فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامت حضرت رقیه خاتون
السلام علیک یا ریحانه الحسین علیهالسلام
❤❤❤
اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم 💚
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما #حضرت_رقیه سلام الله علیها رو می شناسی؟😔
#داستانهای_شگفت
۹۰ - ترس از آخر کار
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
جناب آقای منوچهر موریسی سلمه اللّه تعالی داستانی طولانی نقل نمودند که خلاصه اش آن است که اوقاتی که ایشان در حومه لارستان در قریه اسیر به آموزگاری مشغول بودند جوانی به نام ( احمد ) از اهل آن قریه مریض سخت و محتضر ( آماده مرگ ) می شود؛ پس در حالت احتضارش آقای منوچهر او را تلقین می گوید و کلمه طیبه ″ لااِلهَ اِلا اللّهُ ″ را به سختی پس از تلقین بسیار می گوید و همچنین جمله ″ محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله ″ را هم می گوید ولی جمله ″ علی ولی اللّه ″ را نمی گوید و پس از اصرار به سرش اشاره کرد که نمی گویم و بعد هم به زبانش گفت نمی گویم پس از آن در یک حالت اغما و بی هوشی فرو رفت و همه از اطرافش متفرق شدند و چند روز به همان حالت بود تا اینکه او را به شیراز بردند و در بیمارستان بستری نمودند و پس از چند روز حالش خوب شد و از بیمارستان خارج گردید.
پس به دیدن او رفتم و گفتم آن روزی که به تو تلقین می گفتم چرا از گفتن ( علی ولیُّ اللّه ) خودداری می کردی؟
( احمد ) از شنیدن این #پرسش من حالت ترس و وحشتی عارضش شد و لب خود را گزید و گفت در آن موقع که شما مرا تلقین شهادت می کردید دیدم که شهادت به صورت زنجیری است دارای سه حلقه قطور که روی حلقه اوّل ( لااِلهَ اِلا اللّهُ ) و روی حلقه دوم ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ) و روی حلقه سوم ( عَلِیّ ُوَلِیّ ُاللّهِ ) نوشته بود و حلقه اول در دست من بود و حلقه دوم در وسط و حلقه سوم در دست دیوی که هیکل او وحشت آور بود می باشد و در دست دیگرش کیسه ای بود که من احساس می کردم تمام پول و نقدینه من در آن است .
من با تلقین شما ( لااِلهَ اِلا اللّهُ ) و ( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ ) را گفتم و چون می خواستم جمله ( علی ولیّ اللّه ) را بگویم آن دیو صورت زنجیر را به سختی از دستم می کشید و می گفت اگر گفتی تمام پول و دفتر بانکی تو را که در این کیسه است می برم، من هم از ترس اینکه تمام دارائی مرا نبرد نمی گفتم و در آن حالت، محبت زیادی به پولهایم داشتم با آن حالت حلقه #توحید را از دست نمی دادم و رها نمی کردم و در این کشمکش و ناراحتی شدید بودم که ناگاه سیدی نورانی و جذاب ظاهر گردید و پای مبارک را روی زنجیر گذارد مثل اینکه آن دیو صورت دستش زیر پای آن بزرگوار بوده و فشرده شد فریادی زد و زنجیر را رها ساخت تمام زنجیر به دست من آمد دیگر نفهمیدم چه شد تا وقتی که چشمم باز شد و خود را غرق عرق و در بستر بیماری افتاده دیدم.
نظیر داستان مزبور داستانهای دیگری نیز از موثقین شنیده ام راجع به اشخاصی که در آخر #عمر علاقه شدید آنها به دنیا آشکار و بر علاقه های دینی و ایمانی غالب بلکه با انکار و اظهار تنفر از آنها مُردند و نقل آنها غیر لازم و موجب طول کلام است و همچنین داستانهایی در این باره در کتب معتبره نقل شده است، تنها یک داستان از کتاب منتخب التواریخ، باب 14، حکایت شش نقل می شود که خلاصه اش این است :
شخصی از اهل علم هنگام احتضارش #دعای_عدیله برایش می خواندند چون رسیدند به جمله ( و اشهد ان الائمة الابرار ... ) محتضر گفت این اول حرف است؛ یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین می کردند و او می گفت این اول حرف است.
پس از لحظه ای عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که درگوشه حجره بود نمود و امر کرد سر آنرا باز کردند و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند؛ پس به او دادند و پاره اش کرد و چون سبب آن را از او پرسیدند گفت من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من می گفتید بگو : ( و اشهد ان الائمة الأبرار . . . ) می دیدم ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و همین سند را به دست گرفته می گوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره می کنم؛ من از کثرت محبّتی که به آن سند داشتم راضی نمی شدم که این شهادت را بگویم و چون خدا بر من منت نهاد و مرا شفا داد آن سند را خودم پاره کردم و دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت ندارم .
خواننده عزیز ! از شنیدن این داستان باید حالت خوف و رجاء هر دو در او پیدا شود؛ اما حالت خوف پس باید بترسد از اینکه در دلش حبّ دنیا و علاقه مندی به امور فانیه باشد که بدان وسیله شیاطین بر او راه یابند و مسلّط گردند چون شیاطین را بر بشر راهی نیست مگر به وسیله آنچه مورد علاقه قلبیه اوست پس باید دل از حب دنیا خالی باشد یا اقلاً حبّ خدا و رسول و امام و حبّ سرای آخرت بیشتر باشد به طوری که بتواند از علاقه های دنیویّه صرفنظر کند ولی از علاقه های الهیه دست بردار نباشد و دیٖن خود را از مال و اولاد و سایر علاقه های دنیویه عزیزتر داند به طوری که حاضر باشد همه را فدای دین خود کند و در دلش أهمّ از دینش نباشد .
ادامه دارد ...
در آخر خطبه ای که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در فضیلت #ماه_مبارک_رمضان انشاء فرمود و شیخ صدوق در کتاب عیون الاخبار نقل نموده چنین ذکر شده که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله گریست، #امیرالمؤمنین علیه السّلام سبب گریه آن حضرت را پرسید فرمود گریه ام برای مصیبتهایی است که در این ماه به تو می رسد می بینم تو را در حالی که مشغول #نماز می باشی، شقی ترین خلق ضربتی بر فرق سرت می زند و ریش تو را از خون آن ضربت رنگین می سازد : ( فَقالَ اَمیرُالْمُؤْمنینَ علیه السّلام یا رَسُولَ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله وَ ذلِکَ فی سَلامَهٍ مِنْ دینی فَقالَ صلّی اللّه علیه و آله فی سَلامَهِ مِنْ دینِکَ )
یعنی : امیرالمؤمنین علیه السّلام پرسیدند از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی که ضربت بر سَرم می زنند و #شهید می شوم، آیا دین من به سلامت است؟ پس رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله او را بشارت داد و فرمود بلی دین تو سالم است ( یعنی اگر دین شخص به سلامت باشد هرچه بر سر شخص آید یا از او گرفته شود حتی جانش سهل است ) .
حضرت اباالفضل العباس علیه السّلام در #روز_عاشورا پس از اینکه دست راستش را بریدند این شعر را فرمود :
وَاللّهِ اِنْ قَطَعْتُمُوا یَمینی
اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی
وَ عَنْ اِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ
نَجْلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ اْلاَمینِ
یعنی : به خدا قسم ! اگر دست راستم را بُریدند من از دین خود دست بردار نیستم و حمایت می کنم از دینم و از امامم که راستگو و فرزند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است ) .
و چون دست چپ آن بزرگوار را جدا کردند فرمود :
یا نَفْسِ لا تَخْشَیْ مِنَ الْکُفّارِ
وَ اَبْشِری بِالرَّحْمَهِ الْجَبّارِ
مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الْمُخْتارِ
قَدْ قَطَعوُا بِبَغْیِهِمْ یَساری
فَاَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النّار
یعنی : خطاب به نفس خود نمود و فرمود : ای نفس ! از آزار و اذیت کفار مترس و بر حجت حضرت آفریدگار که تلافی کننده است و بودن با رسول بزرگوارش دلشاد باش، کفار دست چپم را به ظلم بریدند خدایا ! بچشان به ایشان حرارت آتش دوزخ را) .
و خلاصه مطلب اینکه : باید هر نوع محرومیتی و ضرر و آزاری در برابر دین شخص ناچیز باشد و علاقه قلبیه اش به خدا و رسول و امامش و سرای آخرت بیش از همه چیز حتی جانش بوده باشد و اگر چنین نباشد ایمانش درست نیست .
وَ عَن الصّادِقِ علیه السّلام لا یُمَحِّضُ رَجُلٌ اَلایمانَ بِاللّهِ حَتّی یَکُونَ اللّهُ اَحَبَّ اِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ اَبیهِ وَ اُمِّهِ وَ وَلَدِهِ وَ اَهْلِهِ وَ مالِهِ وَ مِنَ النّاسِ کُلّهُمْ .
وَ عنِ النَّبِیِّ صلّی اللّه علیه و آله وَ الَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لا یُؤْمِنَنَّ عَبْدٌ حَتّی اَکُونَ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ اَبَوَیْهِ وَ اَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ ¹
#امام_صادق علیه السّلام فرمود خالص نکرده شخص، ایمان به خدا را تا اینکه خداوند در نزد او از خودش و پدر و مادرش و فرزند و اهل و مالش و از همه مردمان محبوبتر باشد.
و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود به خدایی که جانم در دست اوست حتما #ایمان نیاورده بنده ای تا اینکه من در نزدش از خودش و پدر و مادرش و اهلش و فرزندش و از همه مردمان، محبوبتر باشم .
و این دو حدیث مطابق است با آیه 25 از سوره توبه :
( قُلْ اِنْ کانَ آبائکُمْ وَ اَبْنائُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیِرتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اْقَتَرفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جَهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتیّ یَاءْتِیَ اللّهُ بِاَمْرِهِ و اللّهُ لا یَهْدِی اْلقَوْمَ الْفاسِقینَ ) .
یعنی : بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و خویش شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد آن می ترسید و مسکن هایی که بدانها علاقه مندید در نظر شما محبوبتر باشد از خدا و رسول او و #جهاد در راه او؛ پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد ( امر به عقوبت شما نماید ) خداوند مردم تبهکار را هدایت نمی کند ).
-------------------------------------------------
1- سفینه البحار / مجلد 1 / صفحه 201
⚠️ و بالجمله باید دانست؛ کسی که علاقه قلبیّهاش به شهوات نفسانی و امور فانی دنیوی بیشتر از علاقه به خدا و رسول و امام و امور باقی اخروی باشد در خطر شدید است ؛ یعنی امتحاناتی برایش پیش خواهد آمد و غالباً دین خود را به دنیا می فروشد و اگر در مدت حیات دنیویه اش به سلامت بگذرد ساعت آخر عمرش در خطر دستبرد شیاطین است؛ چنانچه در داستان مزبور نقل گردید مگر اینکه فضل و لطف الهی یاری فرماید و در مواقع خطر دستگیری نماید و چاره ای نیست جز تضرّع و التجای به درگاه حضرت آفریدگار و اینکه خودش #ایمان را حفظ فرماید چنانچه #امام_صادق علیه السّلام فرمود : فَاِذا دَعا وَ اَلَحَّ ماتَ عَلَی اْلایمانِ ¹.
یعنی : چون بنده دعا کند و خدا را بخواند و اصرار کند در دعا، بر #ایمان می میمرد .
کنون هر ساعتی غم بیش دارم که روز واپسین در پیش دارم در آن ساعت خدایا یارئی ده ز #غفلت بنده را بیدارئی ده در آن ساعت ز شیطانم نگهدار به لطفت نور ایمانم نگهدار چو جان من رسد در نزع، بر لب فرو مگذار دستم گیر یا ربٌ چو در جانم نماند زان لقا هوش تو در جانم مکن نامت فراموشو اما جهت رجاء پس باید دانست کسی که از روی صدق و #اخلاص به پروردگار خود ایمان آورد و محمد و آل محمد علیهم السّلام را اولیای خدا و حجج او و واسطه رساندن #وحی او دانست و آنها را از جان و دل دوستدار شد و نیز سرای آخرت را باور داشت و آن را مهم بلکه اهم از دنیا دانست و رسیدن به بهشت و جوار آل محمد علیهم السّلام و لقاءاللّه را دوستدار و آرزومند گردید ، به طوری که این ایمان و #محبت در دل او جای گیرد که لازمه آن خضوع و عبودیت برای پروردگار و حاضر شدن برای اطاعت از اوست، چنین ایمانی اگر تا آخر #عمر بماند و از دست ندهد مورد حمله و دستبرد شیاطین نخواهد شد و پروردگار چنانچه در قرآن مجید وعده داده بنده مؤمن را یاری خواهد فرمود : ( وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضیعَ ایمانَکُمْ اِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ )² یعنی : خداوند ضایع نمی کند ایمان شما را ، خداوند به مردمان حتما مهربان و رحیم است . ( وَ یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَولِ الثّابِتِ فِی الْحَیوهِ الدُّنْیا وَ اْلاخِرَهِ )³ یعنی : ثابت و استوار می دارد خداوند آنان را که ایمان آوردند به سبب سخن راست و محکم که همان ایمان باشد در حیات دنیویه و در سرای آخرت. در تفسیر عیاشی از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود : شیطان در ساعت مرگ شخصی از دوستان ما حاضر می شود و از سمت راست و چپ او می آید تا ایمان او را بگیرد ولی خدا نخواهد گذاشت چنانچه فرموده : ( وَ یُثّبِتُ اللّهُ ) تا آخر آیه را تلاوت فرمود و روایات بسیاری در این مطلب وارد شده است و در دو داستانی که نقل شد یاری کردن و نجات دادن از شرّ شیطان را ملاحظه کردید و نظیر آن بسیار است . ------------------------------------------------ 1- اصول کافی ، کتاب الایمان والکفر. 2- سوره بقره ، آیه 143. 3- سوره ابراهیم ، آیه 27. 🇯 🇴 🇮 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/51657 —— ⃟ ———————— 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت، شهید دستغیب(1).mp3
482.5K
💠 سلطنت امام حسین (علیهالسلام) بر عالم ملکوت
🎤 #شهید_دستغیب (ره)
#امام_حسین علیه السلام
—— ⃟ ————————
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
04 Hekaya.mp3
17.79M
🔉 #حکایات
4⃣ جلسه چهارم
* چرا برخی زود حاجت میگیرند و برخی دیرتر؟
* عنایات #حضرت_زینب سلام الله علیها
* مرد هندی چگونه حاجتش را از حضرت زینب سلام الله علیها گرفت؟
* ماجرای شفا یافتن دختر فلج لبنانی
* طریق توسل مجرب به حضرت زینب سلام الله علیها 10:55
* ماجرای نابینایی اسماعیل بیگ
* امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام از شیعیان چه میخواهند؟
* حکایت شفای درد لاعلاج چشم بواسطه حضرت زینب سلام الله علیها
* روضه ای که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام بر آن خون 🩸 میگرید.
⏰ مدت زمان: ۳۳:۳۳
📅۱۳۹۲/۰۸/۱۶
#مشهد_مقدس | محرم_۹۲
@Aminikhaah_Media
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛ - 🚩 - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -
📚📖 مطالعه
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۷۲
『 #دعای هفتاد و دو – بر عبیداللّٰه بن زیاد لَعَنَهُ اللّٰه 』
࿐ྀུ༅࿇༅════════
⤶ مدائنی از رجالش روایت کرد: که مختار بن ابی عبید ثقفی در کوفه قیام کرد. پس سـر ابن زیاد را نزد حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) فرستاد.
اتفاقاً هنگامی آن را بر آن حضـرت وارد نـمودند که وی ناهار میخورد. پس حضـرت فرمود: مرا بر ابن زیاد لعنه اللّٰه وارد کردند. در حالی که وی ناهار میخورد و سـر پدرم در برابرش بود، پس گفتم:
اَللّٰهُمَّ لاٰ تُـمِتْنِی حَتّٰى تُرِیَنِی رَأْسَ ابْنِ زِیٰادٍ وَ اَنَا اَتَغَدّىٰ.
خداوندا مرا نمیران تا این که سـر ابن زیاد را به من نشان دهی، در حالی که مشغول ناهار خوردن باشم.
و خدای را شکر که دعایم را اجابت فرمود… .
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
انسان شناسی 111.mp3
11.23M
#انسان_شناسی ۱۱۱
#استاد_شجاعی
حجتالاسلام رفیعی
💥قرآن به کرّات از گروهی به نام "غافلین" یاد میکند!
- غافلین چه کسانی هستند؟
- چه ویژگیهایی دارند؟
- چقدر این ویژگیها در من نیز وجود دارد؟
- سرانجامِ "غافلین" چیست؟
@ostad_shojae
┅───────────
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
📚📖 مطالعه
#خطبه_اول | ۱۲
وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اَنْبیاءَ اَخَذَ عَلى الوَحْىِ میثاقَهُمْ وَ عَلى تَبْلیغِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُمْ لَمّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الاَنْدادَ مَعَهُ وَ اجْتالَتْهُمُ الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اَلَیْهِمْ اَنْبیائَهُ لیَستَادُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وِ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَةِ: مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُوع وَ مَعایِشَ تُحْیِیهمْ وَ آجال تُفْنیهِمْ وَ اَوْصاب تُهْرِمُهُمْ وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَیْهِمْ.
وَ لَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبیٍّ مُرْسَل اَوْ کِتاب مُنْزَل اَوْ حُجَّة لازِمَة اَوْ مَحَجَّة قائِمَة
رُسُل لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لا کَثْرَةُ الْمُکَذَّبینَ لَهُمْ مِنْ سابِق سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ اَوْ غابِر عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ.
عَلى ذلِکَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الآباءُ وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
خداوند سبحان، از فرزندان آدم پيامبرانى برگزيد و از آنها پيمان گرفت که وحى الهى را به خوبى حفظ کنند و امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمايند،
اين در زمانى بود که اکثر مردم پيمانى را که خداوند از آنها گرفته بود دگرگون ساختند و همتا و شريکان، براى او قرار دادند و شياطين، آنها را از #معرفت خداوند بازداشتند و از عبادت او جدا کردند، به اين دليل خداوند، پيامبرانش را در ميان آنها مبعوث کرد و رسولان خود را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرت را از آنها مطالبه کنند و نعمتهاى فراموش شده الهى را به آنان يادآورى نمايند و با ابلاغ دستورات او حجّت را بر آنها تمام کنند و گنجهاى پنهانى عقلها را براى آنها آشکار سازند و قدرت خدا را به آنها نشان دهند، از جمله:
- سقف برافراشته آسمان که بر فراز آنهاست
- و گاهواره زمين که در زير پاى آنها نهاده شده
- و وسايل زندگى که حيات به آنها مى بخشد
- و سرآمدهاى عمر که آنان را فانى مى سازد
- و مشکلات و رنجهايى که آنان را پير مى کند
- و حوادثى که پى در پى بر آنان وارد مى شود.
و خداوند سبحان هيچ گاه جامعه بشرى را از پيمان مرسل، يا کتاب آسمانى، يا دليلى قاطع، يا راهى روشن خالى نگذارده است، پيامبرانى که کمى نفراتشان و فزونى دشمنان و تکذيب کنندگانشان، آنها را از انجام وظايف، باز نمى داشت،
پيامبرانى که بعضى به ظهور پيامبرى آينده بشارت مى دادند و بعضى از طريق پيامبر پيشين شناخته شده بودند و به اين ترتيب قرنها گذشت و روزگاران، سپرى شد، پدران رفتند و فرزندان، جانشين آنان شدند.
┅───────────
مطالعه شرح این فراز ؛
https://eitaa.com/ghararemotalee/9954
—— ⃟ ————————
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
بعثت پیامبران و مسئولیت بزرگ آنان در این بخش از کلام مولا، سخن از بعثت انبیا به میان آمده است.
در واقع مرحله اى است بعد از مرحله آفرینش آدم و گام نهادن او بر روى زمین و در این بخش، نخست اشاره به علّت بعثت انبیا مى فرماید و سپس ماهیّت و محتواى دعوت آنها را روشن مى سازد و در مرحله سوّم چگونگى تعلیمات آنها را روشن مى کند و در نهایت، سخن از ویژگیهاى انبیا و مقاومت آنها در برابر مشکلات و ارتباط آنان با یکدیگر در طول زمان به میان مى آورد.
در مرحله اوّل مى فرماید: «خداوند سبحان از فرزندان آدم(علیه السلام) پیامبرانى برگزید و از آنها پیمان گرفت که وحى الهى را به خوبى حفظ کنند و از آنان خواست که امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمایند» (وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اَنْبیاءَ اَخَذَ عَلى الوَحْىِ میثاقَهُمْ(۱) وَعَلى تَبْلیغِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُم).
به این ترتیب آنها از همان آغاز وحى، به خداوند پیمان سپردند که وحى الهى را به خوبى پاسدارى کنند و این امانت بزرگ را با نهایت دقّت به بندگان خدا برسانند.
آرى آنها در برابر این موهبت بزرگ، به زیر بار آن مسئولیت عظیم رفتند.
امّا این که چگونه خداوند گروه خاصّى را براى این امر برگزید و حقیقت وحى چیست و چگونه بر بعضى وحى مى شود و بر بعضى نمى شود؟ این گونه مسائل را باید در جاى مناسب خود مطرح کرد.(۲) در واقع این سخن اشاره به آیه: «وَاِذْ اَخَذْنا مِنَ النَّبییّنَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَمِنْ نُوح وَ اِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسَى بْنِ مَرْیَمَ وَاَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً; (به خاطر آور) هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیّت تبلیغ و رسالت، کوتاهى نکنند)».(۳) سپس به دلیل اصلى بعثت انبیا اشاره کرده، مى فرماید: «این در زمانى بود که اکثر مردم پیمانى را که خدا از آنها گرفته بود دگرگون ساختند، حقّ او را نشناختند و همتا و شریکانى براى او قرار دادند و شیاطین، آنها را از معرفت خداوند باز داشتند و به هر سو مى کشیدند و آنها را از عبادت و اطاعتش جدا کردند» (لَمّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَاللهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الاَنْداد(۴) مَعَهُ وَاجْتالَتْهُم(۵) الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ)».
در حقیقت، عدم شناخت آنها نسبت به خدا سبب شد که در درّه هولناک شرک سقوط کنند و شیاطین، اطراف آنها را بگیرند و از عبادت و اطاعت خدا باز دارند.
در این که منظور از این عده و پیمان الهى چیست، بسیارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به پیمان عالم ذر ـ با تمام گفتگوهایى که در اطراف آن است مى دانند ـ ولى ممکن است آن را اشاره به پیمان فطرت بدانیم که در جمله هاى بعد، از کلام مولا نیز، سخن از آن به میان آمده است(۶) و به تعبیرى دیگر، خداوند، انسان را بر فطرت پاک آفریده که در درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکیها علاقه مند و از بدیها بیزار است.
اگر این فطرت، پاک باقى مى ماند چه بسا الطاف الهیّه، همه انسانها را به سوى کمال رهنمون مى شد و پیامبران، کمک کاران و یاوران آنها در این راه بودند و بار مسئولیّت آنان بسیار سبک مى شد ولى انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدى که نتیجه آن گرایش به شرک و بت پرستى شد و چه از جهت عملى که نتیجه اش تسلیم هوا و هوس و شیاطین بودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیارى را با مسئولیتهاى بسیار سنگین به سوى جامعه بشریّت بفرستد که در بخش آینده کلام امام(علیه السلام)، هم به مسئولیتهاى آنها و هم به ویژگیهاى اخلاقى و عملى آنان اشاره شده است.
سپس به فلسفه بعثت انبیا اشاره فرمود، مى گوید: «پس خداوند پیامبرانش را در میان انسانها مبعوث کرد و رسولان خود را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمتهاى فراموش شده الهى را به آنان یادآورى نمایند و با ابلاغ دستورهاى خدا، حجّت را بر آنها تمام نمایند و گنج هاى پنهانى عقلها را براى آنان آشکار سازند» (فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اَلَیْهِم!(۷) اَنْبیائَهُ لِیَستَادُوهُمْ لیَستَادُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وِ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولِ).
در این جا امام(علیه السلام) به چهار هدف عمده در مورد بعثت انبیا اشاره فرموده است: نخست مطالبه پیمان فطرت.
گفتیم خداوند، معارف توحیدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با این فطرت دست نخورده، پرورش یابد و آموزشهاى نادرست، او را منحرف نسازد و پدران و مادران مشرک، روح او را آلوده نکنند به طور طبیعى و فطرى یگانه پرست خواهد بود و در سایه این فطرت توحیدى به نیکیها و حق و عدالت پایبند خواهد بود، پیامبران مى آیند تا انسانهاى
منحرف شده را به فطرت توحیدى باز گردانند.
دوّم این که: نعمتهاى فراموش شده الهى را به یاد او آورند، چرا که در وجود انسان نعمت هاى مادّى و معنوى بسیار است که اگر از آن به خوبى بهره گیرى کند مى تواند کاخ سعادت خود را بر پایه آنها بنا نماید، ولى فراموش شدن این نعمتها، سبب از دست رفتن آنها مى شود، درست همانند باغبانى که نه از آبهاى موجود باغ براى آبیارى استفاده مى کند و نه از میوه هاى درختانش به موقع مى چیند.
هرگاه کسى بیاید و این نعمت هاى فراموش شده را به خاطر او بیاورد، بزرگ ترین خدمت را به او کرده است و انبیا چنین بوده اند.
سوّم این که: از طریق استدلالات عقلى (علاوه بر مسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانى و فرمان هاى الهى را به او برسانند.
چهارم این که: گنجینه هاى دانش که در درون عقلها نهفته است براى او آشکار سازند چرا که دست قدرت پروردگار، گنجینه هاى بسیار عظیم و گرانبها در درون عقل آدمى نهاده که اگر کشف و آشکار شوند جهشى عظیم در علوم و دانشها و معارف حاصل مى شود، ولى غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگیهاى اخلاقى، پرده هایى بر آن مى افکند و آن را مستور مى سازد.
پیامبران این حجابها را بر مى گیرند و آن گنجینه ها را آشکار مى کنند.
* * *
سپس به پنجمین هدف، پرداخته و نشان دادن آیات الهى را از سوى پیامبران در عالم آفرینش به انسان یادآور مى شود، مى فرماید: «و هدف این بود که) آیات قدرت خدا را به آنان نشان دهند» وَیُرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة) و بعد به شرح این آیات پرداخته، مى فرماید از جمله: «سقف برافراشته آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته.
و این گاهواره زمین که در زیر پاى آنها نهاده.
و آن وسایل زندگى که حیات را به آنها مى بخشد.
و آن اجلها و سرآمدهاى عمر که آنها را فانى مى سازد.
و آن مشکلات و رنجهایى که آنان را پیر مى کند.
و حوادثى که پى در پى بر آنان وارد مى گردد».
(مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُوع وَ مَعایِشَ تُحْیِیهمْ و آجال تُفْنیهِمْ وَ اَوْصاب(۸) تُهْرِمُهُمْ(۹) وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَیْهِمْ).
در واقع این امور ترکیبى است از اسرار آفرینش در آسمان و زمین، و وسایل و اسباب زندگى و همچنین عوامل فنا و درد و رنج که هر کدام مى تواند انسان را به یاد خدا بیندازد و همچنین حوادث گوناگونى که مایه عبرت و هوشیارى انسانهاست و به این ترتیب پیامبران مجموعه اى از تعلیمات را به انسان مى دهند که هر کدام مى تواند سطح معرفت او را بالا برد یا بر بیدارى و آگاهى او بیفزاید یا او را از خواب غفلت بیدار کند.
به دنبال آن، تأکید مى کند: «هیچ گاه خداوند سبحان، جامعه انسانى را از پیامبر مرسل یا کتاب آسمانى یا دلیلى قاطع یا راهى روشن، خالى نگذارده است» (وَلَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبیٍّ مُرْسَل اَوْ کِتاب مُنْزَل اَوْ حُجَّة لازِمَة اَوْ مَحَجَّة قائِمَة).
در واقع در این عبارت به چهار موضوع اشاره شده است که همواره یکى از آنها یا قسمتى از آنها در میان خلقِ خدا وجود دارد و از این طریق بر آنها اتمام حجّت مى شود.
نخست پیامبران الهى است ـ خواه داراى کتاب آسمانى باشند یا نه ـ زیرا وجود پیامبر در هر حال مایه هدایت و بیدارى و اسباب اتمام حجّت است.
دوّم کتب آسمانى است که در امّتها وجود دارد هر چند پیامبرانى که آن را آورده اند چشم از جهان فروبسته باشند.
سوّم، اوصیا و امامان معصوم است که از آن تعبیر به «حجّة لازمة» شده است.
البتّه بعضى احتمال داده اند که منظور دلیل عقل باشد ولى چون دلیل عقل به تنهایى براى هدایت، کافى نیست این احتمال بعید به نظر مى رسد، امّا مانعى ندارد که هر دو با هم در این عبارت جمع باشند.
چهارم، سنّت پیامبران و اوصیا و امامان که از آن تعبیر به «محجة قائمة» شده است زیرا «محجة را در لغت به معناى طریقه واضح و مستقیم معنا کرده اند ـ خواه ظاهرى باشد یا معنوى ـ راهى که انسان را به مقصود مى رساند».(۹) به این ترتیب، خداوند بر تمام ملّتها و امّتها در جمیع قرون و اعصار اتمام حجّت نموده و اسباب هدایت را از آنها دریغ نداشته است.
سپس به ویژگیهاى این پیامبران پرداخته، مى فرماید: «پیامبرانى که کمى نفراتشان و فزونى دشمنان و تکذیب کنندگانشان، آنها را از انجام وظایف باز نمى داشت» (رُسُل لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَلا کَثْرَةُ الْمُکَذَّبینَ لَهُمْ).
آرى، مردان با شهامتى بودند که گاه یک تنه در برابر هزاران هزار دشمن مى ایستادند، در دریاى آتش فرو مى رفتند و به فرمان خدا و تأییدات الهى سالم بیرون مى آمدند، بتخانه ها را درهم مى کوبیدند و در برابر فریاد خشم آلود بت پرستان، با دلایلى کوبنده مى ایستادند و آنها را شرمسار مى کردند.
به دریا فرو مى رفتند و از سوى دیگر بیرون مى آمدند و گاه در مقابل گروه عظیم دشمنان لجوج، که با شمشیرهاى برهنه، آنها را محاصره کرده بودند، قرار مى گرفتند ولى خم به ابرو نمى آوردند.
جالب این که از میان صفات ویژه پیامبران، در این جا، روى استقامت و شهامت و پایمردى آنان تکیه شده است.
در ادامه معرفى پیامبران، چنین مى فرماید: «پیامبرانى که بعضى به ظهور پیامبران آینده بشارت داده شده بودند یا به وسیله پیامبران پیشین شناخته شدند» (مِنْ سابِق سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ اَوْ غابِر(۱۰) عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ).
در این عبارت یکى از روشهاى مهم شناسایى انبیا را مشخص فرموده است و آن این که انبیاى پیشین، انبیاى بعد را معرّفى مى کردند و انبیا بعد، به وسیله پیامبران پیشین شناخته مى شدند.(۱۱) در پایان این فراز مى افزاید: «به این ترتیب، قرنها گذشت و روزگاران سپرى شد; پدران رفتند و فرزندان جانشین آنها شدند» (عَلى ذلِکَ نَسَلَتِ(۱۲) الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الآباءُ وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ).
نکته ها ۱ـ پیامبران به منزله باغبانند! از تعبیرات بسیار زیبا و حساب شده اى که در این کلام امام(علیه السلام) آمده است به خوبى استفاده مى شود که دست قدرت خدا استعداد همه نیکیها و خوشبختیها را در نهاد آدمى گذارده است، در کوهسار وجود آنها معادن گرانبهایى نهفته شده و در دلهایشان انواع بذرهاى گلهاى معطّر معنوى و روحانى و میوه هاى گوناگون فضایل انسانى پاشیده شده است.
پیامبران، این باغبانهاى بزرگ و آگاه الهى، این بذرها را آبیارى و بارور مى سازند و این معدن شناسان آسمانى، گنجینه هاى وجود او را استخراج مى کنند و نعمتهاى خداداى که در وجود آنها نهفته است و از قدر و قیمت آن غافلند به آنها یادآورى مى کنند، مى فرماید: «لِیَسْتَاْدُوهُمْ میثاقَ فِطْریَةِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ...
وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ».
بنابراین پیامبران چیزى به انسان نمى دهند که در او نبوده است، بلکه آنچه دارد پرورش مى دهند و گوهر وجود او را آشکار مى سازند که به گفته شاعر: گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس! حتّى بعضى معتقدند تمام تعلیماتى که به انسانها داده مى شود عنوان یادآورى دارد، چرا که ریشه علوم در درون جان انسانها نهفته است و معلّمان ـ اعم از پیامبران و پیروان خط آنها ـ با تعلیمات خویش، آنها را از درون جان انسان ظاهر مى کنند گویى علوم همچون منابع آبهاى زیرزمینى هستند که با حفرچاه ها، بر سطح زمین جارى مى شوند.
تعبیر به «تذکّر» در آیات قرآن (مانند: «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، «وَذَکِّرَ فَاِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤمِنینَ» و...) نیز مى تواند گواهى بر این معنا باشد.
این بحث دامنه وسیعى دارد که این جا جاى شرح آن نیست.
۲ـ حوادث بیدارگر در کلام فوق نیز اشاره به این معنا شده بود که پیامبران الهى، علاوه بر تعلیم معارف الهیّه و نشان دادن آثار عظمت پروردگار در عالم هستى، انسانها را به حوادث بیدارگر متوجّه مى سازند: پایان زندگى و فناى نعمتهاى مادّى و درد و رنجهاى سنگین و حوادث سخت عبرت انگیز.
این تعبیرات، بار دیگر فلسفه حوادث دردناک را در زندگى بشر آشکار مى سازد که اگر اینها نبودند چنان خواب غفلتى جهان بشریّت را فرا مى گرفت که بیدار شدنش بسیار مشکل و بعید بود.(۱۴) ۳ـ نقش دین در زندگى انسان ها از آنچه در کلام امام(علیه السلام) در این بخش بسیار پرمعنا آمده، به خوبى نقش دین در زندگى انسانها آشکار مى گردد که اگر پیامبران نبودند شرک و بت پرسى سراسر جهان انسانیّت را فرا مى گرفت و شیاطین، آنها را از معرفت خدا و بندگى او باز مى داشتند، چرا که عقل انسانها به تنهایى براى تشخیص همه اسباب سعادت و موانع راه کافى نیست.
درست است که عقل نورافکن پرفروغى است ولى تا آفتاب وحى نتابد و همه جا را روشن نسازد تنها با نورافکن عقل که محیط محدودى را روشن مى کند نمى توان این راه بسیار پرخطر و پرفراز و نشیب را طى نمود.
از این جا روشن مى شود که «برهماییها» که مسأله بعثت انبیا و ارسال رسل را انکار کرده اند، سخت در اشتباهند.
اگر عقل انسان، تمام اسرار درون و برون انسان را درک مى کرد و رابطه گذشته و حال و آینده را مى دانست و در تشخیص خود گرفتار اشتباه نمى شد، ممکن بود گفته شود: درک عقل در همه جا و براى همه مشکلات زندگى این جهان و آن جهان کافى است، امّا با توجّه به محدودیّت ادراکات عقلى و فزونى مجهولات نسبت به معلومات (آن هم یک فزونى بسیار عظیم و گسترده) پیداست که تکیه بر عقل به تنهایى صحیح نیست.
انکار نمى کنیم که «عقل» یکى از حجّت هاى الهى است و در همین خطبه امام(علیه السلام)به آن اشاره فرموده است، حتّى در روایات اسلامى به عنوان «پیامبر درون» از آن یاد شده، چنان که در حدیث معروف امام کاظم(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «اِنَّ للهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً فَاَمَّا الظّاهِرُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبیاءُ وَ الاَئِمَةُ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَاَمَّا الْباطِنَهُ فَالْعُقُولُ; براى خداوند دو حجّت بر مردم است، حجّتى آشکار و حجّتى پنهان.
امّا حجّت آشکار، پیامبران و رسولان و ائمه ـ علیهم السلام ـ هستند و امّا حجّت باطن، عقلها و خردها مى باشد».(۱۵) ولى با این حال پیداست که این رسول باطن، رسالت محدودى دارد، در حالى که رسول ظاهر که متکّى به منبع وحى و علم بى پایان خداست رسالتش نامحدود است.
از این جا، پاسخ سفسطه برهماییها روشن مى شود.
آنها مى گویند: آنچه پیامبران براى ما مى آورند از دو صورت خارج نیست یا عقل ما درک مى کند یا نه، اگر عقل ما آن را درک مى کند نیازى به زحمت پیامبران نیست و اگر درک نمى کند یعنى نامعقول است، قابل قبول نیست، زیرا هیچ انسانى زیر بار مطلب نامعقول نمى رود.
اشکالى که در این استدلال به چشم مى خورد این است که آنها میان نامعقول و مجهول، فرق نگذاشته اند.
گویى تصوّرشان این بوده که عقل همه چیز را درک مى کند، در حالى که در این جا یک تقسیم سه گانه داریم: مطالبى که به ما عرضه مى شود یا موافق با حکم عقل است یا مخالف و یا مجهول.
و به جرأت مى توان گفت قسمت عمده مطالب، جزء گروه سوّم، یعنى مجهول است و درست فعالیّت پیامبران در همین بخش است.
اضافه بر این، ما غالباً در ادراکات عقلى خود نیز گرفتار وسوسه هایى مى شویم که نکند خطا و اشتباهى در آن باشد، این جاست که تأیید پیامبران و به تعبیرى دیگر تأیید عقل با نقل مى تواند ما را در داده هاى عقلى مطمئن سازد و ریشه وسوسه ها را بخشکاند و به درستى راهى که از آن مى رویم مطمئن سازد.
۴ـ در هر عصر و زمانى حجّتى لازم است در تعبیرات مولا نیز این نکته به چشم مى خورد که تأکید مى فرمود: خداوند هرگز خلق خودش را از حجّت و هادى و راهنما خالى نگذاشته است; خواه پیامبرى بوده باشد یا کتاب آسمانى بازمانده از پیامبران یا امام معصوم و یا سنّت و سیره و روش آنان.
جالب این که کتاب آسمانى و پیامبران ـ در کلام امام(علیه السلام) ـ در کنار هم قرار گرفته اند و حجّت الهى و سیره معتبر در کنار هم.
آرى، همراه هر کتاب آسمانى باید پیامبرى باشد تا آن را دقیقاً تبیین و علاوه بر تبیین، در عمل پیاده کند و در ادامه راه، همراه سنّت پیامبران باید وصىّ و امامى باشد تا میراث پیامبران را حفظ و در تحکیم و اجراى آن بکوشد.
این همان چیزى است که اعتقاد ما بر آن است و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)وارد شده: «لَوْ لَمْ یَبْقَ فِى الاَرْضِ اِلاَّ اثْنانِ لَکانَ اَحَدُهُما الْحُجَّة; اگر در روى زمین جز دو نفر نباشد یکى از آن دو، حجّت الهى و امام دیگرى است».(۱۶) و نیز همان است که امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کلمات قصار همین نهج البلاغه فرموده است: «اَللَّهُمَّ بَلى لاتَخْلُوا الاَرْضُ مِنْ قائِم للهِ بِحُجَّة اِمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ اَمّا خائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَ بَیّناتُهُ».(۱۷) ۵ـ ویژگى هاى پیامبران پیامبرانى که از سوى خدا براى هدایت خلق، مبعوث مى شدند افراد عادى نبودند، بلکه تمام صفاتى را که لازمه این رسالت مهم است دارا بودند که از جمله آنها شهامت در حدّ بالا براى ابلاغ رسالت در برابر اقوام جاهل و لجوج، و ایستادگى در مقابل همه موانع تا سر حدّ شهادت.
و این همان است که امام(علیه السلام) در فراز بالا به آن اشاره فرموده که: کمى نفرات و فراوانى دشمنان و تکذیب کنندگان، هرگز مانع انجام وظیفه آنها نبود و هرگاه تاریخ انبیا را مطالعه کنیم (مخصوصاً تاریخ پیامبر اسلام را) صدق این سخن به وضوح در آن دیده مى شود.
قرآن مجید نیز این صفت را یکى از ویژگیهاى مبلّغان رسالت الهى شمرده، مى فرماید: «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخْشُونَهُ وَلایَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاّ اللهَ; پیامبرانى که تبلیغ رسالتهاى الهى مى کردند و (تنها) از او مى ترسیدند و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند».(۱۸) از تعبیر امام(علیه السلام) در این فراز ـ به گفته نویسنده منهاج البراعة ـ روشن مى شود که تقیّه بر انبیا جایز نیست و اگر مى بینیم فخر رازى به شیعه امامیّه این معنا را نسبت داده است که «آنها حتّى اظهار کفر را بر انبیا در مقام تقیّه جایز مى شمرند» سخنى باطل و بى اساس است.(۱۹) بلکه مطلب از این بالاتر است، زیرا تقیّه کردن براى امامان و حتّى افراد عادى در آن جا که اصل دین در خطر بوده باشد حرام مى باشد، به تعبیر دیگر: تقیّه، گاه واجب است و گاه حرام، آن جا که ترک تقیّه سبب هدر دادن
نیروها بدون دلیل است، تقیّه واجب است، مثل این که جمعى از مسلمانان بر اثر پیشامدى در دست دشمنان اسلام گرفتار شوند و به گونه اى باشد که اگر اظهار اسلام کنند دشمن، همه را نابود کند و مسلمانان به ضعف و شکست کشیده شوند، در این جا باید عقیده خود را کتمان نمایند تا نیروها را بیهوده هدر ندهند، ولى گاه مى شود که مکتوم داشتن عقیده باعث ضعف و زبونى و ذلّت است، در این جا واجب است عقیده را شجاعانه اظهار داشت و لوازم آن را هر چه هست تحمّل نمود (برنامه امام حسین(علیه السلام) و یارانش در کربلا یکى از مصداقهاى روشن این مطلب است).
از آن جا که انبیا در موضعى بودند که اگر کتمان عقیده مى کردند به رسالت آنها لطمه وارد مى شد موظّف بودند تقیّه را ترک کنند.
ذکر این نکته نیز لازم است که این تقیّه نه منحصر به شیعه است و نه منحصر به مسلمانان، بلکه یکى از اصول اساسى عقلاست که هر جا اظهار عقیده باعث به هدر رفتن نیروها بدون هیچ گونه فایده باشد از آن خوددارى مى کند.(۲۰)
پاورقی :
۱. «ميثاق» همان طور که «صحاح اللغة» مى گويد از مادّه «وثوق» به معناى اعتماد و اطمينان به امانت دارى کسى است. بنابر اين، ميثاق، به عهد و پيمانى گفته مى شود که سبب اطمينان و اعتماد مى گردد (در اصل موْثاق بوده و سپس واو تبديل به ياء شده است).
۲. رجوع کنيد به تفسير موضوعى «پيام قرآن»، ج ۷، ص ۳۱۷.
۳. سوره احزاب، آيه ۷.
۴. «انداد» جمع «نِدّ» (بر وزن ضدّ) به معناى مثل است ولى ريشه اصلى آن به طورى که مقاييس و ديگران مى گويند به معنايى جدايى و فرار کردن و مخالفت است. به همين دليل، ارباب لغت گفته اند «ندّ» به هرگونه مثل گفته نمى شود بلکه به مثلى گفته مى شود که در آثار و اعمال، راه مخالف را مى پويد همانند انسانى که مثل انسان ديگر است، ولى با او در حال جنگ مى باشد.
۵. «اجتال»از مادّه «جولان»به معناى دوران است و در کلام امام(عليه السلام) چون با «عَنْ» ذکر شده، مفهومش جولان دادن و بازگرداندن از چيزى است و ممکن است اين معنا در مفهوم آن افتاده باشد که هر زمان آنها را به سويى مى برد.
۶. در بحثهاى مربوط به عالم ذر اين احتمال ذکر شده است که ممکن است تفسير آن، همان مسائل فطرى و استعدادهاى الهى باشد که خداوند در نهاد بشر قرار داده است. براى شرح بيشتر به تفسير نمونه، ج ۷، ص ۴، مراجعه فرماييد.
۷. «واتر» از مادّه «وتر» گرفته شده که به معناى فرد در مقابل شفع (زوج) مى باشد و در اين جا به معناى واحد است يعنى پيامبران يکى بعد از ديگرى براى هدايت خلق خدا آمدند. و بعضى گفته اند اين تعبير به معناى پشت سر هم قرار گرفتن با فاصله است مثلا گفته مى شود: «واتَرَ ما عَلَيْهِ مِنَ الصَّوْم; يعنى يک روز روزه گرفت و يک روز افطار کرد» در مقابل «متدارک» که پشت سر هم قرار گرفتن بدون فاصله است.
۸. «اوصاب» از مادّه «وَصَبَ» به گفته مفردات به معناى بيمارى مزمن است و سپس واصب به هر چيزى که به طور دائم وجود داشته باشد اطلاق شده است و در کلام امام(عليه السلام) به معناى مشکلات و رنجهاى مداوم است.
۹. «تُهْرِمُهُمْ» از مادّه «هرم» به معناى نهايت پيروى و از کار افتادگى است.
۱۰. التحقيق فى کلمات القرآن الکريم، مادّه حج.
۱۱. «غابر» از مادّه «غبار و غبور» به معناى هر چيزى است که باقى مى ماند و لذا باقيمانده شير در پستان را غُبْرَة مى گويند و باقيمانده خاک را در فضا غبار مى نامند و به اشخاص يا زمانهاى گذشته «غابر» گفته مى شود.
(به مقاييس، مفردات و لسان العرب مراجعه شود).
۱۲. در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه «سمّى» به صورت فعل مجهول نوشته شده و آنچه در بالا گفته شد موافق همين نسخه است ولى اگر به صورت فعل معلوم باشد مفهومش چنين مى شود «پيامبرانى که پيامبر بعد نام آنها را ذکر کرده است» ولى احتمال اوّل مناسبتر است.
۱۳. تعبير به «نسلت القرون» از مادّه «نَسْل» که به معناى فزونى فرزندان است مى باشد و اين تعبير کنايه زيبايى است از قرنهايى که پشت سر هم در مى آيند گويى هر قرنى از قرن ديگر متولّد مى شود و اين فرزندان پيوسته فزونى مى گيرند.
۱۴. شرح بيشتر را درباره اين موضوع مهم در کتاب پيام قرآن، ج ۴، ص ۴۴۰ به بعد مطالعه فرماييد.
۱۵. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۶.
۱۶. کافى، ج ۱، ص ۱۷۹.
۱۷. نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۴۷.
۱۸. سوره احزاب، آيه ۳۹.
۱۹. منهاج البراعة، ج ۲، ص ۱۶۰.
۲۰. شرح بيشتر درباره تقيّه و تقسيم آن به احکام خمسه (واجب و حرام و متسحب و مکروه و مباح) و آيات و روايات مربوط به آن را در کتاب القواعد الفقهيّه، ج ۱، ص ۳۸۳ ـ قاعدة التقية ـ مطالعه فرماييد.