بعثت پیامبران و مسئولیت بزرگ آنان در این بخش از کلام مولا، سخن از بعثت انبیا به میان آمده است.
در واقع مرحله اى است بعد از مرحله آفرینش آدم و گام نهادن او بر روى زمین و در این بخش، نخست اشاره به علّت بعثت انبیا مى فرماید و سپس ماهیّت و محتواى دعوت آنها را روشن مى سازد و در مرحله سوّم چگونگى تعلیمات آنها را روشن مى کند و در نهایت، سخن از ویژگیهاى انبیا و مقاومت آنها در برابر مشکلات و ارتباط آنان با یکدیگر در طول زمان به میان مى آورد.
در مرحله اوّل مى فرماید: «خداوند سبحان از فرزندان آدم(علیه السلام) پیامبرانى برگزید و از آنها پیمان گرفت که وحى الهى را به خوبى حفظ کنند و از آنان خواست که امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمایند» (وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اَنْبیاءَ اَخَذَ عَلى الوَحْىِ میثاقَهُمْ(۱) وَعَلى تَبْلیغِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُم).
به این ترتیب آنها از همان آغاز وحى، به خداوند پیمان سپردند که وحى الهى را به خوبى پاسدارى کنند و این امانت بزرگ را با نهایت دقّت به بندگان خدا برسانند.
آرى آنها در برابر این موهبت بزرگ، به زیر بار آن مسئولیت عظیم رفتند.
امّا این که چگونه خداوند گروه خاصّى را براى این امر برگزید و حقیقت وحى چیست و چگونه بر بعضى وحى مى شود و بر بعضى نمى شود؟ این گونه مسائل را باید در جاى مناسب خود مطرح کرد.(۲) در واقع این سخن اشاره به آیه: «وَاِذْ اَخَذْنا مِنَ النَّبییّنَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَمِنْ نُوح وَ اِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسَى بْنِ مَرْیَمَ وَاَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً; (به خاطر آور) هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیّت تبلیغ و رسالت، کوتاهى نکنند)».(۳) سپس به دلیل اصلى بعثت انبیا اشاره کرده، مى فرماید: «این در زمانى بود که اکثر مردم پیمانى را که خدا از آنها گرفته بود دگرگون ساختند، حقّ او را نشناختند و همتا و شریکانى براى او قرار دادند و شیاطین، آنها را از معرفت خداوند باز داشتند و به هر سو مى کشیدند و آنها را از عبادت و اطاعتش جدا کردند» (لَمّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَاللهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الاَنْداد(۴) مَعَهُ وَاجْتالَتْهُم(۵) الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ)».
در حقیقت، عدم شناخت آنها نسبت به خدا سبب شد که در درّه هولناک شرک سقوط کنند و شیاطین، اطراف آنها را بگیرند و از عبادت و اطاعت خدا باز دارند.
در این که منظور از این عده و پیمان الهى چیست، بسیارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به پیمان عالم ذر ـ با تمام گفتگوهایى که در اطراف آن است مى دانند ـ ولى ممکن است آن را اشاره به پیمان فطرت بدانیم که در جمله هاى بعد، از کلام مولا نیز، سخن از آن به میان آمده است(۶) و به تعبیرى دیگر، خداوند، انسان را بر فطرت پاک آفریده که در درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکیها علاقه مند و از بدیها بیزار است.
اگر این فطرت، پاک باقى مى ماند چه بسا الطاف الهیّه، همه انسانها را به سوى کمال رهنمون مى شد و پیامبران، کمک کاران و یاوران آنها در این راه بودند و بار مسئولیّت آنان بسیار سبک مى شد ولى انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدى که نتیجه آن گرایش به شرک و بت پرستى شد و چه از جهت عملى که نتیجه اش تسلیم هوا و هوس و شیاطین بودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیارى را با مسئولیتهاى بسیار سنگین به سوى جامعه بشریّت بفرستد که در بخش آینده کلام امام(علیه السلام)، هم به مسئولیتهاى آنها و هم به ویژگیهاى اخلاقى و عملى آنان اشاره شده است.
سپس به فلسفه بعثت انبیا اشاره فرمود، مى گوید: «پس خداوند پیامبرانش را در میان انسانها مبعوث کرد و رسولان خود را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمتهاى فراموش شده الهى را به آنان یادآورى نمایند و با ابلاغ دستورهاى خدا، حجّت را بر آنها تمام نمایند و گنج هاى پنهانى عقلها را براى آنان آشکار سازند» (فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اَلَیْهِم!(۷) اَنْبیائَهُ لِیَستَادُوهُمْ لیَستَادُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وِ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولِ).
در این جا امام(علیه السلام) به چهار هدف عمده در مورد بعثت انبیا اشاره فرموده است: نخست مطالبه پیمان فطرت.
گفتیم خداوند، معارف توحیدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با این فطرت دست نخورده، پرورش یابد و آموزشهاى نادرست، او را منحرف نسازد و پدران و مادران مشرک، روح او را آلوده نکنند به طور طبیعى و فطرى یگانه پرست خواهد بود و در سایه این فطرت توحیدى به نیکیها و حق و عدالت پایبند خواهد بود، پیامبران مى آیند تا انسانهاى
منحرف شده را به فطرت توحیدى باز گردانند.
دوّم این که: نعمتهاى فراموش شده الهى را به یاد او آورند، چرا که در وجود انسان نعمت هاى مادّى و معنوى بسیار است که اگر از آن به خوبى بهره گیرى کند مى تواند کاخ سعادت خود را بر پایه آنها بنا نماید، ولى فراموش شدن این نعمتها، سبب از دست رفتن آنها مى شود، درست همانند باغبانى که نه از آبهاى موجود باغ براى آبیارى استفاده مى کند و نه از میوه هاى درختانش به موقع مى چیند.
هرگاه کسى بیاید و این نعمت هاى فراموش شده را به خاطر او بیاورد، بزرگ ترین خدمت را به او کرده است و انبیا چنین بوده اند.
سوّم این که: از طریق استدلالات عقلى (علاوه بر مسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانى و فرمان هاى الهى را به او برسانند.
چهارم این که: گنجینه هاى دانش که در درون عقلها نهفته است براى او آشکار سازند چرا که دست قدرت پروردگار، گنجینه هاى بسیار عظیم و گرانبها در درون عقل آدمى نهاده که اگر کشف و آشکار شوند جهشى عظیم در علوم و دانشها و معارف حاصل مى شود، ولى غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگیهاى اخلاقى، پرده هایى بر آن مى افکند و آن را مستور مى سازد.
پیامبران این حجابها را بر مى گیرند و آن گنجینه ها را آشکار مى کنند.
* * *
سپس به پنجمین هدف، پرداخته و نشان دادن آیات الهى را از سوى پیامبران در عالم آفرینش به انسان یادآور مى شود، مى فرماید: «و هدف این بود که) آیات قدرت خدا را به آنان نشان دهند» وَیُرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة) و بعد به شرح این آیات پرداخته، مى فرماید از جمله: «سقف برافراشته آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته.
و این گاهواره زمین که در زیر پاى آنها نهاده.
و آن وسایل زندگى که حیات را به آنها مى بخشد.
و آن اجلها و سرآمدهاى عمر که آنها را فانى مى سازد.
و آن مشکلات و رنجهایى که آنان را پیر مى کند.
و حوادثى که پى در پى بر آنان وارد مى گردد».
(مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُوع وَ مَعایِشَ تُحْیِیهمْ و آجال تُفْنیهِمْ وَ اَوْصاب(۸) تُهْرِمُهُمْ(۹) وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَیْهِمْ).
در واقع این امور ترکیبى است از اسرار آفرینش در آسمان و زمین، و وسایل و اسباب زندگى و همچنین عوامل فنا و درد و رنج که هر کدام مى تواند انسان را به یاد خدا بیندازد و همچنین حوادث گوناگونى که مایه عبرت و هوشیارى انسانهاست و به این ترتیب پیامبران مجموعه اى از تعلیمات را به انسان مى دهند که هر کدام مى تواند سطح معرفت او را بالا برد یا بر بیدارى و آگاهى او بیفزاید یا او را از خواب غفلت بیدار کند.
به دنبال آن، تأکید مى کند: «هیچ گاه خداوند سبحان، جامعه انسانى را از پیامبر مرسل یا کتاب آسمانى یا دلیلى قاطع یا راهى روشن، خالى نگذارده است» (وَلَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبیٍّ مُرْسَل اَوْ کِتاب مُنْزَل اَوْ حُجَّة لازِمَة اَوْ مَحَجَّة قائِمَة).
در واقع در این عبارت به چهار موضوع اشاره شده است که همواره یکى از آنها یا قسمتى از آنها در میان خلقِ خدا وجود دارد و از این طریق بر آنها اتمام حجّت مى شود.
نخست پیامبران الهى است ـ خواه داراى کتاب آسمانى باشند یا نه ـ زیرا وجود پیامبر در هر حال مایه هدایت و بیدارى و اسباب اتمام حجّت است.
دوّم کتب آسمانى است که در امّتها وجود دارد هر چند پیامبرانى که آن را آورده اند چشم از جهان فروبسته باشند.
سوّم، اوصیا و امامان معصوم است که از آن تعبیر به «حجّة لازمة» شده است.
البتّه بعضى احتمال داده اند که منظور دلیل عقل باشد ولى چون دلیل عقل به تنهایى براى هدایت، کافى نیست این احتمال بعید به نظر مى رسد، امّا مانعى ندارد که هر دو با هم در این عبارت جمع باشند.
چهارم، سنّت پیامبران و اوصیا و امامان که از آن تعبیر به «محجة قائمة» شده است زیرا «محجة را در لغت به معناى طریقه واضح و مستقیم معنا کرده اند ـ خواه ظاهرى باشد یا معنوى ـ راهى که انسان را به مقصود مى رساند».(۹) به این ترتیب، خداوند بر تمام ملّتها و امّتها در جمیع قرون و اعصار اتمام حجّت نموده و اسباب هدایت را از آنها دریغ نداشته است.
سپس به ویژگیهاى این پیامبران پرداخته، مى فرماید: «پیامبرانى که کمى نفراتشان و فزونى دشمنان و تکذیب کنندگانشان، آنها را از انجام وظایف باز نمى داشت» (رُسُل لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَلا کَثْرَةُ الْمُکَذَّبینَ لَهُمْ).
آرى، مردان با شهامتى بودند که گاه یک تنه در برابر هزاران هزار دشمن مى ایستادند، در دریاى آتش فرو مى رفتند و به فرمان خدا و تأییدات الهى سالم بیرون مى آمدند، بتخانه ها را درهم مى کوبیدند و در برابر فریاد خشم آلود بت پرستان، با دلایلى کوبنده مى ایستادند و آنها را شرمسار مى کردند.
به دریا فرو مى رفتند و از سوى دیگر بیرون مى آمدند و گاه در مقابل گروه عظیم دشمنان لجوج، که با شمشیرهاى برهنه، آنها را محاصره کرده بودند، قرار مى گرفتند ولى خم به ابرو نمى آوردند.
جالب این که از میان صفات ویژه پیامبران، در این جا، روى استقامت و شهامت و پایمردى آنان تکیه شده است.
در ادامه معرفى پیامبران، چنین مى فرماید: «پیامبرانى که بعضى به ظهور پیامبران آینده بشارت داده شده بودند یا به وسیله پیامبران پیشین شناخته شدند» (مِنْ سابِق سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ اَوْ غابِر(۱۰) عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ).
در این عبارت یکى از روشهاى مهم شناسایى انبیا را مشخص فرموده است و آن این که انبیاى پیشین، انبیاى بعد را معرّفى مى کردند و انبیا بعد، به وسیله پیامبران پیشین شناخته مى شدند.(۱۱) در پایان این فراز مى افزاید: «به این ترتیب، قرنها گذشت و روزگاران سپرى شد; پدران رفتند و فرزندان جانشین آنها شدند» (عَلى ذلِکَ نَسَلَتِ(۱۲) الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الآباءُ وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ).
نکته ها ۱ـ پیامبران به منزله باغبانند! از تعبیرات بسیار زیبا و حساب شده اى که در این کلام امام(علیه السلام) آمده است به خوبى استفاده مى شود که دست قدرت خدا استعداد همه نیکیها و خوشبختیها را در نهاد آدمى گذارده است، در کوهسار وجود آنها معادن گرانبهایى نهفته شده و در دلهایشان انواع بذرهاى گلهاى معطّر معنوى و روحانى و میوه هاى گوناگون فضایل انسانى پاشیده شده است.
پیامبران، این باغبانهاى بزرگ و آگاه الهى، این بذرها را آبیارى و بارور مى سازند و این معدن شناسان آسمانى، گنجینه هاى وجود او را استخراج مى کنند و نعمتهاى خداداى که در وجود آنها نهفته است و از قدر و قیمت آن غافلند به آنها یادآورى مى کنند، مى فرماید: «لِیَسْتَاْدُوهُمْ میثاقَ فِطْریَةِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ...
وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ».
بنابراین پیامبران چیزى به انسان نمى دهند که در او نبوده است، بلکه آنچه دارد پرورش مى دهند و گوهر وجود او را آشکار مى سازند که به گفته شاعر: گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس! حتّى بعضى معتقدند تمام تعلیماتى که به انسانها داده مى شود عنوان یادآورى دارد، چرا که ریشه علوم در درون جان انسانها نهفته است و معلّمان ـ اعم از پیامبران و پیروان خط آنها ـ با تعلیمات خویش، آنها را از درون جان انسان ظاهر مى کنند گویى علوم همچون منابع آبهاى زیرزمینى هستند که با حفرچاه ها، بر سطح زمین جارى مى شوند.
تعبیر به «تذکّر» در آیات قرآن (مانند: «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»، «وَذَکِّرَ فَاِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ الْمُؤمِنینَ» و...) نیز مى تواند گواهى بر این معنا باشد.
این بحث دامنه وسیعى دارد که این جا جاى شرح آن نیست.
۲ـ حوادث بیدارگر در کلام فوق نیز اشاره به این معنا شده بود که پیامبران الهى، علاوه بر تعلیم معارف الهیّه و نشان دادن آثار عظمت پروردگار در عالم هستى، انسانها را به حوادث بیدارگر متوجّه مى سازند: پایان زندگى و فناى نعمتهاى مادّى و درد و رنجهاى سنگین و حوادث سخت عبرت انگیز.
این تعبیرات، بار دیگر فلسفه حوادث دردناک را در زندگى بشر آشکار مى سازد که اگر اینها نبودند چنان خواب غفلتى جهان بشریّت را فرا مى گرفت که بیدار شدنش بسیار مشکل و بعید بود.(۱۴) ۳ـ نقش دین در زندگى انسان ها از آنچه در کلام امام(علیه السلام) در این بخش بسیار پرمعنا آمده، به خوبى نقش دین در زندگى انسانها آشکار مى گردد که اگر پیامبران نبودند شرک و بت پرسى سراسر جهان انسانیّت را فرا مى گرفت و شیاطین، آنها را از معرفت خدا و بندگى او باز مى داشتند، چرا که عقل انسانها به تنهایى براى تشخیص همه اسباب سعادت و موانع راه کافى نیست.
درست است که عقل نورافکن پرفروغى است ولى تا آفتاب وحى نتابد و همه جا را روشن نسازد تنها با نورافکن عقل که محیط محدودى را روشن مى کند نمى توان این راه بسیار پرخطر و پرفراز و نشیب را طى نمود.
از این جا روشن مى شود که «برهماییها» که مسأله بعثت انبیا و ارسال رسل را انکار کرده اند، سخت در اشتباهند.
اگر عقل انسان، تمام اسرار درون و برون انسان را درک مى کرد و رابطه گذشته و حال و آینده را مى دانست و در تشخیص خود گرفتار اشتباه نمى شد، ممکن بود گفته شود: درک عقل در همه جا و براى همه مشکلات زندگى این جهان و آن جهان کافى است، امّا با توجّه به محدودیّت ادراکات عقلى و فزونى مجهولات نسبت به معلومات (آن هم یک فزونى بسیار عظیم و گسترده) پیداست که تکیه بر عقل به تنهایى صحیح نیست.
انکار نمى کنیم که «عقل» یکى از حجّت هاى الهى است و در همین خطبه امام(علیه السلام)به آن اشاره فرموده است، حتّى در روایات اسلامى به عنوان «پیامبر درون» از آن یاد شده، چنان که در حدیث معروف امام کاظم(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «اِنَّ للهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً فَاَمَّا الظّاهِرُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنْبیاءُ وَ الاَئِمَةُ عَلَیْهِمُ السَّلامُ وَاَمَّا الْباطِنَهُ فَالْعُقُولُ; براى خداوند دو حجّت بر مردم است، حجّتى آشکار و حجّتى پنهان.
امّا حجّت آشکار، پیامبران و رسولان و ائمه ـ علیهم السلام ـ هستند و امّا حجّت باطن، عقلها و خردها مى باشد».(۱۵) ولى با این حال پیداست که این رسول باطن، رسالت محدودى دارد، در حالى که رسول ظاهر که متکّى به منبع وحى و علم بى پایان خداست رسالتش نامحدود است.
از این جا، پاسخ سفسطه برهماییها روشن مى شود.
آنها مى گویند: آنچه پیامبران براى ما مى آورند از دو صورت خارج نیست یا عقل ما درک مى کند یا نه، اگر عقل ما آن را درک مى کند نیازى به زحمت پیامبران نیست و اگر درک نمى کند یعنى نامعقول است، قابل قبول نیست، زیرا هیچ انسانى زیر بار مطلب نامعقول نمى رود.
اشکالى که در این استدلال به چشم مى خورد این است که آنها میان نامعقول و مجهول، فرق نگذاشته اند.
گویى تصوّرشان این بوده که عقل همه چیز را درک مى کند، در حالى که در این جا یک تقسیم سه گانه داریم: مطالبى که به ما عرضه مى شود یا موافق با حکم عقل است یا مخالف و یا مجهول.
و به جرأت مى توان گفت قسمت عمده مطالب، جزء گروه سوّم، یعنى مجهول است و درست فعالیّت پیامبران در همین بخش است.
اضافه بر این، ما غالباً در ادراکات عقلى خود نیز گرفتار وسوسه هایى مى شویم که نکند خطا و اشتباهى در آن باشد، این جاست که تأیید پیامبران و به تعبیرى دیگر تأیید عقل با نقل مى تواند ما را در داده هاى عقلى مطمئن سازد و ریشه وسوسه ها را بخشکاند و به درستى راهى که از آن مى رویم مطمئن سازد.
۴ـ در هر عصر و زمانى حجّتى لازم است در تعبیرات مولا نیز این نکته به چشم مى خورد که تأکید مى فرمود: خداوند هرگز خلق خودش را از حجّت و هادى و راهنما خالى نگذاشته است; خواه پیامبرى بوده باشد یا کتاب آسمانى بازمانده از پیامبران یا امام معصوم و یا سنّت و سیره و روش آنان.
جالب این که کتاب آسمانى و پیامبران ـ در کلام امام(علیه السلام) ـ در کنار هم قرار گرفته اند و حجّت الهى و سیره معتبر در کنار هم.
آرى، همراه هر کتاب آسمانى باید پیامبرى باشد تا آن را دقیقاً تبیین و علاوه بر تبیین، در عمل پیاده کند و در ادامه راه، همراه سنّت پیامبران باید وصىّ و امامى باشد تا میراث پیامبران را حفظ و در تحکیم و اجراى آن بکوشد.
این همان چیزى است که اعتقاد ما بر آن است و در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)وارد شده: «لَوْ لَمْ یَبْقَ فِى الاَرْضِ اِلاَّ اثْنانِ لَکانَ اَحَدُهُما الْحُجَّة; اگر در روى زمین جز دو نفر نباشد یکى از آن دو، حجّت الهى و امام دیگرى است».(۱۶) و نیز همان است که امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در کلمات قصار همین نهج البلاغه فرموده است: «اَللَّهُمَّ بَلى لاتَخْلُوا الاَرْضُ مِنْ قائِم للهِ بِحُجَّة اِمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَ اَمّا خائِفاً مَغْمُوراً لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَ بَیّناتُهُ».(۱۷) ۵ـ ویژگى هاى پیامبران پیامبرانى که از سوى خدا براى هدایت خلق، مبعوث مى شدند افراد عادى نبودند، بلکه تمام صفاتى را که لازمه این رسالت مهم است دارا بودند که از جمله آنها شهامت در حدّ بالا براى ابلاغ رسالت در برابر اقوام جاهل و لجوج، و ایستادگى در مقابل همه موانع تا سر حدّ شهادت.
و این همان است که امام(علیه السلام) در فراز بالا به آن اشاره فرموده که: کمى نفرات و فراوانى دشمنان و تکذیب کنندگان، هرگز مانع انجام وظیفه آنها نبود و هرگاه تاریخ انبیا را مطالعه کنیم (مخصوصاً تاریخ پیامبر اسلام را) صدق این سخن به وضوح در آن دیده مى شود.
قرآن مجید نیز این صفت را یکى از ویژگیهاى مبلّغان رسالت الهى شمرده، مى فرماید: «اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللهِ وَ یَخْشُونَهُ وَلایَخْشَوْنَ اَحَداً اِلاّ اللهَ; پیامبرانى که تبلیغ رسالتهاى الهى مى کردند و (تنها) از او مى ترسیدند و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند».(۱۸) از تعبیر امام(علیه السلام) در این فراز ـ به گفته نویسنده منهاج البراعة ـ روشن مى شود که تقیّه بر انبیا جایز نیست و اگر مى بینیم فخر رازى به شیعه امامیّه این معنا را نسبت داده است که «آنها حتّى اظهار کفر را بر انبیا در مقام تقیّه جایز مى شمرند» سخنى باطل و بى اساس است.(۱۹) بلکه مطلب از این بالاتر است، زیرا تقیّه کردن براى امامان و حتّى افراد عادى در آن جا که اصل دین در خطر بوده باشد حرام مى باشد، به تعبیر دیگر: تقیّه، گاه واجب است و گاه حرام، آن جا که ترک تقیّه سبب هدر دادن
نیروها بدون دلیل است، تقیّه واجب است، مثل این که جمعى از مسلمانان بر اثر پیشامدى در دست دشمنان اسلام گرفتار شوند و به گونه اى باشد که اگر اظهار اسلام کنند دشمن، همه را نابود کند و مسلمانان به ضعف و شکست کشیده شوند، در این جا باید عقیده خود را کتمان نمایند تا نیروها را بیهوده هدر ندهند، ولى گاه مى شود که مکتوم داشتن عقیده باعث ضعف و زبونى و ذلّت است، در این جا واجب است عقیده را شجاعانه اظهار داشت و لوازم آن را هر چه هست تحمّل نمود (برنامه امام حسین(علیه السلام) و یارانش در کربلا یکى از مصداقهاى روشن این مطلب است).
از آن جا که انبیا در موضعى بودند که اگر کتمان عقیده مى کردند به رسالت آنها لطمه وارد مى شد موظّف بودند تقیّه را ترک کنند.
ذکر این نکته نیز لازم است که این تقیّه نه منحصر به شیعه است و نه منحصر به مسلمانان، بلکه یکى از اصول اساسى عقلاست که هر جا اظهار عقیده باعث به هدر رفتن نیروها بدون هیچ گونه فایده باشد از آن خوددارى مى کند.(۲۰)
پاورقی :
۱. «ميثاق» همان طور که «صحاح اللغة» مى گويد از مادّه «وثوق» به معناى اعتماد و اطمينان به امانت دارى کسى است. بنابر اين، ميثاق، به عهد و پيمانى گفته مى شود که سبب اطمينان و اعتماد مى گردد (در اصل موْثاق بوده و سپس واو تبديل به ياء شده است).
۲. رجوع کنيد به تفسير موضوعى «پيام قرآن»، ج ۷، ص ۳۱۷.
۳. سوره احزاب، آيه ۷.
۴. «انداد» جمع «نِدّ» (بر وزن ضدّ) به معناى مثل است ولى ريشه اصلى آن به طورى که مقاييس و ديگران مى گويند به معنايى جدايى و فرار کردن و مخالفت است. به همين دليل، ارباب لغت گفته اند «ندّ» به هرگونه مثل گفته نمى شود بلکه به مثلى گفته مى شود که در آثار و اعمال، راه مخالف را مى پويد همانند انسانى که مثل انسان ديگر است، ولى با او در حال جنگ مى باشد.
۵. «اجتال»از مادّه «جولان»به معناى دوران است و در کلام امام(عليه السلام) چون با «عَنْ» ذکر شده، مفهومش جولان دادن و بازگرداندن از چيزى است و ممکن است اين معنا در مفهوم آن افتاده باشد که هر زمان آنها را به سويى مى برد.
۶. در بحثهاى مربوط به عالم ذر اين احتمال ذکر شده است که ممکن است تفسير آن، همان مسائل فطرى و استعدادهاى الهى باشد که خداوند در نهاد بشر قرار داده است. براى شرح بيشتر به تفسير نمونه، ج ۷، ص ۴، مراجعه فرماييد.
۷. «واتر» از مادّه «وتر» گرفته شده که به معناى فرد در مقابل شفع (زوج) مى باشد و در اين جا به معناى واحد است يعنى پيامبران يکى بعد از ديگرى براى هدايت خلق خدا آمدند. و بعضى گفته اند اين تعبير به معناى پشت سر هم قرار گرفتن با فاصله است مثلا گفته مى شود: «واتَرَ ما عَلَيْهِ مِنَ الصَّوْم; يعنى يک روز روزه گرفت و يک روز افطار کرد» در مقابل «متدارک» که پشت سر هم قرار گرفتن بدون فاصله است.
۸. «اوصاب» از مادّه «وَصَبَ» به گفته مفردات به معناى بيمارى مزمن است و سپس واصب به هر چيزى که به طور دائم وجود داشته باشد اطلاق شده است و در کلام امام(عليه السلام) به معناى مشکلات و رنجهاى مداوم است.
۹. «تُهْرِمُهُمْ» از مادّه «هرم» به معناى نهايت پيروى و از کار افتادگى است.
۱۰. التحقيق فى کلمات القرآن الکريم، مادّه حج.
۱۱. «غابر» از مادّه «غبار و غبور» به معناى هر چيزى است که باقى مى ماند و لذا باقيمانده شير در پستان را غُبْرَة مى گويند و باقيمانده خاک را در فضا غبار مى نامند و به اشخاص يا زمانهاى گذشته «غابر» گفته مى شود.
(به مقاييس، مفردات و لسان العرب مراجعه شود).
۱۲. در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه «سمّى» به صورت فعل مجهول نوشته شده و آنچه در بالا گفته شد موافق همين نسخه است ولى اگر به صورت فعل معلوم باشد مفهومش چنين مى شود «پيامبرانى که پيامبر بعد نام آنها را ذکر کرده است» ولى احتمال اوّل مناسبتر است.
۱۳. تعبير به «نسلت القرون» از مادّه «نَسْل» که به معناى فزونى فرزندان است مى باشد و اين تعبير کنايه زيبايى است از قرنهايى که پشت سر هم در مى آيند گويى هر قرنى از قرن ديگر متولّد مى شود و اين فرزندان پيوسته فزونى مى گيرند.
۱۴. شرح بيشتر را درباره اين موضوع مهم در کتاب پيام قرآن، ج ۴، ص ۴۴۰ به بعد مطالعه فرماييد.
۱۵. اصول کافى، ج ۱، ص ۱۶.
۱۶. کافى، ج ۱، ص ۱۷۹.
۱۷. نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۴۷.
۱۸. سوره احزاب، آيه ۳۹.
۱۹. منهاج البراعة، ج ۲، ص ۱۶۰.
۲۰. شرح بيشتر درباره تقيّه و تقسيم آن به احکام خمسه (واجب و حرام و متسحب و مکروه و مباح) و آيات و روايات مربوط به آن را در کتاب القواعد الفقهيّه، ج ۱، ص ۳۸۳ ـ قاعدة التقية ـ مطالعه فرماييد.
📚📖 مطالعه
📼 جلسه بیست و پنجم ... ●━━━━━────── ⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻ 🎧 #با_هم_بشنویم | #بشنویم ♡ ㅤ ❍ㅤ
📼 جلسه بیست و ششم ...
●━━━━━──────
⇆ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ ↻
🎧 #با_هم_بشنویم | #بشنویم
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓↓
https://eitaa.com/ghararemotalee/9961
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
8163141658.mp3
11.01M
🔊 #آن_سوی_مرگ | ۲۶
•──•❃❀✿◇✿❀❃•──•
00:25 ◇ نکاتی پیرامون ورود به ماه رمضان
01:20 * نور مؤمنین در قیامت
* منافقین ملتمس نور
* نزول و صعود نور
۳* بازتاب نور، برزخ نورانی
04:45 * نار، نوری که بازتاب داده نشده (کتاب التحقیق علامه مصطفوی ره / ذیل کلمه نور)
06:30 * ماه رمضان عید اولیاء و موجبات بدبختی اشقیاء
۹۴۵* روزه، برطرف کننده موانع نور و رحمت
۱۰۴۵ * مظهر اسم غفور باش
* جبران کننده #حق_الناس
نماز ذیالقعده، نماز توبه است که در یکشنبه ماه ذیقعده یاد داده اند، که باعث می شود حتی همسایگان هم بخشیده شوند ...
* رمضان یعنی چه؟ (گرفتن چرک ها با حرارت ♨️ )
۱۳۴۵* نزول قرآن بر قلب امام و تقدیر خلائق
۱۴حقیقت طی الارض
۱۵پاسخ دادن نامه ها بدون باز کردن
۱۶۳۸* نفرین و لعنت پیامبر(صلیالله علیه وآله) بر کسی که در رمضان پاک نشد [ و کفاره جمع بر گردنش آمده ! ]
۱۸ * تجلّی حقایق بر دل صاف در ماه رمضان / پهلوانی تهرانی ره
۱۹ * درجات نورانیّت اوقات نماز و هرچه نزدیکتر باشد بازتاب نور وسیعتر است ...
۲۰ * چگونگی شکلگیری #شاکله
۲۱۳۰* رمضان، ماه فیض
* زیارت، قرآن، نماز و قبرستان محل عنایات خاص خدا / علامه طباطبایی ره
۲۲۴۰* راه رسیدن به تجرد، انس با قبرستان / آقای ملکی تبریزی ره
* تجسم اعمال
۲۳۳۰* در بهشت خسته نمیشویم؟
۲۴۴۰* کیفیت صورت عمل با اراده خود
📅 ۱۳۹۸/.../...
⏰ مدت زمان : ۲۶:۳۱
🧾دسترسی به فهرست جلسات :
https://eitaa.com/ghararemotalee/2494
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۷۳
『 #دعای هفتاد و سه – بر ضمره 』
࿐ྀུ༅࿇༅════════
⤶ از #امام_باقر (علیهالسلام) روایت شده است که: حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) فرمود: مرگ ناگهانی، تخفیفی بر مؤمن است و افسوس خوردنی بر کافر و مؤمن میشناسد غسل دهنده و حمل کنندهاش را.
پس اگر او را نزد پروردگارش خیری باشد، میخواهد از حمل کنندهاش عجله کردن در مورد او را و اگر غیر از آن باشد، از آنها میخواهد که در مورد او کوتاهی کنند.
ضمرة بن سمره گفت: ای علی، اگر آنگونه باشد که میگویی، از تابوت بر میجست، پس خندید و دیگران را خنداند.
امام سجاد (علیهالسلام) فرمود:
اَللّٰهُمَّ اِنْ کَانَ ضَمْرَةُ بْنُ سَمْرَةَ ضَحِكَ وَ اَضْحَكَ مِنْ حَدِیثِ رَسُولِ اللّٰهِ فَخُذْەُ اَخْذَ اٰسِفٍ.
خداوندا اگر ضمره بن سمره خندیده و خندانیده از حدیث رسول خدا، پس او را بگیر گرفتـن به خشم آمدهای.
پس از آن وی چهل روز زنده ماند و ناگهان مُـرد.
پس غلامی از (غلامان) سمره نزد علی بن الحسین (علیهماالسلام) آمد و گفت: خداوند تو را صلاح دهد، ضمره بعد از آن سخن که بود میان تو و او، چهل روز زنده ماند و ناگهان مُرد و به خدا قسم میخورم که شنیدم صدایش را و من میشناسم آن را آنگونه که در دنیا میشناختم، که میگفت: وای بر ضمره بن سمره از او دست کشید هر خویشاوندی، و در سـرای جهنم 🔥 جای گرفت و جایگاه و قرارش در آن است.
حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) فرمود: اللّٰه اکبـر این سزای کسی است که از حدیث رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بخندد و بخنداند.
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۹۱ - شیردادن گوسفند به بچه انسان
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
در چند سال قبل که بنده چند روزی فیروز آباد بودم در منزل مرحوم حاج خلیل و حاج عبدالجلیل (رحمة الله علیهما) که هر دو از اخیار بودند نقل کردند که در این اوقات در فیروز آباد چوپان فقیریست به نام فلان، زوجه اش وضع حمل نمود و از دنیا رفت.
چوپان بیچاره که نمیتوانست صحرا نرود و گوسفند چرانی نکند چون راه اعاشه ئی جز آن نداشت و نمیتوانست دایه ئی برای نوزاد خود تدارک کند به ناچار بچه را در پارچه ای پیچید و همراه خود به صحرا برد. بچه را زیر درختی گذارد و به دنبال گوسفندان به کوه رفت؛ پس به یاد بچه افتاد که شاید از گرسنگی و ناله مرده است.
🏃🏿 به سرعت مراجعت کرد؛ چون نزدیک شد دید بزی از گله اش برگشته و آمده نزد بچه به اختیارش پستان را رها کرد و پس از آن هر وقت بچه صدا میداد فوراً آن بز از چرا دست بر میداشت و خود را به آن بچه رسانده و به همان ترتیب او را سیر میکرد و بر میگشت برای چرا و این کار عادت همه روزه آن حیوان شد.
آری آفریدگار جهان آفریده خود را که بقائش را فرموده است باید #رزق آن یعنی آنچه وسیله بقاء او است فراهم آورد و چون معده نوزاد جز شیر، غذای دیگر را نتواند هضم نمود شیر را در پستان مادر درست کرده و مادر را مسخّر فرموده که پستان را در دهان بچه بگذارد چنانچه بچه را تکویناً مُلهَم ساخته که پستان را بمکد و شیر را به معده رساند.
خلاصه همان خدائیکه مادر را مسخر میکند و رزق بچه را بوسیله او میرساند همان پروردگار است که حیوانی را مسخر می فرماید که بوسیله او رزق آن بچه به او برسد و هیچ جای شگفتی نیست؛ زیرا هر دو در دستگاه آفرینش و قدرت یکنواخت است.
در آخر کتاب دار السلام عراقی داستانی عجیبتر نقل نموده و برای مزید #بصیرت در اینجا نقل میشود:
شخصی از سادات محترمِ مجاور کربلا نقل کرد که من در وقتیکه با عیال خود بقصد زیارت کربلا از وطن بیرون شدم تا رسیدیم بخانقین، گماشتگان رومی ما را به جهت بروز مرض وبا در بعض بلاد ایران قرنطینه گذاشتند.
اتفاقاً زوجه ام حامله بود و در همانجا وضع حمل نمود و بعد از چند روز وفات کرد.
طفل بی شیر او بماند؛ پس از فراغت از دفن او از برای بچه در طلب دایه شدم، کسی را نیافتم چون در کاروانسرا بُردیم و اهل آنجا غالباً سُنّی متعصّب و دشمن شیعه بودند اقدام نمینمودند؛
بعلاوه گماشتگان رومی هم مانع بودند از خروج و دخول کاروانسرا. طفل هم بجز پستان به چیز دیگری آرامش نداشت؛
بیچاره شدم برای ساکت کردنش، پستان خودم را در دهن او گذارده پس آرام شد و مشغول مکیدن آن گردید!
چون ملاحظه کردم دیدم از حلقوم او چیزی پائین میرود تعجّب 😳 کردم!
پستانم را از دهانش خارج نمودم پس قطره شیری سر پستان خود دیدم.
چون نیک تأمل کردم از قدرت کامله خداوندِ رزّاق و برکات حضرت سیدالشهداء علیه السلام پستان خود را مانند زنان پر از شیر دیدم؛ پس بچه را شیر کامل داده خوابانیدم و از غصه راحت شدم و به همین منوال تا وارد کاظمین علیهما السلام و سامراء و بعد وارد کربلا شدم و چون پس از ورود به کربلا پستانم را در دهان بچه گذاردم آرام نگرفت و چون در پستان خود تأمل کردم اثری از شیر در آن ندیدم و مانند سابق خشک بود و رطوبتی اصلاً نداشت.
دانستم که تا پیش از ورود به کربلا چون مضطر بودم و هیچ چارهای نبود چنین فرجی شد و الحال در کربلا که مرکز شیعه و محل اقامت من است تحصیل مُرضعه ممکن است؛ پس تفحّص کردم و مرضعه عفیفه دست آورده و او را هم برای خود عقد نمودم و شکر خدا را به جا آوردم.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/51718
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
05 Hekayat (1392-8-17) 4 Moharram 1435 _ Mashhade Moghaddas.MP3
19.57M
🔉 #حکایات
5⃣ جلسه پنجم
* عنایت خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیهالسلام) به زائر امام حسین علیهالسلام
* ماجرای چشم برزخی علامه میرجهانی و شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله تعالی علیهما)
* آثار تربت امام حسین علیهالسلام
* علت صدقه کنار گذاشتن در شب عاشورا برای #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام
⏰ مدت زمان: 37:14
📅1392/08/17
#مشهد_مقدس | محرم_۹۲
@Aminikhaah_Media
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛ - 🚩 - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۷۴
『 #دعای هفتاد و چهار – هنگام پناه بردن به خدای عزوجلّ 』
࿐ྀུ༅࿇༅════════
⤶ اَللّٰهُمَّ إِنِّی أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ، وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّی عَلَيْكَ، وَ صَـرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ اِلیٰ رِفْدِكَ، وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ، وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَی الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ، وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ.
خداوندا بر بریدنم از غیر و پیوستنم به تو، خود را خالص و پاک کردم، و با تـمام وجودم به حضـرتت روی آوردم، و از کسی که نیازمند عطای توست قطع امید کردم، و درخواستم را از آنکه از احسان تو بینیاز نیست، برگرداندم، و دیدم که حاجت خواستـن نیازمند از نیازمند، نتیجۀ سبکی رأی و گمراهی عقل اوست.
فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ یٰا إِلٰهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِكَ فَذَلُّوا، وَ رَامُوا الثَّـرْوَةَ مِنْ سِوَاكَ فَافْتَقَرُوا، وَ حَاوَلُوا الْاِرْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا، فَصَحَّ بِـمُعَايَنَةِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُەُ، وَ أَرْشَدَەُ اِلیٰ طَرِيقِ صَوَابِهِ اخْتِيَارُەُ،
فَأَنْتَ یٰا مَوْلاٰيَ دُونَ كُلِّ مَسْؤُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِي،
وَ دُونَ كُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَلِیُّ حَاجَتِي، أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِی، لاٰ يَشْـرَكُكَ أَحَدٌ فیٖ رَجَائِی وَ لاٰ يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فیٖ دُعَائِی، وَ لاٰ يَنْظِمُهُ وَ إِيّٰاكَ نِدَائِی.
ای خدای من! چه بسیار انسانها دیدم که با تکیه به غیر تو، عزّت خواستند ولی خوار شدند؛
و از غیر تو درخواست ثروت کردند، اما به تهیدستی نشستند؛
و آهنگ بلندی کردند، ولی پست شدند،
پس دوراندیشی دوراندیش با دیدن امثال این سبکمغزان که بنا گذاشت به غیر تو تکیه نکند درست است، و عبـرتآموزی از اینان، او را موفّق کرد، و انتخاب درستش، او را به راه راست رهنمون شد،
پس ای مولای من! تو جایگاه درخواست منی، نه غیر تو؛
و تو روا کنندۀ حاجت منی، نه غیر تو.
و تو پیش از هر موجودی که بخوانندش، مخصوص به خواندن منی؛ هیچکس در امید من با تو شـریک نـمیشود؛ و احدی در دعای من با تو، همپیمان نـمیگردد؛ و ندای من کسی را با تو، به یک رشته در نـمیآورد.
لَكَ یٰا إِلٰهِي وَحْدَانِيَّةُ الْعَدَدِ، وَ مَلَكَةُ الْقُدْرَةِ الصَّمَدِ، وَ فَضِيلَةُ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ، وَ دَرَجَةُ الْعُلُوِّ وَ الرِّفْعَةِ، وَ مَنْ سِوَاكَ مَرْحُومٌ فیٖ عُمُرِەِ، مَغْلُوبٌ عَلیٰ أَمْرِەِ، مَقْهُورٌ عَلیٰ شَأْنِهِ، مُخْتَلِفُ الْحَالَاتِ، مُتَنَقِّلٌ فِی الصِّفَاتِ، فَتَعَالَيْتَ عَنِ الْأَشْبَاهِ وَ الْأَضْدَادِ، وَ تَكَبَّـرْتَ عَنِ الْأَمْثَالِ وَ الْأَنْدَادِ، فَسُبْحَانَكَ لاٰ إِلٰهَ إِلّٰا أَنْتَ.
ای خدای من! وحدانیت و یگانگی و قائم بودن به قدرت و بینیازی و برتری حول و قوّت و پایۀ والایی و رفعت، ویژۀ توست، و هر چه غیر توست، در همۀ عمرش به او رحم شده؛ و در زندگیاش مغلوب قدرتی گشته و در کارش شکستخورده و در صفات و خصوصیات جا به جا شده. تو بالاتر از آنی که شبیهها و همانندها برای تو باشد و بزرگتر از آنی که همسانها و همتاها برایت قرار دهند؛ پس پاک و منزّهی و معبودی جز تو نیست.
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۹۲ - ماده گرگ دایه بچه میشود.
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
ثقه با فضیلت و مخلص اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام جناب آقای حاج شیخ محمد حسن مولوی قندهاری که سالها در افغانستان و هندوستان به خطابه و ارشاد خلق اشتغال داشتند و قریب ده سال است که در #نجف_اشرف مُقیم و نزد عموم اهل علم موثق و محترم می باشند نقل نمودند که قافله زوار از هزارجات قندهار برای زیارت #مشهد_مقدس و عتبات حرکت کردند. در آن قافله زن و شوهری بود. در یکی از منزلهای وسط راه، این زن وضع حمل مینمایند و در همانجا میمیرد.
زن را دفن میکنند، شوهرش بعد از دفن، بچه را در صحرا رها میکند و می گوید: خدایا بچه هم برای خودت و همراه قافله حرکت میکند.
پس از چند ماه همان کاروان در مراجعت از عتبات و مشهد مقدس به همان منزل که رسیدند آن مرد نزد قبر زن خود آمد و نشسته مشغول قرائت قرآن مجید شد.
از پشت دیوارِ کوتاهی که آنجا بود صدای بچه ای میشنود؛
پس از روی دقّت و تعجّب به آن مینگرد و میفهمد همان بچه او است و پیش از آنکه به او نزدیک شود میبیند از دور ماده گرگی پیدا شد و رو به بچه آمد.
بچه تا صدای گرگ را حس کرد مانند بچهای که مادر را ببیند متوجه او شد؛ پس آن گرگ پاها را دو طرف بچه گذارد و خم شده بچه را شیر داد و در آن حالت تمام اهل کاروان این منظره عجیبه را مشاهده میکردند و پدرش دست به بچّه نمیگذارد و داخل کاروان مشغول انجام کار خود میشود و کاروان یک شبانه روز در آنجا توقف میکند و در این مدت هر از چند ساعتی گرگ می آمده و بچه را شیر میداده و هر وقت پدرش میرفته که او را بردارد ناآرامی میکرده، بالأخره هنگام حرکتِ قافله بچه را همراه خود می آورد و چون کاروان حرکت می کند و بچه را میبرند آن گرگ در همان محل بچه ایستاده و تا مدتی از روی حسرت به قافله نظر میکرده و بعضی از اهل کاروان ریختن قطرات اشک چشم آن گــ🐺ــرگ را دیده بودند..
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/51833
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
06 Hekayat (1392-8-18) 5 Moharram 1435 _ Mashhade Moghaddas.MP3
15.15M
🔉 #حکایات
6⃣ جلسه ششم
* امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به هیئت بیت العباس علیه السلام چگونه عنایت کردند؟
* ارادت خالص شیعه هندی و عنایت خاص #امام_حسین علیهالسلام
* ماجرای سید عبدالله تقوی و مجلس روضه رقیه سلام الله علیها
* چرا حضرت زهرا سلام الله علیها به منبری معروف عتاب نمودند؟
* آرزوی حبیب بن مظاهر
⏰ مدت زمان: 28:36
📅 1392/08/18
#مشهد_مقدس | محرم_۹۲
@Aminikhaah_Media
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛ - 🚩 - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - -