#داستان_راستان ۲۹
سفره ی خلیفه
شریك بن عبد اللّه نخعی، از فقهای معروف قرن دوم هجری، به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفه ی عباسی، علاقهی فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولی شریك بن عبد اللّه برای آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زیر این بار نمی رفت.
نیز خلیفه علاقه مند بود كه «شریك» را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حدیث بیاموزد. شریك این كار را نیز قبول نمی كرد و به همان زندگی آزاد و فقیرانه ای كه داشت قانع بود.
روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت:
«باید امروز یكی از این سه كار را قبول كنی:
- یا عهده دار منصب «قضا» بشوی
- یا كار تعلیم و تربیت فرزندان مرا قبول كنی
- یا آنكه همین امروز ناهار با ما باشی و بر سر سفره ی ما بنشینی. » .
شریك با خود فكری كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از این سه كار، سومی بر من آسانتر است.
خلیفه ضمنا به مدیر مطبخ دستور داد كه امروز لذیذترین غذاها 😋 را برای شریك تهیه كن. غذاهای رنگارنگ از مغز استخوانِ 🍗 آمیخته به نبات و عسل تهیه كردند و سر سفره آوردند.
شریك كه تا آن وقت همچو غذایی نخورده و ندیده بود، با اشتهای كامل خورد.
خوانسالار آهسته بیخ گوش خلیفه گفت: «به خدا قسم كه دیگر این مرد روی رستگاری نخواهد دید. » .
طولی نكشید كه دیدند شریك، هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شده و هم منصب «قضا» را قبول كرده و برایش از بیت المال مقرری نیز معین شد.
روزی با متصدی پرداخت حقوق حرفش شد. متصدی به او گفت: «تو كه گندم به ما نفروخته ای كه اینقدر سماجت می كنی؟ » .
شریك گفت: «چیزی از گندم بهتر به شما فروخته ام، من #دین خود را فروخته ام. » [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . مروج الذهب مسعودی، جلد 2، حالات مهدی عباسی
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان | ۱۰۴
❒ پیام سعد
╔═ೋ✿࿐
ماجرای پرانقلاب و غمانگیز احد به پایان رسید. مسلمانان با آنکه در آغاز کار با یک حمله سنگین و مبارزه جوانمردانه، گروهی از دلاوران مشرکین قریش را به خاک افکندند و آنان را وادار به فرار کردند؛ اما در اثر غفلت و تخلف عدهای از سربازان طولی نکشید که اوضاع برگشت و مسلمانان غافلگیر شدند و گروه زیادی کشته دادند. اگر مقاومت شخص رسول اکرم صلیالله علیه وآله و عده معدودی نبود، کار مسلمانان یکسره شده بود؛ اما آنها در آخر توانستند قوای خود را جمع و جور کنند و جلو شکست نهایی را بگیرند.
چیزی که بیشتر سبب شد مسلمانان روحیه خویش را ببازند، شایعه دروغی بود مبنی بر کشته شدن رسول اکرم صلیالله علیه وآله. این #شایعه روحیه مسلمانان را ضعیف کرد و برعکس به مشرکین قریش جرئت و نیرو بخشید.
ولی قریش همین که فهمیدند این شایعه دروغ است و رسول اکرم صلیالله علیه وآله زنده است، همان مقدار پیروزی را مغتنم شمرده به سوی مکه حرکت کردند. مسلمانان، گروهی کشته شدند و گروهی مجروح روی زمین افتاده بودند و گروه زیادی دهشتزده 😱 پراکنده شده بودند.
جمعیت اندکی نیز در کنار رسول اکرم صلیالله علیه وآله باقی مانده بود. آنها که مجروح 🤕 روی زمین افتاده بودند، و هم آنان که پراکنده شده فرار کرده بودند، هیچ نمیدانستند عاقبت کار به کجا کشیده و آیا رسول اکرم صلیالله علیه وآله شخصا زنده است یا مرده؟
در این میان مردی از مسلمانانِ فراری از کنار یکی از مجروحین به نام سعدبن ربیع- که دوازده زخم کاری برداشته بود- عبور کرد و به او گفت:
«از قراری که شنیدهام پیغمبر کشته شده است!»
سعد گفت:«اما خدای محمد زنده است و هرگز نمیمیرد. تو چرا معطلی و از دین خود دفاع نمیکنی؟
وظیفه ما دفاع از شخص محمد نبود که وقتی کشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از #دین خود دفاع کردیم و این موضوع همیشه باقی است.».
از آن سوی، رسول اکرم صلیالله علیه وآله که اصحاب خود را یاد میکرد، ببیند کی زنده است و کی مرده؟
کی جراحتش قابل معالجه است و کی نیست؟
فرمود: «چه کسی داوطلب میشود اطلاع صحیحی از سعدبن ربیع برای من بیاورد؟»
یکی از انصار گفت:
«من حاضرم».
مرد انصاری رفت و سعد را در میان کشتگان یافت؛ اما هنوز رمقی از حیات در او بود.
به او گفت: «پیغمبر مرا فرستاده خبر تو را برایش ببرم که زندهای یا مرده؟»
سعد گفت: «سلام مرا به پیغمبر برسان و بگو سعد از مردگان است؛ زیرا چند لحظهای بیشتر از زندگی او باقی نمانده است، و بگو سعد گفت: «خداوند به تو بهترین پاداشها که سزاوار یک پیغمبر است بدهد.»
آنگاه گفت این پیام را هم از طرف من به انصار و یاران پیغمبر ابلاغ کن، بگو سعد میگوید: «عذری نزد خدا نخواهید داشت اگر به پیغمبر شما آسیبی برسد و شما جان در بدن داشته باشید.».
هنوز مرد انصاری از کنار سعدبن ربیع دور نشده بود که سعد جان به جان آفرین تسلیم کرد.[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . شرح ابی الحدید 1، جلد 3، چاپ بیروت، صفحه 574؛
› و سیره ابن هشام، ج 2/ ص 94
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═ ۶۸ ⊰༻ 🍒 ༺⊱┅
❒ مثل خاك سبز!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
خاك چرا سبز مي شود؟
زمين چرا مزرعه يا باغ مي شود؟
چون تسليم است، تسليم زارع يا باغبان.
يعني وقتي آن را شيار مي زنند زير بار مي رود؛ بر خلاف سنگ.
يا وقتي مي خواهند در دل آن بذر يا نهال بكارند تسليم است و مي پذيرد؛ بر خلاف سنگ.
يا وقتي آب و كود به آن مي دهند مي پذيرد و پس نمي زند؛ برخلاف سنگ.
مولانا همين ويژگي خاك را ديده بود كه مي گفت: خاك باش!
← يعني مثل خاك #تسليم باش.
چون خاك به خاطر همين تسليم بودن است كه در موسم بهار 🌱 سبز و خرم مي شود، و از دل آن انواع گل ها و رياحين سر مي زند.
و يادمان باشد آنچه #دين از ما مي خواهد همين خاك بودن است، يعني خاكي بودن و تسليم بودن است.
اساساً دين چيزي جز تسليم نيست.
«• ان الدین عند الله الاسلام »
دين در نزد خداوند يعني تسليم بودن.
تسليم اولين تعليم و درس نماز است.
اين كه در ابتداي نماز دست ها را بالا مي بريم يعني:
خدايا! تسليم توايم، اسير توايم، گوش به فرمان توايم.
«حكم آنچه تو فرمايي»
و فرمان خدا همان است كه در قرآن كريم آمده است.
پس كسي كه دست ها را بالا
مي برد، بايد پس از نماز، قرآن را باز كند و بخواند و طبق آن رفتار و زندگي كند.
سرّ اين كه مي گويند بعد از نماز قرآن بخوان! به خاطر اين است كه در ابتداي نماز دست ها را بالا برده اي و گفته اي:
خدايا! تسليم توام؛ پس بايد بعد از نماز قرآن را باز كني تا آنچه او گفته است بشنوي و به كار ببندي.
پس اگر قرآن را باز كردي و خواندي كه قولا له قولاً لَيِّناً، ديگر بايد از آن پس با زن و بچه خود با دوست و رفيق خود حتي با دشمنان نادان خود به نرمي سخن بگويي.
يعني كسي كه در نماز دست ها را بالا مي برد، بايد با ديگران نرم سخن بگويد، وگرنه دست ها را بي خودي بالا برده است!
و سخن اگر نرم باشد البته به دل خواهد نشست.
و هم اين كه موجب مي شود به دوستان خود بيفزايي.
اميرالمؤمنين علي(علیهالسلام) فرمود: درخت ها را ببين.
آن كه چوبش نرم تر است (مثل بيد مجنون) شاخ و برگ آن هم بيشتر خواهد بود.
و ديگر آن كه سخن نرم موجب مي شود از دشمني دشمنان كاسته شود.
چرا قصاب ها دائم كارد 🔪 خود را تيز مي كنند؟
چون به گوشت 🥩 خورده و گوشت نرم است و اين نرمي موجب كندي آن مي شود.
كساني هم كه با آدم با تندي رفتار مي كنند اگر با نرمي با ايشان رفتار كنيم در دشمني خود كند خواهند شد و ديگر قدرت برش خود را از دست خواهند داد.
بگذريم...
مي بيني كه لازمه بالا بردن دست ها در نماز، نرمي گفتار و نرمش در رفتار آدمي است.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth