
https://eitaa.com/mabaheeth/44370
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستانهای_شگفت
15 - معجزه حسینی علیه السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
تقی صالح مرحوم محمد رحیم اسمعیل بیگ که در توسل به اهل بیت علیهم السلام و علاقه قلبی به حضرت #سید_الشهداء علیه السلام کم نظیر و از این باب رحمت برکات صوری و معنوی نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود که در شش سالگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم کور گردید. در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمدتقی اسمعیل بیگ روضه خوانی بود و چون هوا گرم بود شربت خنک 🍶🧊 بمردم میدادند.
گفت از دائی خود خواهش کردم که من بمردم شربت دهم، فرمود تو چشم نداری و نمیتوانی، گفتم یکنفر چشم دار را همراه من کنید تا مرا یاری دهد قبول فرموده و من با کمک خودش مقداری بمردم شربت دادم.
در این اثنا مرحوم معین الشریعه اصطهباتانی منبر رفته و روضه حضرت زینب علیهاالسلام را میخواند و من سخت متأثر و گریان شدم تا اینکه از خود بیخود شدم.
در آن حال، مجلله که دانستم #حضرت_زینب علیهاالسلام است دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود خوب شدی و دیگر چشم درد نمیگیری.
پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم شاد و فرحناک خدمت دائی خود دویدم.
تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند به امر دائی ام مرا در اطاق برده و مردم را متفرق نمودند.
و نیز نقل نمود که در چند سال قبل مشغول ازمایش بودم و غاقل بودم از اینکه نزدیکم ظرف پر از الکل است، کبریت را روشن نموده ناگاه الکل مشتعل 🔥 شد و تمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم 👁👁 را.
چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم. از من میپرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده؟ گفتم عطای حسین علیه السلام است. وعده فرمودند که تا آخر عمر درد نمیگیرند.
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────